وضعیت اقوام و ایلهای بزرگ ملت تورک در دوران مشروطه و بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه
در سال 1329 هـ.ق./ 1911م. / 1290 هـ.ش. با خلع محمدعلی شاه و پیرو تصویب قانون انتخاباتی جدید، پنج واحد ایلی- قومی کشور: «شاهسونها، آزربایجانیها، کوردها، بختیاریها، قشقاییها و تورکمنها» در مجلس دوم مشروطه، بعد از برکناری محمدعلی شاه قاجار از حاکمیت ممالک محروسه که بعد از آن با تصویب نمایندگان فارس پرست ضدتورک و ضد عرب مجلس مشروطه به مملکت ایران بدل شد، دارای نماینده شدند که از میان آنها آزربایجانیها، شاهسونها، قاشقایها و تورکمنها از اقوام و ایلهای پرجمعیت و بزرگ ملت تورک بودند. طبعاً قبول این پنج وحد ایلی- قومی در کشور فارس زدۀ ایران آن روزگار طلب می کرد که ایالات یا استانهایی به هرکدام از آنها اختصاص یابد؛ وقتی که مجلس یک کشور «وجود» یک واحد قومی و ایلی بزرگ و پرجمعیت را می پذیرد، به منزلۀ آن است که حقوق انسانی، قومی و ملی آن قوم و ایل را نیز می پذیرد و باید مراعات کند؛ که نه در دوران مشروطیت و نه در دوران پهلوی و نه در دوران جمهوری اسلامی ایران، این مهم بنا به خط فکر سیاسی صلیبی- راسیستی پان ایرانیسم ضدتورک حاکم در این صد سال، به میلیونها انسان تورک در ایران فارس زده داده نشد. جالب این در میان این پنج واحد ایلی- قومی بزرگ کشور ایران، در دوران سیاه مشروطیت دوم و دوران سیاه تر رضاشاه پهلوی تنها آزربایجانیها، یک استان، کوردها، یک استان و بختیاریها، دو استان و با احتساب لرستان سه استان، صاحب شدند و به شاهسونها، قشقاییها و تورکمنها ایالت و استانی در مرکز، جنوب و شمال شرقی کشور ایران داده نشد. در این بخش به این خیانت، خباثت و جنایت عظمای حاکمیت ضدتورک پهلوی می پردازیم.
عدم اختصاص استانی به میلیونها انسان تورک ایل بزرگ تورک قاشقای و ایلات تورک دیگر در قاشقای یوردو یا قاشقای ائلی
با عدم اختصاص هیچ استانی به ایل بزرگ و تاریخساز تورک قاشقای (قشقایی)، ملت تورک قاشقای قربانی بزرگ استعمار صلیبی انگلیس و نوکر فاشیستش پهلویسم شد. این عدم اختصاص استان به اتحادیۀ ایلی تورکی در مرکز و جنوب کشور (اتحادیه قاشقای یوردو)، در اصل با هدف انکار کامل هستی و هویت بخش بزرگ و قوم بزرگ و پرجمعیت از ملت تورک ایران بوده و هست که عامدانه و در امتداد برنامۀ صلیبی- راسیستی نفی و انکار وجود و هویت ملت بزرگ تورک در کل ایران و با هدف نسل کشی سیاسی، زبانی و فرهنگی این ایل و قوم بزرگ از ملت تورک در ایران صورت گرفته است و هنوز هم می گیرد. ایل بزرگ قاشقای که از قدیم الایام در سرزمین مادری خودش، مرکز و جنوب ایران زندگی می کند، در زمان حاکمیت تورکان قاجار توانست با کمک نفوس فراوان خود و با ابراز لیاقت و غیرت و اتحاد و انسجام تورکی، به عنوان مهمترین ایل فارس و یکی از ایلات مهم تورک کشور در کنار دو ایل بزرگ تورک شاهسون و تورکمن مطرح سازد.
200 سال پیش، جانی خان قاشقای (1234 هـ.ق. / 1818م.) با دستیابی به منصب ایلخانیگری، طوایف پراکندۀ تورک ایالت بزرگ فارس را در یک واحد ایلی منسجم ساخت. ظهور قاشقای، به عنوان یک اتحادیۀ ایلی کثیرالجمعیه و قدرتمند تنها از زمان جانی خان قاشقای است. در زمان تألیف فارسنامۀ ناصری در 132 سال پیش (1304 هـ.ق./ 1886م.) ایل بزرگ تورک قاشقای مشتمل بر 66 طایفه بود. عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در اسناد خصوصی خود (جلد 2، صص 839-843) مشخصات و جمعیت 46 طایفۀ قاشقای را در 100 سال پیش (1337 هـ.ق. / 1918م.)، ثبت می کند که مجموعاً 18050 خانوار جمعیت داشته اند. در رأس هر طایفه یک کلانتر بوده است. از این میان طایفۀ شش بلوکی (5000 خانوار)، دره شوری (4000 خانوار)، کشکولی (2000 خانوار)، فارسمیدان (1500 خانوار) بزرگترین طوایف و کلانتران آنها، پس از ایلخانی و ایل بیگی، قدرتمندترین خوانین قاشقای بوده اند. به نظر می رسد که از زمان تألیف فارسنامۀ ناصری تا سال 1337 هـ.ق./ 1918م. طوایف بزرگ فوق با جذب طوایف کوچک به قدرتمندترین واحد ایلی قاشقای بدل شده اند. اسماعیل خان قاشقای معروف به صولتالدوله که به علت رشادت و مهارت وی در تیراندازی و جنگهای چریکی علیه استعمار انگلیس)، در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه قاجار به اسماعیل خان قاشقای لقب «صولتالدوله» داده شد بود، این ایلخان بزرگ ایل تورک قاشقای، برای جلوگیری از روند جذب طوایف کوچک تورک، به درون چهار طایفۀ بزرگ آنها را با 5350 خانوار در یک واحد ایلی به نام طایفۀ عمله و زیر رهبری مستقیم خودش، متشکل ساخت. طایفۀ کوچک قراچه ای با 300 خانوار، به دلیل تمول سرشار کلانتر آن، استقلال خود را حفظ می کند، هرچند به دلیل پیوندهای خویشاوندی با خوانین طایفۀ کشکولی، گاه به عنوان جزئی از این طایفه بزرگ مطرح می شود. ایلخانان ایل تورک قاشقای در دوران پرافتخار تورکان قاجار عبارتند از: جانی خان (1234 هـ.ق. / 1818م.)، محمدعلی خان (1239 هـ.ق. / 1823م.)، محمدقلی خان (1268 هـ.ق/ 1851م.)، سلطان محمدخان (1284 هـ.ق./ 1867م.)، حاج نصرالله خان (1309 هـ.ق. /1891م.)، اجلال الملک (تنها ایلخان غیرقاشقای- 1314 هـ.ق. / 1896م.)، ضرغام الدوله (1321 هـ.ق. / 1903م.)، اسماعیل خان صولت الدوله سردار عشایر (1323 هـ.ق. / 1905م.) و سردار احتشام (1336 هـ.ق. / 1917م.).
