تهران بعنوان پایتخت ایران مورد دغدغه بسیاری بوده و همیشه حال توجه متفکران و نقادان ایرانی را به خود جلب کرده است.
تهران در اذهان عمومی مردم ایران شهری آبادتر،پیشرفته تر، مرفه تر، بهتر برای زیستن و کار کردن است.
تهران شهر محبوب رسانههای دولتی و تمام جریانات مرکز گراست.
تهران بزرگ هست و بزرگی آن در توده جمعیتی ساکن در آن است. تهران اگرچه ساکن تبلیغ میشود ولی شلوغ هست و شلوغی آن فقط در ترافیکهای سنگین خیابانی آن نیست.
تهران مرکز است و سایرین پیرامون آن در ایران.
تهران به مانند تمام مرکزهای دنیا،پیرامون خود را میبلعد بدون اینکه توسعه ای را از بالا به پایین انتقال دهد.
تهران شهری هست که باید دید و باید شناخت.
تهران به هیچ عنوان آن چیزی نیست که از بچگی در افکارمان تپیدند.
دوران بچگی ام را نیک به یاد دارم که فامیلهای ساکن در تهران مان، عزیزتر و محترمتر از دیگران بودند چون آنان پایتخت نشین بودند.
آری تهران را باید دید و شناخت.
ساکنین در تهران اغلبشان پیرامونی اند، پیرامونی هایی که بلعیده شدند در حاشیهها و در عین مرکزیت در پیرامون مطلق اند. آنها اگرچه در وحله اول جذب سرمایهها شدند ولی خود بزرگترین بازندگان سرمایه اند.
آنها باختند تقریباً هر آنچه که داشتند. سرمایههای اجتماعی و فرهنگی ،سرمایه های فکری و قلمی،سرمایه های ملی و سیاسی.....
آنها باختند و در زیر چرخهای استحاله ای بنام تهران خمیر شدند.
آری تهران را باید دید و شناخت..
تهران امروز قاتل هست و قتلهای آن بیصدا.
او قاتل فرهنگی است و فرهنگ های غیر خودی را حذف میکند.
فرهنگ غیر تهرانی یعنی فرهنگی که از تعریف ساختارهای اجتماعی مرکز خارج بوده و دارای ارزش و ضد ارزشها، هنجار و ناهنجاریهایی هست که در ریل تعریف آن سیستم موجود نیست و باید حذف شود. بدین منوال است که تهران آن نقش چرخهای استحاله ی فرهنگی را بازی میکند و مردمان ساکن در آن را وادار به ترک آموخته های اجتماعی و فرهنگی خود میکند. تعارضات فرهنگی و جنگ خاموش موجود در تهران آنچنان سیمای آن را کثیف و زننده کرده است که نه تنها زیستن در آن بلکه گذر کردن از آن نیز تبدیل به کابوس وحشتناکی شده است که تحمل اش سخت هست.
شهری بدون کوچکترین انسجام اجتماعی
شهری بدور از هم پذیری و جامعه پذیری
شهری کابوس وار و وحشتناک.
آری تهران شهر بازندگان هست.....