دیر زمانی بود که آذریان ترک بودن و تعلقشان به ریشههای ترک را نمیدانستند. آنان خود را مانند ایرانیان خالص میشناختند. مانند ایرانی میاندیشند و ایرانی وار میزیستند. این در زمانی بود که تمام جهان ترک کمابیش در زیر تأثیر ایران بود. زمانی بود که سلطان سلیم شعر فارسی میسرود و کم مانده بود که فارسی را زبان رسمی اعلام کند.
آذریها در دورهای که خویشتن و پایههای مهم هویتشان را فراموش کرده بودند، اگر چه ویژگیهای بسیاری را از دست دادند ولی در برابر برخی خصایص را نیز صاحب شدند. در نتیجه متانت مشهور ترکی با ذکاوت معروف فارسی در آنان گرد آمد.
برای ایجاد زندگی نوینی در مردم آذربایجان گوشت و پوستی تازه از ترکی لازم بود و هم چنین برای بارور شدن این نهال جوان، وظیفهی مهم بر عهدهی یک عرفان ایرانی باستان است که در دست زمانهی سالخورده، تجربهها آموخته بود.(1)
سرنوشت تاریخ از ترکان و فارسها روی گرداند. افقهایی را که هلال ترک در آنها میدرخشید، ابرهای شمال گرفتند. برکوههایی که شیر ایران میخرامید، عقاب مسکو نشست. آذربایجان شمالی تحت ادارهی روس درآمد.
روسها ضرب المثل مشهور دارند که روستایی بدون خانه نمیشود. گام اول استیلای روس آن شد که آذربایجانیها خود را اجتماعی واحد، جمعیتی از ریشهی ویژه یعنی ملت جداگانه بودن از فارسها را درک کنند.
زیر تأثیر علوم و فنون اروپایی که از صافی روس میگذشت. آذربایجان خود را از خرافات و اوهام شرق پیراسته، زندگی نوین را آغاز کرد. او با بهره گیری از نفوذ فلسفه حقیقتی و فنون مفید زمانه میبالید.
این جمعیت ترقی پرور که در سحرگاه یک جریان آزاد اندیش با رویی خندان که تشنه زندگی بود، پیشانی فراخی که حکایت از امیدهای درخشان برای زندگی در دنیا بود، چشمان دل ربایی که به آینده نگاهی روشن و صاف داشت، این سودابهی خرافات و اوهام شرق باستان اما از طرف محیط فرتوت اسکولاستیک ایران آرامش نداشت. او میخواست این نوگل تازه رسیده را که جفتی پاکدامن میجست، قربانی شهوت فرتوت خود کند. اما آذربایجان جوان بکارت اجتماعی خود را تسلیم این ارتجاع عشق فرسوده نکرد، تکفیر شد و در آتش مقدس علوم زمان وارد گردید و بیپناهی خود را به اثبات رساند.
آخرین مظهر خونهای مناطق جنگهای ایران و توران، جنگهای ایران و عثمانی بر سر مسألهی شیعه و سنی بود. نخستین حرکت برای از میان برداشتن تنفر مذهبی که نتیجهی این جنگها بود، در آذربایجان پدید آمد. در این باره مجالس و محافلی ترتیب یافت و نتایج عملی به دست آمد. این وضعیت از طرف « سوءعالمان» ایرانی که شیفتهی سودابهگی بودند، ناپسند دیده شد. اینان میخواستند محیط ضد ترقی ایران، از تأثیرات جریان نوین در آذربایجان که امور غیرآشنایی محسوب میشد، محروم باشد. از آنجا به این طرف روشنفکرانی نمیآمدند که جریان پیشرفت را سرعت بخشند بلکه قافلههایی از لعنت و نفرت به سالاری روضه خوان و درویش و رمال میآمدند.