خصیصۀ بزرگ سران و مردم ایل بزرگ تورک قاشقای استعمارستیزی، پاک دینی و عدم سازش و آشتی با صلیبیان ضد تورک و ضد عرب و مخصوصاً استعمار صلیبی انگلیس بود. در سال 1273 هـ.ق./ 1856م. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه تورک قاجار، در جریان حملۀ نظامی انگلیس به جنوب ایران، تفنگچیان رشید تورک قاشقای به رهبری محمدقلی خان ایلخان، جنگهایی با متجاوزان صلیبی کردند، مخصوصاً در جنگ ننیزک رشادت فراوان از خود نشان دادند و از جمله سهراب خان قاشقای نامی پرآوازه یافت. این ایل پرافتخار و تاریخساز تورک تا جنگ جهانی اوّل بر بخش بزرگی از مملکت فارس از ممالک محروسه قاجار تسلط داشت.
پس از شکست محمدعلی شاه قاجار به دست مشروطه طلبان، حاج محمدکریم خان کشکولی، ریش سفید ایل کشکولی، به نمایندگی قشقایی در مجلس دوم مشروطه رسید و در آن جا علیه تسلط خوانین فراماسون و انگلوفیل بختیاری بر شئون حکومت مشروطه هشدار داد و سردار اسعد بختیاری فراماسون را به انحصارطلبی متهم کرد و خواستار توجه بیشتر حکومت مرکزی به فارس شد.
در اواخر جنگ جهانی اول، دولت ایران دو سال قبل از کودتای رضاخان میرپنج، یعنی در ماه آوریل 1918م. / 1297 هـ.ش. پلیس جنوب بریتانیا را مردود اعلام کرد و آن را نیرویی بیگانه و خطری برای استقلال ایران دانست. در ماه مه همان سال رئیس بزرگ ایل قهرمان و صلیبی ستیز قاشقای، اسماعیل خان صولت الدوله، چهرهٔ سیاسی مردمی بسیار پاک، مبارز، جوانمرد، رشید، سلحشور، بیگانه ستیز و صلیبی ستیز اواخر قاجار و یکی از مقتدرترین ایلخانهای ایل قاشقای، ملقب به «سردار جنوب» کسی که بقای کل جنوب ایران مدیون رشادتها و از جان گذشتگیهای این تورک زنده یاد در مبارزه با انگلیسهای خبیث صلیبی میباشد، ظاهراً با پشتیبانی دولت ایران علیه پلیس جنوب اعلام جنگ می کند، ( در حالی که رضاخان میرپنج بعد از کودتای انگلیسی اش، به دستور اربابش بریتانیا همین پلیس جنوب را در ارتش ایران ادغام کرد)! در جنگ صولت الدوله تورک قاشقای با انگلیسیها که از سال 1336 هـ.ق./ 1917م. تا 1338 هـ.ق. 1919م. طول کشید، متأسفانه بختیاریها در سال 1337 هـ.ق./ 1918م. با تبعیت از ایلخانانان فراماسون خودشان علیقلی خان سردار اسعد بختیاری و پسران و خانواده اش، به نفع انگلیس و علیه تورکان قهرمان قاشقای وارد جنگ می شوند که منجر به شکست قشقاییها می شود. این موضوع بی ارتباط به هجوم بختیاریها به رهبری علیقلی خان سردار اسعد بختیاری، فرزند حسینقلی خان از سران بختیاری، عضو گراند لژ اوریان فرانسه، در دوران مشروطیت به تهران و نقش انگلیسیها در آن نبوده است که نتیجۀ آن تمهید به حاشیه راندن جناح ضداستعماری آزربایجانی مشروطه خواهان و توطئه قتل ستارخان که توسط مهره های خودفروختۀ استعمار صلیبی انگلیس، مخبرالسطنه هدایت فراماسون از خاندان مانقورت و ضد تورک هدایت، به فرماندهی جعفرقلی خان امیربهادر پسر ارشد علیقلی خان سردار اسعد بختیاری، عضو گراند لژ اوریان فرانسه و غلامحسین خان سردار محتشم بختیاری با فرماندهی 1000 سوار بختیاری و فرماندهی یپرم خان داویدیانس ارمنی داشناک ضدتورک با فرماندهی 500 سوار داشناک و فارس در مقابل 300 تفنگچی تورک ستارخان و باقرخان اجرا شد. باری، تورکان قهرمان و جوانمرد و سلحشور قاشقای به خاطر موضع ضد انگلیسسان در جنگ جهانی اول و اتحادشان با تورکان عثمانی در یک جبهۀ واحد علیه صلیبیان ضدتورک و ضد بشر انگلیسی، در دوران نوکر سرسپردۀ حلقه به گوش انگلیس، یعنی رضاشاه و پسر منحوسش محمدرضاشاه، به دستور استعمار صلیبی ضدتورک ذاتی انگلیس و اطاعت نوکرانش با وجود برتری تعدادشان نسبت به لرهای بختیاری، هرگز صاحب استادن خودشان، استان قاشقای (قشقایی) نشدند. رژیم رضاشاه، بنا به فرمودۀ انگلیس، ایلات را علی العموم و ایل قاشقای را علی الخصوص قبایلی وحشی، ناخوشایند، غیرمولد (؟)، سرکش، بی سواد و... قلمداد می کرد چرا که هیچ یک از سران ایل تورک قاشقای ننگ عضویت در تشکیلات صلیبی فراماسونری را نپذیرفتند؛ آزاد و آزاده و با اصل و نسب و جوانمرد و مسلمان پاک دین زیستند و آزاد و آزاده و با اصل و نسب و مسلمان پاک دین شهید شدند. اما سردار اسعد بختیاری و پسرش جعفرقلی خان امیربهادر، فراماسون شدند و ننگ همراهی با صلیبیان انگلیسی را به قوم و تبار بختیاری خودشان را به گور بردند. اما سرنوشت قهرمان بزرگ ایل قاشقای چه شد؟ صولت الدوله، که به همراه پسرش ناصرخان از طرف ایل قاشقای، نمایندۀ مجلس فرمایشی رضاشاه بود، با مستوفیالممالک دوستی و نزدیکی زیادی داشت و وجود با مستوفیالممالک موجبات حفظ جان او را در دوران سیاه رضاشاه جانی ضد تورک فراهم میکرد. در 6 شهریور 1311 هـ.ش. مستوفی که در منزل سردار فاخر حکمت نمایندۀ آن روز مجلس دعوت داشت، در همان جا به طور مرموزی فوت کرد. همان روز در گذشت و صولتالدوله و پسر رشیدش ناصرخان که در تشییع جنازۀ او شرکت کرده بودند، به محض ختم مراسم دفن در ونک در حالی که هر دو از طرف ایل بزرگ قاشقای وکیل مجلس بودند و مصونیت سیاسی داشتند، توسط پلیس سیاسی رضاشاه دستگیر و به سیاهچال موحش زندان قصر افتادند. صولت الدوله قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط شکنجۀ ضدانسانی نامساعدی به سر برد و سرانجام در ۱۶ مهر ۱۳۱۱ هـ.ش./ 8 اکتبر 1932م. در زمانی که هنوز نماینده مجلس شورای ملی بود، در زندان قصر تهران به فرمان رضا شاه کبیر نوکر استعمار بریتانیا کشته شد. دکتر سعیدخان کردستانی به ناصرخان قاشقای در خصوص صولت الدوله، پدر قهرمانش، این گونه نقل کرده است: «رفتند زندان (قصر به صولت الدوله) گفتند: «چیزی بنویس که دیگر علیه منافع انگلیس عمل نمی کنی و از عمل گذشته ات نیز پشیمانی». صولت الدوله گفت: «خیر، این پنجاه و چند سال با افتخار زندگی کردم. حالا از این پس نمی خواهم آبروی بچه هایم را ببرم». حسین مکی نیز چنین نظری دارد: «علت گرفتاری و سلب مصونیت و زندانی شدن و بالاخره نابودی اسماعیل خان قشقایی (صورلت الدوله) را باید در مخالفت و مبارزه ایل قشقایی با انگلسیها جستجو کرد». این دستگیری و شهادت صولت الدوله در زندان انتقامی بود که انگلیسیهای صلیبی ضد تورک توسط نوکر حلقه به گوشش رضاشاه، به خاطر تلفاتی که این سردار بزرگ تورک قاشقای به قوای صلیبی انگلیس وارد کرده بود، از او و ملت تورک قاشقای و بهتر بگوییم کل تورکان ایران گرفتند.
همین عدم تخصیص استانی به نام قاشقای که با توجه به جمعیت انبوه ایل تورک قاشقای که اکنون حدود 5 و نیم میلیون نفر (به اندازۀ بیش از کل جمعیت دو کشور عربی کویت و بحرین) است و در 100 سال پیش حداقل 1 و نیم میلیون نفر بوده است و معنی آن نفی و انکار کامل وجود ایل و قوم بزرگ ملت تورک قاشقای در ایران است، تنبیهی از طرف پانفارسیسم صلیبی عقده ای پهلوی برای این ایل تورک سلحشور «باریشماز» بود که به رهبری صولت الدوله، و پسران دلاورش (خسروخان، ناصرخان، ملک منصورخان) در جنگ جهانی اول (و بعد از ایشان در جنگ جهانی دوم) علیه استعمار صلیبی ضد تورک انگلیس جنگیدند؛ پهلویسم نه تنها استانی به نام قشقاییان نکرد بلکه با تحریف آشکار و خائنانۀ تاریخ و بزرگ کردن «دلیران تنگستان و دشتستان» و لر بختیاری قلمداد کردن تورکان اصیل قاشقای مثل رئیسعلی دلواری، سعی در انکار کامل موجودیت این ایل بزرگ و قهرمان تورک کرد که متأسفانه این سوء استفادۀ سیاسی از لرهای بختیاری برای غصب خاک و سرزمین آبا و اجدادی تورکان قاشقای هنوز هم توسط فاشیسم فارس حاکم ادامه دارد. آری! خیانت، خباثت و جنایت بالاتر از این که به لرهای بختیاری، به دلیل خدمتشان به استعمار انگلیس و جنگیدن بر ضد تورکان قاشقای، آزربایجان و خوراسان، دو استان به نامهای چهارمحال و بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد، علاوه بر استان لرستان داده شد، اما به ایل تورک قشقایی که به همراه ایلهای تورک اینانلو، بهارلو، نفر فارس، ایلات تورک آغاجری و قره جری کهکیلویه و بوجاقچی (بیچاقچی) کرمان و غیره یکی از بزرگترین اتحادیههای ایلی تورک در مرکز و جنوب ایران است، به مراتب از لرهای بختیاری دارای جمعیت زیادتر و وسعت خاک بیشتر بوده و هستند، به دلیل انگلیس ستیزی و مبارزه با دشمن بیگانۀ صلیبی هیچ استانی، هرچند کوچک داده نشد؟ وقتی ما می گوییم حاکمیت ایران از 120 سال پیش عموماً و از زمان به قدرت رسیدن رضا پالانی در صد سال پیش خصوصاً در دست انگلیس بوده و هست، یک عده ابله مانقورت خائن ما ملتچیهای تورک را به تئوری توطئه متهم نکنند، چرا که دلایل و شواهد و اسناد متقن تاریخی که ما در اختیار داریم همین مورد را به تمامی و با قاطعیت تصدیق می کند. یکی از این دلایل و شواهد متقن همین عدم پذیرش وجود ایل بزرگ قاشقای و ایلات بزرگ تورک مثل شاهسون، اینانلو، بهارلو، نفر، آغاجری، قره جری، بوجاقچی در مرکز و جنوب ایران است.
