در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، منورالفکران فارسگرا در ایران که عموما از آبشخور افکار «ماسونی» سیراب میشدند، به دنبال ایجاد یک اتحاد عقیده و یکدستی فرهنگی با فرهنگ سلطهجوی غرب، علیالخصوص استعمار انگلیس بودند. به ظاهر، در مقابل تجاوز بیگانگان و مقابله با اندیشههای استعماری آنها، اندیشههای ناسیونالیستی و وطنپرستی را مطرح مینمودند، اما به بهانهی آن ملیگرایی فارسی، آریاییگرایی و باستانگرایی را ترویج میدادند و به نفی فرهنگ غنی دیگر ملتهای جغرافیای ایران میپرداختند. وطنپرستی و ملیگرایی مذکور صرفا به جهت مواجهه و مقابلهی ایران با استعمار جهان غرب یا ورود به دنیای جدید نبود، بلکه ابزاری بود تا زمینهی لازم را برای بهرهبرداری بهتر، بیشتر و کم هزینهتر استعمارگران فراهم نماید.
این حرکت (منورالفکری و ملیگرایی سفارشی) به شکلی منسجم و هدفدار جهت کمک به برپایی حکومت قومیت اتنوپولیتیک فارس شکل گرفت و پهلویها را بر رأس آورد و تلاش شد با تکیه بر باستانگرایی پایههای مشروعیت غیر ملی و البته با چهرهای متجدد، برای حکومت استبدادی پهلوی به دست دهد.
محمدعلی فروغی، ایدئولوگ سلطنت پهلوی در متن خطابهی خود در مراسم تاجگذاری رضاشاه، تمامی عناصر ایدئولوژی باستانگرایی را ارائه نمود که بعدها به صورت ناسیونالیسم افراطی فارسی و راسیسم آریایی ظاهر شد و با هر آنچه که مخالف میل و برنامههای دولت استبدادی بود، به نام دشمن ترقی و پیشرفت مردم مقابله نمود.
روشنفکری در ایران جریانی وابسته بود. وابسته به استعمار روس، انگلیس و غیره. پایهگذاران جریان روشنفکری در ایران، همگی، به جریان فراماسونری و محافل اسلامستیز، تورکستیز و ضد قاجار وابسته بودند. از پیشگامان روشنفکری در ایران، فتحعلی آخوندزاده عامل روس و افسر روسیه تزاری و میرزا ملکم خان بنیانگذار فراموشخانه و عامل انگلیس و میرزا آقاخان کرمانی نیز حقوقبگیر دولت انگلستان بودند.
آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی، هر سه، از پیشگامان ناسیونالیسم نوین ایرانی-فارسی بودند و اندیشههای ایشان پروژهی انگلیسی و تورکستیز مشروطه را پدید آورد. پروژهای که حکومت هزار سالهی تورکها در ایران را ساقط کرد و کشور را به قومیت اتنوپولیتیک فارس تقدیم نمود.
میرزا ملکم خان - از ارامنه جلفای اصفهان بود که به ظاهر اسلام آورده بود. در فرانسه تحصیل کرده بود و در دولت تورک قاجار صاحب نفوذ و مقام سیاسی بود. تأسیس فراموشخانه در ایران و امضای قراردادهایی به نفع دولت انگلستان از ماموریتها و فعالیتهای عمدهی این عنصر بدنام و جاسوس انگلیس بود.
میرزا آقاخان کرمانی - پدر وی از پیروان آیین یارسان (اهل حق) و جده پدری او از زرتشتیان کرمان بود که بعداً مسلمان شده بودند و شاید همین موضوع در علاقه او به دین زرتشتی و باستانگرایی سفارشی دولت انگلستان، تأثیر داشت. میرزا آقاخان بسیار تأثیر گرفته از سلف پیشین خود میرزا فتحعلی آخوندزاده بود. وی، به تأسی از افکار آخوندزاده به دشمنی با تورک و عرب و اسلام میپرداخت. میرزا آقاخان یکی از طراحان ترور شاه شهید ناصرالدین شاه قاجار و از رهبران حرکت انگلیسی مشروطه ایران نیز بود.
میرزا فتحعلی آخوندزاده - جد پدری وی از گیلکهای رشت بود، پدر وی، و خود او در آذربایجان تولد و پرورش یافته بودند. آخوندزاده رهایی و سعادت ایرانیان را در ملیگرایی ایرانی-فارسی میدانست و یکی از عمدهترین اندیشهسازان و بنیانگذاران فلسفه ناسیونالیسم ایرانی-فارسی بود. گر چه فتحعلی آخوندزاده تألیفاتی به تورکی داشته و یا اصلاحاتی در الفبای لاتین تورکی ارائه کرده است، لیکن در نفرت ایشان از تورک، مغول و عرب تردیدی نیست. آخوندزاده از تاریخ، سلسلهها و پادشاهان تورک نفرت داشت و مدام سلسلههای ایرانیک و تاجیک را میستود و دلیل عقبماندگی مردمان ایران را در حکومت سلسلههای تورک بر این جغرافیا میدانست. آخوندزاده دین و مذهب را عامل عقبماندگی میخواند، لیکن در حقیقت، وی، یک اسلامستیز و عربستیز بود و به دین پریمیتیو و به شدت ابتدایی زرتشتی علاقهای ویژه داشت و دوران طلائی ایران را در دورهی باستان جستجو میکرد.
آخوندزاده همچون ملکم خان طرفدار تشکیل فراماسونری در ایران بود و این کار را از لوازم آزادی و آزادیخواهی میدانست.
آخوندزاده با دید ناسیونالیستی افراطی فارسی به بررسی ادبیات نیز میپرداخت، به طوری که تنها «شاهنامه فردوسی» را شایستهی شعر نامیده شدن میدانست و از اشعار دیگر شاعران با عنوان «مزخرفات» یاد میکرد. وجود آخوندزاده آن چنان از عشق به قومیت اتنوپولیتیک فارس لبریز شده بود که در نامههایش به «مانکجی» (رهبر زرتشتیها) میگوید: «من اگرچه علیالظاهر تُرکم، اما از نژاد پارسیانم».
اندیشهها و افکار آخوندزاده شوونیسم فارسی، تورکستیزی، عربستیزی و اسلامستیزی را در ایران بنیان نهاد، از این روی، وی، مورد ستایش فارسگرایان، تورکستیزان، عربستیزان و اسلامستیزان است. آخوندزاده در عین حال مورد ستایش آذربایجانگرایان استالینیست-میکویانیست نیز است. برخی از آذربایجانگرایان استالینیست-میکویانیست، وی، را بنیانگذار فلسفه ناسیونالیسم آذربایجانی (ناسیونالیسم جغرافیایی آذربایجانی) میدانند و محلیگرایان تورک در آذربایجان ایشان را به غلط اندیشهساز ناسیونالیسم تورکی در آذربایجان جلوه میدهند. همچنانکه در متن مقاله نیز ذکر شده، حقیقت چیز دیگری است، آخوندزاده نه آزادیخواه بود، نه متجدد و نه تورکگرا، بلکه وی یک ایرانگرا-فارسگرا (به تعبیر امروزی آذربایجانگرای پان ایرانیست)، زرتشتیگرا و عامل استعمار روس و انگلیس بود و افکار و اندیشههای سفارشی ایشان ابزاری بود که زمینهی نفوذ و بهرهبرداری استعمارگران اروپایی را در ایران فراهم میآورد.
منبع:
1. عیوضی، محمد رحیم. تئوریهای ساخت قدرت و رژیم پهلوی دوم.
2. مجموعه کتب فریدون آدمیت.