برای سیاوش زمانه چارهای جز روی گردانی از ایران و توجه به ترکیه نبود. ترکیه که جنگاورانش تا وین پیش تاخته بودند، بخت برگشتی خود را دیده، خسته و رنجور بر دیوارهای استانبول تکیه داده و مانند افراسیاب خوابی دید. این خواب را جامعه شناسان چیره دست و سیاستمداران متبحر که خواب سنجان زمانه هستند، سنجیدند. آنان به او گفتندکه:
«آیندهی تو دیگر در نه غرب بلکه در شرق است. چون از ریشهی خود دور شدهای، باغبان دهر شاخههای دراز شده را میزند که تو در محیط خود و بر ریشهی خود رشد کنی. آیندهی تو در روم، حجاز و عراق نیست بلکه در ترکستان است. اما بر سر راه تو نوجوانی به نام آذربایجان از ریشه تورانی است. شاه کلید توران نوین با اوست. مبادا با او کشمکش کنی، مبادا دل او بشکنی، اگر بر او آسیبی برسانی همهی امیدها هدر میشود و تاج و تخت بر باد میرود.»
ترکیه با این رؤیا همچون مردی میان بیم و امید بود. او روی آوردن آذربایجان به خود را برای اندیشهاش یک نعمت و یک موهبت تلقی میکرد. آذربایجان نوین از طرف «تورک اوجاقی» و «تورک یوردو» با شکوه استقبال شد.
شاعران ذوق و طبع خود را به کار انداختند برای خود «آلتون دستان» نوشتند. (2) پیش بینی کردند که تومروس خانم با سیب سرخی (3) که اسم اعظم توران در آن است و مفقود بوده، خواهد آمد.
اندیشمندان روح خود را صیقل دادند. آنان گفتند اصلاحاتی که به علت برخی عوامل تاریخی در استانبول به بن بست رسیده، در آذربایجان به خوبی میتواند اجرا شود. این سرزمین که مالک نفت سیاه و شراب سرخ است؛ به پشتوانهی این ثروت گرانبها، به عمران و ترقی زیادی خواهد رسید.
آذربایجان جوان با نیتی صاف و صمیمی خود را شاگرد معلمان ترک قرار داد. دیری نگذشت که نامق کمال محمدهادی را، عبدالحق حامد حسین جاوید را، محمدامین احمدجواد را به پسر خواندگی پذیرفتند.
اندیشهی آذربایجان با اندیشهی ملی گرایی ترک ازدواج کرد. آذربایجان نوین که خود را از شهوت پیر «سودابهی بی عفت» رهانده بود، به حریم وصل «فرنگیس پاک دامن» رسید و خوش دلانه زیست.
مسلک ادبی توران گرایی و ترک گرایی به مانند محکمترین رشته ترکیه را به آذربایجان پیوند داد. اندیشهی توران گرایی چون بر عرصه سیاسی وارد شد، اشکالی چون ملیت، بین الملل اسلامی و فدراسیون پدید آورد. در صحنهی اجتماعی نیز شعار سه پایهی «ترک شدن، اسلامی شدن و معاصر شدن» را به میان آمد.
همچنان که وطن پرستان استانبول این شعارها را از نظر نظریه ترویج میکردند، توران گرایی آذربایجانی آن را مانند یک فلسفهی سیاسی فرض کرده و آن را اساس فرقهای سیاسی و ملی (که تشکیل داده بودند) قرار دادند (4).