توضیح این که ایل تورک قاشقای به گویشی از زبان تورکی شاخه مرکزی اوغوز تکلم می کنند. هرچند مرکز اصلی این ایل تورک، استان فارس است، اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استانها نیز ساکن هستند. از این جمله میتوان به استانهای کهکیلویه وبویراحمد، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، اصفهان، قم، مرکزی و بوشهر اشاره کرد. برای این که ویکیپدیای فارسی مطالب دروغ و بی اساس درباره ایل بزرگ قاشقای نوشته است بهتر است قلم را به دست ارسلان قاشقای، ملتچی تورک قاشقای بدهیم تا مناطق و شهرستانهای قاشقای نشین را با معرفی طوایف و تیره های ایل بزرگ تورک قشقایی به ما بشناساند تا خواننده محترم به جمعیت انبوه این ایل بزرگ تورک پی ببرد:
«ایل قشقایی از شش طایفه بزرگ تشکیل شده که هر طایفه خود از تیره های مختلف تشکیل گردیده است. پس از« تیره» به لحاظ سلسله مراتب «بنکو» قرار دارد و بعد از بنکو «اوبا». اسامی طوایف ایل قشقایی عبارتند از: دره شوری، عمله، کشکولی بزرگ، فارسیمدان، ششبلوکی، کشکولی کوچک. طایفه دره شوری 52 تیره دارد و به لحاظ تعداد تیره ها بزرگترین طایفه ایل قشقایی است . اسامی تیره های طایفه دره شوری به نقل از کتاب «سیاه چادرها» منوچهر کیانی عبارتند از: قره خانلو، وندا، قره جلو، قرمزی، عمله حسین خان، نره ای، نادرلو، دوندولو، قره قانلو، گرمسیری، باقرکیخایی، آق تومان، طیبی، نیم مرد لو، قراچه، جانبازلو، وزیر خانلو، طاهری، جلال لو، حاجی محمد لو، چارق لو، ایپک لو، حاجی دولو، بهرام کیخالو، کریملو، گوجلو، نفر، زیلابلو، لک، چهارده چریک، ریکه، تله بازلو، سادات، اسه تراش، مهدی کیخالو، قورد، ابولکرلو، خیراتلو، زرگر، آقاکیخالو، میش بسیار، شاهین کیخالو، شاقی، صادقلو، درزی، آهنگر، کوربکش، اروجلو، ایمانلو، بلوردی، کزنلو . طایفه عمله 46 تیره دارد . اسامی تیره های عمله عبارتند از: ایگدر، میچک، اسلاملو، چگینلو، جعفربیگلو، گورکانلو، کورش، رحیم لو، سارویی، محمد زمانلو، صفی خانلو، دمیرچماقلو، کهوا، یلمه، طیبلو، چوبانکاره، کلاه سیاه، مهترخانه، بور بور، نمدی، گله زن، توتولو، ابیوردی، شولو، نفر، توللی، بهلول لی، کرمال لو، بلوکهلو، بیات، هاشم خانلو، سهراب خانلو، اولاد، علی کردی، آردکپان، قجه بیگلو، قره خانلو، قزل لو، موصل لو، کرانلو، قادرلو، کله خرد لو، مختار خانلو، چهارده چریک، بهمن بیگلو . طایفه کشکولی بزرگ 46 تیره دارد . اسامی تیره های کشکولی بزرگ عبارتند از : آرخلو، گنجه ای، غوری، قراچه، جرکانلو، ارغانی، هاشمی، لک زندی، ایوب لو، علی عسکرلو، علی پناهلو، لک ...، کشتاسب، لک نیازی، بهرامی، بیگدلی تورک، کهوا، آغاجری، دمادلی، بیگدلی، تولی، مقیمی، آلاقویونلو، فرهادلو، شاه محمدلو، ایمانلو، ددکه ای، یادکورلو، فیوج، قاسملو، طیب لو، قراگوزلو، سلوک لو، مال احمدی، پیرمرادی، چهارده چریک، دینا رستم، چهار بنیچه، صفی خانلو، بوگر، حسن آقالو، ابیلو، کوروش، بلوردی، وندا، دیزگانلو. طایفه فارسیمدان 24 تیره دارد . اسامی تیره های طایفه فارسیمدان عبارتند از: کرانلو، داروغه، عمله، عرب گاومیشی( تورک و فارس)، مردل، دنگزلو، شیبانلو، قاسملو، لک، اولاد، توللی، زرگر، موصل لو، مرکزی، گورجایی، دتاتلو، ماچانلو، کلبعلی، ظهراب لو، شبانکاره، قره میشاملو، بهلول لو، توابع. طایفه شش بلوکی 20 تیره دارد که عبارتند از : کله لو، هیبت لو، قره یارلو، بهلول لو، عرب چرپانلو، علی قیالو، رحیم لو، چهارمحال لو، جعفرلو، آهنگر، دوقوزلو، کوهی، عرب شاملو، بلوردی، عمله علیا، علمدارلو، قورد، شورباخورلو، قجرلو، اسلاملو . کشکولی کوچک: کشکولی کوچک 14 تیره دارد که عبارتند از : رحیم لو، لک، اوریاد، لر، کرمانلو، کهواده، بهی، بول لو، نفر، عمله جات، عالیوند، فیل وند، پاگیر... . مرکز اصلی ایل بزرگ تورک قاشقای، استان فارس است، اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو و نیز جمعیت فراوان، در دیگر استانهای ایران نیز ساکن هستند که به تک تک آنها می پردازیم: در استان اصفهان: شهرستان کاشان «تورک،رائجی، بیذوی، تاتی، قهرودی»، بخش جوشقان (جوشقون) «تورک خلج»، شهرستان گلپایگان «تورکآذری، وانشونی، لر»، شهرستان آران بیدگل «تورک خلج، دهی، بیذوی»، شهرستان فریدن «تورک قشقایی»، شهرستان فریدون شهر «تورک قشقایی، گرجی»، شهرستان لنجان «تورک قشقایی»، شهرستان قمشه «تورک قشقایی»، شهرستان سمیرم «تورک قشقایی»، شهرستان خوانسار «خوانساری، تورک آذربایجانی»، شهرستان نجف آباد «فارس، تورک قشقایی»، شهرستان فلاورجان «لر، تورک قشقایی»، شهرستان مبارکه «لر، تورک قشقایی، فارس»؛ در استان لرستان: شهرستان بروجرد «لر، تورک چاپلق» (روستاهای شرق بروجرد همه تورک هستند)، شهرستان دورود «سیلاخوری، تورک چاپلق» (روستاهای شمال دورود همه تورک هستند)، شهرستان ازنا «تورک چاپلق، لر»، شهرستان الیگودرز «لر، تورک چاپلق» (شهرکهای چمن سلطان و اباذر تورک هستند)؛ در استان چهار محال و بختیاری: شهرستان شهر کرد «تورکقشقایی، قهفرخی، لر»، بخش بن «تورک قشقایی»، بخش سامان (کاه) «تورک قشقایی»، بخشکیان «تورک قشقایی»، بخش طاقانک «تورک قشقایی»، بخش سودجان «تورک قشقایی»، بخش لاران «تورک قشقایی، لر»، شهرستان کیار «لر، تورک قشقایی»، بخش شلمزار «تورک قشقایی»، شهرستان بروجن «تورک قشقایی»، بخش فرادنبه «تورک قشقایی»، بخش سفید دشت «تورک قشقایی»، بخش بلداجی (بل داشی) «تورک قشقایی»، بخش گندمان «تورک قشقایی»، شهرستان فارسان «لر، تورک قشقایی»، بخش جونقان«تورک قشقایی»، شهرستان لردگان «لر، تورک قشقایی»، بخش خانمیرزا «تورک قشقایی، لر»، بخش فلارد «تورک قشقایی، لر»، توضیح: چهارمحالی ها تورک هستند. بختیاریها، لر هستند. در زبان تورکی «لَر» علامت جمع است؛ مانند «تورک لر»، «قشقایی لر»، «چار محالی لر». فارسها کلمه «لر» تورکی را با ملت «لُر» قاطی کردند. نام قدیم شهر کرد، (کرد کند) بود. کند در زبان تورکی یعنی روستا. کرد در زبان لری یعنی چوپان و ارتباطی با نژاد کردستانی ندارد. در ویکی پیدیای فارسی فقط دروغ و غلط در مورد شهر کرد نوشته شده و بی ارزش است؛ زیرا نژاد پرستان فارس به نفع فارسها (و کردها) دروغ ساختند. بعضی از شهرهای تورک قشقایی را فارس زبان معرفی کردند و من (ارسلان قاشقای) سعی کردن اصلاح کنم اما ویکی پیدیا اجازه اصلاح نمی دهد!، در استان کهکیلویه و بویراحمد: شهرستان یاسوج (تورک قشقایی،لر)، شهرستان گچساران (تورک قشقایی،لر)؛ در استان فارس: شهرستان آباده «سورمق،تورک قشقایی، عرب»، شهرستان اقلید «کلیلی، تورک قشقایی، تورک بای سوری، عرب باصری». (بای سوری = تورک، باصری = عرب)، شهرستان خرم بید «تورک قشقایی، فارس»، بخش صفا شهر «تورک قشقایی»، شهرستان پاسارگاد (نام اصلی بلاغلی) «تورک قشقایی»، شهرستان مرودشت «فارس،تورک قشقایی، سیوندی»، بخش کامفیروز «تورک قشقایی»، شهرستان ارسنجان «فارس،تورک قشقایی، عرب» (گمبان، چشمه شیرین، خان آباد، نجف آبادقشقایی)، شهرستان سپیدان «تورک قشقایی»، بخش بیضا «تورک بای سوری». بیضا نام شهر تورکان بای سوری بر ساحل رود ولگا نیز است. شهرستان شیراز «فارس، تورک، لر، لارستانی، عرب»، بخش ارژن «تورک قشقایی»، بخش زرقان «زرقانی، تورک قشقایی»، شهرستان ممسنی «لر، تورک قشقایی»، شهرستان کازرون «تورک قشقایی، کوهمره»، شهرستان کوار «فارس، تورک قشقایی»، شهرستان سروستان «تورک قشقایی، لر، فارس»، شهرستان فراشبند «تورک قشقایی، لر»، شهرستان فسا «فارس، تورک قشقایی»، بخش قره بلاغ «تورک قشقایی»، شهرستان فیروز آباد «تورک قشقایی»، شهرستان قیر و کارزین «تورک قشقایی»، شهرستان جهرم «فارس، تورک قشقایی، عرب»، شهرستان خنج «لارستانی، تورک قشقایی»، شهرستان زرین دشت «عرب، تورک قشقایی»، شهرستان داراب «فارس، تورک قشقایی، عرب»، شهرستان لارستان «لارستانی، عرب،تورک قشقایی» (بخشهای لطیفی، گارگاه، فداغ، بایرام، تورک قشقایی)، توضیح: در استان فارس اکثریت جمعیت تورک است و فارسها اقلیت آشکار هستند و فقط در قسمت کوچکی از شرق استان ساکن هستند. در استان فارس بسیاری از زبانهای محلی مانند: «سورمقی، کلیلی، سیوندی، زرقانی، کوهمره ای، لارستانی، اچُمی، بشکردی» در حال اضمحلالند.در استان خوزستان: شهر تورکالکی (تورکان لرکی) «تورکلرک، عرب»، شهرستان هفتکل (دومین شهر نفتی ایران در خوزستان) «تورک قشقایی، لر»، شهرستان آغاجاری «تورک قشقایی، عرب»، توضیح: چون مناطق تورک نشین استان خوزستان جدا از اقلیم قشقایی است، متأسفانه نمی توان در نقشه تورکان گنجانید ولی باید از هویت تورکی آنان حمایت کرد. در استان بوشهر: شهرستان دشتی «تورک قشقایی»، شهرستان دشتستان «تورک قشقایی، لر، عرب»، (نیمه شرقی دشتستان همه تورک است)، شهرستان تنگستان «تورک قشقایی، تنگ سیری»، در استان کرمان: شهرستان ارزوئیه «تورک قشقایی»، شهرستان سیرجان «فارس، تورک بیچاقچی، عرب» (روستاها و عشایر شرق سیرجان از تورکان بیچاقچی هستند)، شهرستان رفسنجان «فارس، تورک افشار» (روستاها و عشایر شرق رفسنجان از تورکان افشار هستند)، شهرستان کرمان «فارس، تورک افشار» (درصدی از جمعیت شهر کرمان، روستاها و عشایر غرب کرمان از تورکان افشار هستند)، در استان یزد: شهرستان خاتم «فارس، تورک قشقایی، عرب»، شهرستان هرات یزد «فارس، تورک قشقایی» (ارسلان قاشقای). با این اوصاف جمعیت ایل تورک قشقایی نزدیک به 5/5 میلیون نفر تخمین زده میشود. برای بیش از 5/5 میلیون انسان تورک قاشقای هنوز هم که هنوز است در ایران اهریمن زده فارس پرست ضد تورک، استانی تخصیص داده نشده است؛ این خبیثانه ترین، خائنانه ترین و ناجوانمردانه ترین شیوۀ استعماری است برای انکار وجود و موجودیت این ملت پرافتخار تورک با زبان، لباسهای ملی و آداب و رسوم ارزشمند و فرهنگ بسیار غنی تورکی طراحی و به اجرا درآمده است؛ چون که وقتی استانی به نام ملتی شد، انسانهای آن ملت احساس وجود و بروز و شعور ملی و خودآگاهی ملی پیدا می کنند و چه بسا استانهای امروز ایران، که همگی به ضرر ملت تورک و عرب و به نفع قوم فارس و توابعش تقسیم شده اند، کشورهای کوچک فردای پس از فروپاشی ایران شوند؛ استعمار برای صاحب استان نشدن ملت تورک قاشقای به همین خاطر جلوی تخصیص استان برای این ملت را گرفته است. این است انتقام سیاه استعمار صلیبی انگلیس با دستهای نوکران پانفارس ضدتورک حاکمش در سدۀ اخیر.
