ویدئویی منتشر شده است از مردی که چادر به سر کرده و کنار خیابان از مردم درخواست کمک میکند.
این ویدئو بدونِ رعایتِ آبروی یک انسان که گیریم کارش خطا بوده، به سرعت دستبهدست شده است. در توضیحش اینگونه نوشتهاند: «اين جماعت رو بهتر بشناسيد. اينجورى از احساسات مردم سوء استفاده ميكنن! اين كار كوچيكشونه»، «این از اون کلیپاست که توی تاریخ ثبت میشه»، «مردی که با پوشیدن چادر در حال گدایی است! مردم چادر را از سرش برداشتند».
در این ویدئو سه نفر وقیحانه، به زعم خودشان کاری کردهاند کارستان و مچِ بینوایی را گرفتهاند. آنکه فیلم میگیرد، بیشرمانه و سرمستانه قهقه سر میدهد. خندههایی بیمارگونه و هیستریک از جنس فاشیسم؛ گویی در نبردی عظیم به فتحی بزرگ دست یافته یا کشفِ بزرگی کرده است. آن دو نفر دیگر؛ یکی جوانیست که زور بازویش را به رخ میکشد تا چادر از سر آن مرد بردارد. دومی که وقیحتر است، مردِ سالخوردهایست که به جای اینکه با خردورزی نسل جدید را تربیت کند، فرمانِ حمله میدهد. این زامبیها آتش به اختیارند، اختیاری ناآگاهانه، و این رفتارها عینِ فاشیسم است. این حد از لذت بردن جمعی از خشونت و ثبت آن، هولناک است.
هر دوِ اینها محصولِ این سیستم و جامعهاند.
یکی مردی که به امیدِ جمع کردنِ پول از مردم، مثلِ پیرزنان چادر به سر کرده است. او یا به خاطرِ برانگیختن حس ترحم و کاسبی کردن این کار را کرده، یا واقعا چارهای نداشته و برای ناشناس ماندن و شرمسار نشدن پیش چشم دیگران این کار را کرده است. اگر چارهای داشت، قطعا دست به این کار نمیزد. بیکاری دمار از روزگار طبقات محروم جامعه درآورده است. طبق آمار رسمی سه میلیون بیکار و طبق آمارِ واقعیِ غیررسمی، ۱۵ میلیون بیکار در جامعه وجود دارد. بیکاری، گرسنگی در پی دارد و آدم فقیر برای نجات از گرسنگی، مسیری از آدمفروشی تا خودفروشی و از جرم و جنایت تا دزدی و شرارت را طی میکند. همین مردِ چادری اگر کار و شرایط کار داشت، قطعا راضی نمیشد دست به این کار بزند، چون هیچ کس طالبِ دونپایهگی نیست. حالا این وسط شارلاتانهای دغلبازی هم هستند که از این کارها میکنند، اما همانها هم براساس شرایط موجود در این ورطه افتادهاند.
دومی کسانی هستند که به زعمِ خودشان قهرمانانه و به زعمِ ما بیشرمانه، مچِ این بینوا را گرفتهاند. اینها هم محصول همین جامعه هستند. اگر شرافتمندانه تربیت شده بودند، میتوانستند بدون اینکه فیلم بگیرند و اینگونه بیشرمانه انسانی را رسوا کنند، آرام و بیصدا کنارش بنشینند و با او صحبت کنند. اگر کمکی میتوانستند، میکردند. اگر نمیتوانستند، حداقل خفه میشدند. اینها اگر عرضه دارند، بروند مچ کسانی را بگیرند که هر روز میلیاردها از جیب مردم دزدی و اختلاس میکنند. اما روشن است بیمایهتر از آن هستند که حتی در مورد اختلاس حرف بزنند. کار ما ضعیفکشیست.
حلقهی مفقودهی این بداخلاقی و ناهنجاری در جامعه، این است که ما درست تربیت نشدهایم. ما آداب نمیدانیم. ما حرمت نگه داشتن را یاد نگرفتهایم. ما بدونِ فکر کردن عمل میکنیم. ما دچار انحطاط در اخلاق شدهایم. ما از درون متلاشی شدهایم. ما به فکر دریدنِ یکدیگریم. ما نه عزت نفس داریم، نه به فکر عزت نفسِ دیگرانیم. برای ما شکستنِ حرمت آدمها، از نفس کشیدن راحتتر و غیرارادیتر است. ما انسان را رعایت نکردیم. روحیهی جوانمردی، به گرگصفتی تبدیل شده است و دیگر از عیاریها خبری نیست. نقل است فردی وارد جمعی شده است و به محض ورودش، آشنایی آرام جمع را ترک کرده است. علت ترک جمع، به خاطر کاری بود که انجام داده و پیش تازه وارد، شرمسار بود. از این رو نمیتوانست چشم در چشم شود. از آن روز فرد تازه وارد برای حرمتِ دلِ او پا روی دلش میگذارد و در آن جمع حضور نمییابد تا او از لذت و همنشینی با اعضای آن جمع محروم نشود.