طبق تصمیمات این مسلک سیاسی در عالم بشریت حکومتها به عدد ملتها تقسیم میشوند و سپس یک فدراسیون جهانی ایجاد میشوند. اما پیش از رسیدن به آن، یافتن ارتباطی میان ملتهای با تمدن و دینی مشترک مانند مسلمانان شدنی است. این ارتباط تنها شامل «اتحاد اسلام» نمیشود. اتحاد اسلام آرزویی غیرممکن است. برعکس اتحاد همهی ترکان ، همه فارسها و کل عربها مانند عضوی از وجود اجتماعی هم شدنی و هم خواستنی است. زمانی که ملتهای مسلمان به حال یک حکومت و ملت واحد درآمدند، اتفاق اسلام میتواند رخ دهد نه اتحاد. اما اگر این اتفاق سیاسی نیز بودنی نباشد، ارتباط اجتماعی هست و باید باشد. تمام ترکان برای رسیدن به فدارسیون جهانی باید میان خود یک فدراسیون بر پا کنند. توران نوین که بر اساس حس مشترک تأسیس میشود، تنها به شکل فدراسیون مستقل حکومتهای ترک میتواند تصور شود.
آذربایجان حلقهای مهم از زنجیر توران آینده است.
استیلای روس برای توران یک «ارکنه قون» واقعی بود. ترکان برای آزادی خود چشم انتظار «پورته چنه» بودند (5). انقلابی که در نتیجهی جنگ جهانی در روسیه پدید آمد، برای تورانیان «پورته چنه» بود. ضیاء گوگ آلپ پیش کسوت توران گرایی در آغاز جنگ پیش بینی کرده بود که:
روسیه پاشیده ویران خواهد شد
ترکیــه بالیده توران خواهد شد
انتظار به واقعیت گرایید. حصار «ارکنه قون» دریده شد. امپراتوری روسیه فرو پاشید. نوبت آن شد که حکومتهای ترک از جمله آذربایجان از قوه به فعل آیند.
اما روسها هنوز مانع بودند آنان میکشتند، میسوختند، آتش میافروختند و با عنوان «مارس» (6)، فتنهای بزرگ میانگیختند. برای آذربایجان یک گورستان و یک ویرانه آماده میکردند (7).
ترکیه برای رهایی آذربایجانی که زیر حمایت خود گرفته بود، وارد میدان شد. باکو را از قاتلان آذربایجان پاک کرده و به او داد. سیاوش زمانه در چنین سرزمینی زیبا و حاصل خیزی که از طرف سالار توران زمانه آماده شده بود، بالیدن گرفت. پایههای «سیاوش گرد» زمانه ریخته شد. جمهوری آذربایجان تشکیل گردید.
1- توضیح مترجم: از نویسندگانی که در پایان سدهی 19 و آغاز سدهی 20 میلادی با آثار خود اساس استقلال و هویت آذربایجان را بنا نهادند، میتوان به این اشخاص اشاره کرد: حسن بیگ سلیم بیگ اوغلو زردابی (1907-1842) بانی مطبوعات دموکراتیک آذربایجان و ناشر نشریهی اکینچی (1877-1875)، محمدهادی (1920-1879)، سلطان مجید حاجی مرتضی اوغلو غنی زاده (1937-1866) زبانشناس و نویسندهی کتابهایی چون اصطلاح آذربایجان (1890) و کلید ادبیات (1900)، فرهاد رحیم اوغلو آقازاده (1931-1880)، سلیمان رضاقلی بیگ اوغلو آخوندوف (1939-1875) اولین رئیس انجمن شاعران و ادیبان جمهوری آذربایجان شوروی در 1922 ، یوسف میربابااوغلو وزیروف (چمنزمینلی)(1948-1887) نمایندهی مهم ادبیات انتقادی آذربایجان، نجف بیگ وزیروف (1926-1859) از بنیانگذاران تئاتر تخصصی در آذربایجان.