نکتۀ بسیار مهم در مورد قوم قاشقای از ملت تورک با توجه به عدم تمرکز و تراکم جمعیتی قوم قاشقای و اقوام دیگر از ملت تورک در محدودۀ جغرافیایی یا منطقۀ جغرافیایی مخصوصی است. در ویکیپدیای فارسی (شما بخوانید ویکیپدیای دشمن تورک) دربارۀ استانهایی که ملت تورک قاشقای در آن سکونت دارند مطالب دروغ و مغرضانه ای چنین نوشته شده است: «مرکز اصلی این ایل استان فارس است. اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استانها نیز ساکن هستند. از این جمله میتوان به (استانهای کهگیلویه وبویراحمد، چهارمحال و بختیاری (بروجن، سامان، کیان، جونقان، بلداجی، طاقانک) خوزستان (هفتکل، قلعه تل) اصفهان (قسمتهایی از سمیرم، شهرضا، دهاقان، فریدن، بخشهای مختلف شهرستان لنجان به ویژه بخش مرکزی این شهرستان در اطراف زرین شهر، بیستگان، باباشیخعلی و چمها) قم، مرکزی)، و بوشهر (دشتستان و دشتی) اشاره نمود». اما همان گونه که نوشتۀ ارسلان قاشقای را برای نمونه آوردیم، وسعت اراضی قاشقای یورد، قاشقای ائلی یا قاشقای یوردو بسیار وسیع تر از آن است که ویکیپدیای فارسی نوشته است و البته این وسعت اراضی باید با عنصر تراکم جمعیتی و تمرکز جمعیتی در شهرها و استانهای خاصی نیز همراه باشد وگرنه پراکندگی نمایش دهندۀ قدرت ملی و سیاسی نمی تواندباشد. نکته این جاست که تراکم و تمرکز جمعیتِ ملی به لحاظ ژئوپلیتیک مسئلۀ بسیار مهمی است. در نقشۀ سیاسی که طرفداران تز «تورک ائلی» از مرکز و جنوب ایران به دست می دهند، محدودۀ سکونت ملت تورک قاشقای به صورت منطقه ای که از شمال به آزربایجان جنوبی (استانهای تورک نشین مرکزی و قوم: قم جعلی) می پیوندد و از جنوب به خلیج کنگر (خلیج فارس جعلی) می رسد، ترسیم می شود که عملاً ایران را به دو قسمت تقسیم می کند که فارسها در شرق آن و کوردها، لرها و عربها در غرب آن هستند. البته این منطقۀ وسیع فقط شامل قوم قاشقای از ملت بزرگ تورک ایران نمی شود، بلکه اقوام متعدد تورک و ایلهای بزرگ تورک شاهسون و خلج استان مرکزی و استان قوم، اینانلو، بهارلو، نفر فارس، ایلات تورک آغاجری و قره جری استان کهکیلویه و بوجاقچی (بیچاقچی) استان کرمان و خلاصه همه تیره ها و ایلات تورک مرکز و جنوب کشور ایران را شامل می شود. لزوم اتحاد و انسجام ملی تورکی بین همه این تیره ها و اقوام تورک اصیل یاشده در فردای فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران ضروری و حیاتی است. همچنین ضروری و حیاتی است که از هم اکنون مهاجرتهای گسترده ای توسط انسانهای قاشقای و ایلهای یادشده به شهرهایی صورت بگیرد که در منطقۀ مورد نظر فعالان سیاسی دلسوز این اقوام تورک باشد تا تورکیب جمعیتی شهرهای مزبور را به نفع انسانهای ملت تورک تغییر داده و در فردای آزادی راحت تر و بی دردسرتر بتوانیم انتقام عدم تخصیص استان به نزدیک به 6 میلیون انسان تورک مرکز و جنوب ایران اهریمنی را از رضا پالانی ملعون و همفکران ضدتورک و فاشیست او با استقلال این مناطق مهم و استراتژیک بگیریم. از دیدی دیگر ضروری است که دربارۀ شهرها و روستاهای دو ملیتی (تورک و بختیاری، تورک و عرب، تورک و فارس) ترتیبی اتخاذ شود که فردای تجزیۀ ایران سیاستمداران آزادیخواه و استقلال طلب اتحادیۀ تورکی قاشقای بتوانند قدرت چانه زنی با سیاستمداران آزادیخواه و استقلال طلب عرب عربستان (خوزستان جعلی) و بختیاری را داشته باشند که مثلاً در قبل شهرها و روستاهایی که به عربها و بختیاریها در منطقۀ تراکم جمعیتی و مرزی آنها می دهیم، شهرها و روستاهایی را که تراکم جمعیتی به نفع ما تورکان است، در ازای داده هایمان از آنها با برادری و مسالمت و رعایت حقوق بشر بگیریم. بی آنکه مجبور شویم به دام خشونت و جنگ «فارس پسند» و افتادن ما ملل غیرفارس به جان همدیگر بیفتیم. این خیلی خیلی خیلی مهم است.
نکتۀ بسیار مهم این است که فعالان مبارز ملی و سیاسی قاشقای، شاهسون، اینانلو، بهارلو، نفر، آغاجری، قره جری، بوجاقچی و همۀ اقوام و تیره ها و ایلهای تورک اصیل که در راه مقدس بیدارسازی خفتگان انبوه ملت تورک می کوشند، فعالیت خود را برای دمیدن و احیای روح تورکی و بیدارسازی شعور ملی تورکی در میان تک به تک انسانهای ملت تورک ساکن در مرکز و جنوب ایران در این برهۀ بسیار حساس که داریم به پایان حاکمیت فارسها به سردمداری جمهوری اسلامی ایران نزدیک می شویم، صد چندان یا هزار چندان کنند تا رؤیای بزرگ «تورک ائلی» یا «تورک یوردو» آنان نیز با استقلال سیاسی وطنشان همراه با استقلال سیاسی آزربایجان جنوبی به تحقق برسد. با این وضعیت بیداری ملی که ما فعالان حرکت ملی ملت تورک در آزربایجان جنوبی از قاشقاییها و دیگر اقوام تورک مرکز و جنوب ایران می بینیم، بعید است که بتوانند در مقابل فارسها و دیگر ملتهای رقیب مخصوصاً لرهای بختیاری دوام بیاورند و با حفظ تمام شهرها روستاها و مناطق سرزمین مادری شان به آزادی و استقلال سیاسی برسند. این حرف هشداری از یک همخون و همزبان و همدرد دلسوز تورک است به همخون و همزبان و همدرد دلسوز تورک دیگر. بیداری شعور ملی یعنی این که وقتی مثلاً در شبکه های سراسری حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران به انسان تورک توهین شود؛ مثل برنامۀ موهن نژادپرستانۀ ضدتورک فتیله انسانهای ملت تورک در قاشقای یوردو و افشار یوردو نیز مانند آزربایجان قیام کنند و تظاهرات کنند و «هارای هارای من تورکم» سردهند.
