این شعر چند ماه پس از به قدرت رسیدن رژیم آزادیکش
جمهوری اسلامی، ساخته شده است
موسم رونق بازار ریا میگردد
شهر پرغلغله ورد و دعا میگردد
دردیاری که حکومت به کف اهل ریاست
دین و مذهب، سپر دفع بلا میگردد
همه جا صحبت از این جامعه بی طبقه است
به قیامت مگر این وعده، وفا میگردد!
آن که در شیشه کند خون دل رنجبران
للعجب یاور و یار فقرا میگردد!
آن که وجدان و خدا و شرفش، سیم و زر است
مظهر دین و شرف، مرد خدا میگردد!
شیخ بسیار سخن از فقرا میگوید
لیک هرجا، کمک اهل غنا میگردد
صیغه آزاد و حلال است دراین شهر، ولی
صحبت از حرمت فحشا و زنا میگردد!
همه جا تاجر و مالک، همه جا قدرت پول
گفتگو بر سر تحریم ربا میگردد!
گفت زاهد که اگر رحم و مروت باشد
کی در این شهر یکی خوار و گدا میگردد
به فقیران چو دهد اهل غنا، خمس و زکات
همچو فردوس برین، کشور ما میگردد !
گفتم ای زاهد خود بین، چه فریبی مردم
توده بیدار چو شد، مشت تو وا میگردد
تا که سرمایه بود ظلم و جنایت باقی است
همه جا فتنه و آشوب به پا میگردد
در دیاری که درآن، قدرت سرمایه به جاست
ظلم و تزویر و ریا، حکم روا میگردد
حاصل کار بسی کارگر زار و نحیف
بهر یک مشت دغل ، سیم و طلا میگردد
گر حکومت به کف کارگر افتد روزی
توده از پنجه بیداد، رها میگردد
خانه حیله و تزویر و ریا می سوزد
زاهد شهر چه انگشت نما میگردد
بهر بگسستن زنجیر اسارت، تنها
قدرت رنجبران،کارگشا میگردد
فروردین 1358