2- آلتون دستان نوشتۀ ضیاء گوگ آلپ
3- توضیح مترجم: افسانهی قیزیل آلما (سیب سرخ) یکی از افسانههای مشهور ترکی میباشد. طبق این افسانه، زمانی ترکان در سرزمین خود مورد حملهی دشمنان قرار گرفتند. تعداد زیادی کشته شده و عدهای موفق به گریز شدند. آنان در مکانی دور از وطن، در حسرت بازگشت بودند. دشمن پس از گرفتن سرزمین ترکان، به منابع طبیعی آن بویژه باغهای سیب سرخ دسترسی یافت. پادشاه آنان چنان از طعم و بوی این سیبهای سرخ به وجد آمده بود که دستور داد در فصل میوه یک سیب سرخ واقعی و در فصل غیرمیوه به یاد آن سیب سرخی از طلا نزد او بیاورند. سیب سرخ طلایی بر بالای تخت وی نصب شد. ترکان که از ماجرا خبردار شدند، در حسرت باغهای سیب و همچنین سیب سرخ طلایی بودند. آنان در وصف قیزیل آلما شعرها و ترانهها سرودند. سرانجام آنان هر دو را به دست آوردند و این افسانه در تفکر اسطورهای ترکان وارد شد. قیزیل آلما در تفکر آنان هدف نهایی است. در زمان عثمانیان، سربازان ینی چری در سرودهای خود از آن یاد میکردند. در آن زمان شهرهایی چون وین، بوداپست و واتیکان به عنوان قیزیل آلما مطرح بود. در ایران نیز در زمان نادرشاه در میان ترکان از شهر دربند و داغستان به عنوان قیزیل آلما یاد میشد. پس از رواج تشیع در میان ترکان، ولایت علی بن ابیطالب (ع) در میان آنان ارزش یافت. آنان معتقد بودند که جبرئیل قیزیل آلما را از طرف حضرت دوست برای حضرت علی (ع) آورده است. ترکان شیعهی زازا در ترکیه اکنون نیز هنگامی که قصد دارند سوگندی ناگسستنی یاد کنند، به قیزیل آلما (ولایت علی(ع)) سوگند میخورند. مردم ترک هنوز نیز نام فرزندان خود را قیزیل آلما یا آلتین توپ میگذرانند. در حال حاضر در آذربایجان از قرهباغ به عنوان قیزیل آلما یاد میشود. برای آگاهی بیشتر ن.ک:- فیض اللهی وحید، حسین. افسانهی قیزیل آلما و نقش آن در تاریخ و فرهنگ ترکها. مجلهی وارلیق. شماره 136. ص 11
4- ترک شدن، اسلامی شدن، معاصر شدن» شعار نشریهی استقلال ناشر افکار فرقهی مساوات بود.
5- افسانۀ «قورتولوش» یکی از افسانههای نامدار ترکی باستان است. طبق این افسانه ترکانی که از تعقیب دشمنان چینی میگریختند، در جایی میان کوههای بلند پنهان شدند. آنان دویست سال در آنجا ماندند و روزبروز جمعیتشان بیشتر شد. آنجا برایشان تنگ آمد. خواستند تا بیرون شوند ولی راهی نیافتند. سرانجام یک چوپان گرگی را دید. به دنبال او رفت و فهمید که گرگ از روزنهای رفت و آمد میکند. چوپان به مردم خبر داد و آنان به دیدن این روزنۀ شگرف آمدند. در میان آنها آهنگری بود که متوجه شد کوه از سنگ فلز است. هیزم آورده و آتش افروختند. کوه را آب کرده و راه را گشودند. ترکانی که در آنجا محصور بودند، از این راه بیرون آمده و در جهان پراکنده گشتند. گوگ آلپ این افسانه را به نظم کرده است.
«ارکنه قون» نام گرگ «پورته چنه» نام جای. او اسمهایی را که گفته شد به ترکی امروزی ترجمه کرده است.
6- قتل عام مسلمانان باکو توسط بلشویکها در سال 1918. برای توضیح بیشتر بنگرید به رسالۀ «جمهوری آذربایجان» از همین مؤلف.
7- نشریۀ بلشویک که در باکو منتشر میشد، در مناقشۀ قلمی با ما گفته بود:
«شما نه خود مختاری آذربایجان بلکه یک ویرانه خواهید گرفت»