متأسفانه سیستم جمهنی آسیمیلاسیون و هضم و جذب انسانهای ملت تورک در مرکز و جنوب کشور اهریمنی ایران قربانیان بی شماری از اقوام ملت بزرگ تورک گرفته است که فعالیت جانانه و بی امان مبارزان راه آزادی و فعالان ملی تورک را در این مناطق طلب می کند. در میان کامنتهای فیس بوکی از مبارزان راه آزادی ملت تورک در قاشقای به این گونه افکار امیدبخش برمی خوریم: «سالهاست با عنوان قشقایی وطن پرستِ بی وطن، هندوانه زیر بغل این مردمان دلاور داده اند که از کمترین حق خود هم گذشت کنند. در زمان پهلوی بارها این ملت تورک قتل و عام شده و سرکوب شدند. شاه ملعون جمله معروفی دارد که «قشقایی در چنگ ماست، حواستان به تورکهای آزربایجان باشد» شاه کوشید نظام ایلی آنها را از هم بپاشاند و تا حدودی موفق شد. سیاست کثیفی عملیاتی گردید که قشقایی در بین شهرها و روستاهای استان فارس و سایر استانها ساکن شود و یا اصطلاحا تخته قاپو گردد. هیچ شهری را نمی توان پیدا کرد که جمعیت یکدست قشقایی داشته باشد. تمام شهرها را با جمعیت های دیگر تقسیم کرده اند؛ حتی فیروزآباد که پایتخت قشقایی نامیده می شود. در هر شهر عده ای را ساکن کردند تا جمعیت آنها نتواند جغرافیایی واحدی داشته باشد تا نتواند مرکزیتی داشته باشد. واقعا این مسئله روح هر تورک آزاده ای را آزار می دهد فقط و فقط احیای زبان تورکی نمی تواند به پیشرفت مسئله کمکی کند فقط وضع موجود را حفظ می کند باید جغرافیای قشقایی مشخص شود جغرافیایی که لااقل اکثریت یا نصف آن قشقایی باشد و استان مخصوص به خود را داشته باشند آنها نزدیک چاههای نفت هستند و روح جسور و جنگجویی دارند می توانند حق خود را به دست بیاورند تنها اگر بخواهند. من خودم به عنوان یه قشقایی همین نظر را دارم. بله تیر اندازی ما قشقایی ها خوب بوده و زبان زد خاص و عام هست؛ اما نیاز ما تیراندازی نیست. نیاز الان مردم من احیای دوباره زبان مادریمان هست. کلمات بسیاری زیادی هستند جز از زبان پیرهای ما (که اونم دیگه کمتر گفته میشه) مثل همان قاپی، مثل آیاق قابی (باشماق)، مثل اورتوک (جهیزیه دختران) و هزاران کلمه دیگه که برای تورکان آذربایجان بسیار عادی هست؛ اما بخاطر پراکندی شدید مردم قشقایی و همسایگی هزار ساله ما با فارسها و تاتها از زبانمان رخت بر بسته. خوشبختانه عده ای زیادی از مردمم بیدار شده اند و درصدد احیای زبان مادریمان تلاشهای فراوانی می کنند از جمله نوشتن صحیح تورکی. ولی باز هم کافی نیست و باید این بیرلشمه ک را با تورکان آذربایجان جدی گرفت چون تنها راهی هست که قشقایی ها و زبان تورکیمان را احیا خواهد کرد». این کامنتها و نظرها امیدبخش است و به نظر می رسد تنها و تنها رشد دادن شعور ملی تورکی خواهد توانست 5 و نیم میلیون انسان تورک قاشقای را از نابودی به دست فاشیسم فارس و متحدانش نجات دهد. لازم به ذکر است که دربرۀ آزادی و استقلال قاشقای ائلی، مثل آزادی و استقلال آزربایجان و افشار ائلی و تورکمن ائلی وجود تفنگ در کنار زبان و قلم هر سه لازم است و نباید چنین پنداشت که هیچ کدام از ائلها و یوردهای بزرگ تورک بدون وجود تفنگ به آزادی و استقلال خواهندرسید. «اویان تورک. یاتماق اؤلمکدیر». بهوش تورک خوابیدن مردن است.
عدم اختصاص استانی به ملت تورک تورکمن در گورگان، گنبد، تورکمن صحرا و غرب خراسان شمالی
ملت تورک تورکمن (به تورکمنی: Türkmen)، شاخۀ مهم و اصیل از ملت بزرگ و تاریخ ساز تورک، «اوغوز» و دارای زبان، تاریخ، پوشش و آداب و رسوم اصیل و ارزشمند و کهن تورکی هستند. تورکمنها در تورکمنستان، شمال غرب افغانستان و شمال شرق ایران (تورکمنستان جنوبی) سکونت دارند و برخلاف تبلیغات ضدتورکی تاریخ نویسان پان ایرانیست ضد تورک که می کوشند در ویکی پدیا و غیره تورکمنها را قوم کوچ کرده از آسیای میانه به این سرزمینها قلمداد کنند، سرزمین آبا و اجدادی تورکمنهاست که همراه با تورکان خوراسان، آزربایجان، قاشقای و تورکیه نسب به سومریان و اقوام تورک کهن در هشت هزار سال پیش می برند. تورکمنها به زبان تورکمنی از زبانهای تورک شاخه اوغوز غربی است، سخن می گویند و بیشتر آنان مسلمان پاکدین سنی هستند. واژههای تورکمن و تورکمان در گذشته به تمامی قبایل تورک تبار اوغوز و مسلمان گفته میشد. بیشتر تورکمنها در جمهوری تورکمنستان سکونت دارند. جمعیت تورکمنستان در سال ۲۰۱۴ حدود ۵ میلیون و ۱۱۷ هزار نفر بوده است که اکنون حدود 6 میلیون نفر می شود. در افغانستان نیز حدود ۳ درصد جمعیت، یعنی بیش از 1 میلیون تورکمن وجود دارند. تورکمنهای افغانستان بیشتر در شمال این کشور به ویژه نوار مرزی دو ولایت فاریاب و جوزجان با تورکمنستان زندگی میکنند. حدود ۲ درصد جمعیت ایران کنونی تورکمن هستند که اکنون بیش از 1 میلیون و 600 هزار نفر است. تورکمنهای ایران بیشتر در جنوب شرقی دریای خزر و در تورکمن صحرا و اطراف رودخانه اتورک و گرگان رود سکونت دارند. از لحاظ استانی، سکونتگاههای ایشان در استانهای گلستان (بیشتر بخش شمالی و مرکزی استان)، خراسان رضوی (روستاهایی در نوار مرزی شمال استان و تربت جام) وخراسان شمالی (منطقهٔ راز و جرگلان شهرستان بجنورد) پراکنده است. از شهرهای مهم تورکمنان در ایران میتوان بندر تورکمن، گنبد، کلاله، آق قلا، گمیشان (گمیش تپه)، کردکوی، بندر گز، مراوه تپه و اینچه برون را نام برد. البته باید دانست که تلقی این که ملت تورک تورکمن فقط در استان جعلی گلستان زندگی می کنند، تلقی ای هست که فاشیسم ضدتورک و ضد تورکمن فارس می خواهد به ذهن ما القا کند در حالی که ملت اصیل تورک تورکمن در محدودۀ استان گلستان و غرب استان خوراسان شمالی، مشتورک با تورکان خوراسان، ساکن هستند که روی هم رفته منطقۀ وسیعی از شمال شرق ایران را شامل می شود.
