امنیتیسازی جامعه؛
وقتی حکومت نقد را به جرم و شهروند را به دشمن تبدیل میکند
ایلقار خلخالی
در جمهوری اسلامی، امنیتیسازی جامعه نه یک واکنش اضطراری به اعتراضات یا بحرانهای پراکنده، بلکه جوهره حکمرانی و مهمترین ابزار بقای سیاسی است. حکومتی که سالهاست فاصلهاش از مردم عمیق شده و با بحران مشروعیت، ناکارآمدی اقتصادی، فرسایش اعتماد عمومی و انباشت نارضایتی مواجه است، چارهای نمیبیند جز اینکه رابطه شهروند و حاکم را از یک رابطه سیاسی به رابطه «مظنون ـ ناظر» تقلیل دهد؛ رابطهای که در آن مردم نه صاحبان حق، بلکه منابع بالقوه تهدید تلقی میشوند. در چنین ساختاری، امنیت ملی معنای اصلی خود را از دست داده و به پوششی برای حفظ قدرت تبدیل شده است؛ قدرتی که بهجای گفتوگو، بر «ترسسازی» تکیه میکند و بهجای پاسخگویی، به «برچسبسازی» پناه میبرد.
سازوکار امنیتیسازی چنان تکرار شده که امروز به بخشی از ساختار اداری، رسانهای و قضایی کشور تبدیل شده است. در این چرخه، ابتدا کوچکترین کنش مدنی—از مطالبه صنفی کارگران تا اعتراض نمادین دانشجویان، از تلاش روزنامهنگار برای شفافیت تا فعالیت یک شهروند در شبکههای اجتماعی—به «پروژه بیثباتسازی» تعبیر میشود. سپس فرد نه بر اساس آنچه انجام داده، بلکه بر اساس نیاز سیاسی حکومت به نمایش «تهدید»، بهعنوان مظنون امنیتی معرفی میشود. در ادامه، دستگاههای امنیتی با اتکا به قدرت بیرقیب خود، پروندهای میسازند که از همان ابتدا تکلیفش مشخص است: پروندهای که حقیقت در آن نقشی ندارد، بلکه هدفش ایجاد هراس و کنترل روانی جامعه است. در مرحله بعد، رسانههای حکومتی با زبان و ادبیاتی از پیش آماده، روایت رسمی را بازتولید میکنند؛ روایتی که منتقد را «وابسته»، «شبکهمحور»، «عامل خرابکاری» یا «پیادهنظام دشمن» معرفی میکند. در نهایت، قوه قضاییه—که در چنین ساختاری نه داور، بلکه ابزار تکمیلی دستگاه امنیتی است—احکامی صادر میکند که هیچ تناسبی با جرم ادعایی ندارند و صرفاً برای تثبیت روایت سیاسی حاکم ضروریاند.
روایتسازی امنیتی در این میان تنها یک ابزار تبلیغاتی نیست؛ ستون مرکزی سرکوب است. حکومت برای اینکه بتواند افکار عمومی را نسبت به زندانیکردن روزنامهنگاران، فعالان مدنی، هنرمندان، استادان دانشگاه، دانشجویان، زنان معترض، کارگران و حتی شهروندان عادی قانع کند، باید ابتدا انسان واقعی را از صحنه حذف کند و جای او را تصویر تحریفشدهای پر کند که با «سوژه امنیتی» سازگار باشد. اعترافگیریهای تلویزیونی، گزارشهای مهندسیشده، تیترهای تهدیدآمیز و پروندهسازیهای مبهم، همه بخشهایی از این فرآیند هستند. فرد باید در چشم مردم نه شهروندی با مطالبات مشخص، بلکه خطری مبهم و دشمنی احتمالی جلوه کند تا پاککردن او از صحنه سیاسی، «اقدامی لازم» معرفی شود. این روایتسازی، بهتدریج جامعه را از همدلی تهی و از بیاعتمادی انباشته میکند؛ جامعهای که دائماً به او گفته میشود دشمن در میان خود شماست.
در ریشه این وضعیت، ناتوانی حکومت در تحمل تکثر و تنوع دیده میشود. نظامی که مشروعیت و کارآمدیاش فرسوده شده، نمیتواند جامعهای پویا، زنده و خواهان مشارکت را تاب بیاورد؛ زیرا هر مطالبهای را تهدید میبیند و هر اختلاف نظری را شکافی برای فروپاشی تعبیر میکند. در چنین فضایی، دانشگاه باید بیخاصیت شود، رسانه باید مطیع باشد، تشکلهای صنفی باید کنترل شوند، شبکههای اجتماعی باید تحت نظارت دائمی باشند و فعالان مدنی باید زیر فشار مستمر قرار بگیرند. زندانی سیاسی در چنین سیستمی یک «خطا» یا «استثناء» نیست؛ بلکه نتیجه منطقی شیوه حکمرانی است. جرم زندانیان سیاسی نه اقدام خرابکارانه، بلکه داشتن اندیشهای مستقل، صدایی منتقد و مطالبهای روشن است؛ جرمی که برای حکومت، از هر جرم دیگری خطرناکتر است.
اما این شیوه حکمرانی پیامدی دارد که حکومت از آن غافل است یا وانمود میکند که آن را نمیبیند: امنیتیسازی نهتنها جامعه را آرام نمیکند، بلکه آن را بیثباتتر و غیرقابل پیشبینیتر میسازد. وقتی هیچ مسیر قانونی و رسمی برای اعتراض وجود نداشته باشد، اعتراض از سطح آشکار به زیر پوست جامعه منتقل میشود و به خشم فروخوردهای تبدیل میشود که با کوچکترین شوک—خواه اقتصادی، خواه سیاسی، خواه اجتماعی—قادر است به بحرانهای غیرقابل کنترل بدل شود. این سکوت اجباری که حکومت آن را «آرامش» مینامد، چیزی نیست جز لایه نازکی بر انبوهی از تنشهای فشردهشده. جامعهای که از حق بیان، اجتماع و مشارکت محروم شود، دیر یا زود به نقطهای میرسد که ابزارهای امنیتی دیگر توان مهارش را نخواهند داشت.
حکومتی که از مردم میترسد، در نهایت در برابر مردم قرار میگیرد؛ و حکومتی که اندیشه را جرم میکند، دیر یا زود زیر وزن همان اندیشههای سرکوبشده فرو میریزد. امنیتیسازی شاید چند صباحی سکوت بسازد، اما هرگز نمیتواند رضایت تولید کند.
جامعهای که تحقیر، سرکوب و بیصدا شده، روزی زبان باز خواهد کرد—و آن روز، هیچ روایت ساختگیای توان پنهانکردن حقیقت را نخواهد داشت.