تورکمنها در حوادث سیاسی دوران مشروطیت نقش داشتند و اولین قوم از ملت تورک بوده اند که از محمدعلی شاه و حاکمیت تورکان قاجار حمایت کرده اند و در این راه جان بسیاری از انسانهای تورک تورکمن فدای مبارزه با مشروطیت انگلیسی و ادامۀ حاکمیت تورکان بر ایران شد. بندر خواجه نفس از بنادر تورکمن صحرا در شمال شرقی ایران اکنون مرکز دهستان جعفربای غربی در بخش مرکزی شهرستان گمیشان (گمیش تپه) دراستان گلستان است. خواجه نفس تورکمن صحرا که درکرانۀ شرقی دریای خزرقراردارد، برای مدت شش ماه پایگاه حکومت محمدعلی شاه قاجار قرار گرفته بود. درسال 1328ه.ق. /1910م. محمد علی شاه ازطریق کومش تپه به خواجه نفس آمد و درساختمان شوخ حاجی (شیخی) که اکنون هم وجود دارد، اقامت گزید وآنجا را مرکز فرماندهی خود قرار داد و از تورکمنها نیز دعوت نمود که ازحکومت اوپشتیبانی نمایند. خوانین تورکمن از جمله امانگلدی ایمر، قراچوپان یلقی، قوربان شیخ، قوربان هوکورد، نفس سردار و دیگران محمد علی شاه را یاری می رسانند. طولی نکشید که تورکمنها از هر ایل و طایفه ای، از شرقی ترین مناطق تورکمن نشین ایران یعنی گوگلان گرفته تا خواجه نفس به کمک وی آمدند. محمدعلی شاه با تورکمنها پیروزیهایی به دست می آورند. آنها توانستند بر سردار اکرم، حاکم استرآباد (کورگان تورکی/ گرگان جعلی فارسی)، و سپس یک لر به نام سردار ماهی، که از طرف مجلس پر از فراماسون مشروطه ، مأمور جلوگیری از پیشروی محمدعلی شاه به طرف تهران شده بود و بندر گز را مقر خود و سربازانش قرار داده بود، غلبه کنند. حمله به بندر گز توسط تورکمنان شجاع از طریق خشکی و دریا شروع شد و به زودی بندر گز توسط تورکمنان حامی محمدعلی شاه فتح شد و سردار ماهی اسیر شد. حدود شش ماه که خواجه نفس پایگاه محمد علی شاه بود اغلب سرداران وخوانین استرآباد و مازندران ازجمله سردار اکرم (حاکم استرآباد)، سردار جلیل (حاکم ساری)، علی اصغرخان (حاکم داغ مرز)، غایرخان (حاکم نوکنده) و ... به اطاعت محمد علی شاه درآمدند و خراج ومالیات را به خواجه نفس می¬فرستادند. محمد علی شاه از مالیاتی که درمنطقۀ نفوذ خودمی گرفت، حقوق طرفداران و مأموران خود را می پرداخت، وزیرمالیه او درآن هنگام حاجب الدوله نامیده می شد و سرداری کل سپاه او را ارشدالدوله به عهده داشت. همچنین او درآن هنگام به همراه خود مشاوران روسی نیزهمراه داشت. محمد علی شاه پس ازاین که موقعیت خودرا در تورکمنستان ایران، مستحکم کرد، طرفداران تورکمن خود را برای بازپس گرفتن تخت ازدست رفته به تهران فرستاد، ولی نیروهای اعزامی او در حدود گرمسارشکست خوردند و ارشدالدوله، فرمانده آنان کشته شد. تورکمنها که سردار خودرا ازدست داده بودند، به تورکمنستان مراجعت کردند. محمد علی شاه که از اقدام خود نتیجۀ دلخواه را نگرفته بود، اندوهگین بود تا این که بنا به دستوری که از نیکلای دوم، تزار روسیه می رسد مجبور به هجرت به روسیه گردید. چندی قبل ازحرکت او کشتیهای روسی درنزدیکی خواجه نفس پهلومی گیرند و محمد علی شاه شبانه با آن کشتی ها ایران را تورک کرد.
ملت تورک تاریخساز و قهرمان تورکمن، ملتی بزرگ و پرجمعیت دارای ایلهای مهم و پرجمعیتی چون «عالی ایلی، چاودار، یمرلی، ارساری، سالور، ساریق، تكه، یموت و گوكلان» هستند و در دوران سیاه و ضدتورک رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی به خاطر تورک بودن و تورکمن بودن، بدون توجه به این که تورکمنان در اراضی مهمی از شمال ایران از شرق دریای خزر تا غرب خوراسان ساکن بوده و هستند، استانی به نام خود، استان تورکمن از طرف حاکمیت ضد تورک و ضدتورکمن داده نشد؛ چون سیاست فاشیستی پانفارسیسم صلیبی ضدتورک نفی و انکار وجود و هستی ملت تورک، که تورکمنها نیز از این ملت بزرگ هستند و آسیمیله کردن ومحو و نابودی کامل انسانهای ملت تورک بوده است. اگر در دوران سیاه ضدتورک رضاشاه استانی به نام تورکمن به این ملت تورک تخصیص می شد خود به خود به معنی اثبات این ملت و تأیید وجود این ملت اصیل تورک در ایران بود و خود به خود باعث رشد خودآگاهی ملی در میان انسانهای تورکمن می شد که به تمامی مخالف سیاست نژادپرستانۀ فارس پرست ضدتورک حاکم بر ایران در سدۀ اخیر است.
عدم اختصاص استانی به ملت تورک در خوراسان، سمنان، گلستان و مازندران
عدم اختصاص استانی به انسانهای کثیر ملت تورک در منطقۀ شمال شرق ایران کنونی (استانهای خوراسان شمالی و مرکزی و جنوبی کنونی ، شمال سمنان و جنوب گلستان و برخی از قسمتهای مازندران) از دیگر خیانتها، جنایتها و خباثتهای رضاشاه و پهلویسیم است که همان طور که گفتیم این عدم اختصاص استان به اتحادیۀ ایلی تورکی در شمال شرق کشور (خوراسان یا افشار یوردو)، در اصل با هدف انکار کامل هستی و هویت بخش بزرگ و قوم بزرگ و پرجمعیت از ملت تورک ایران بوده و هست که عامدانه و در امتداد برنامۀ صلیبی- راسیستی نفی و انکار وجود و هویت ملت بزرگ تورک در کل ایران و با هدف نسل کشی سیاسی، زبانی و فرهنگی این ایل و قوم بزرگ از ملت تورک در ایران صورت گرفته است و هنوز هم می گیرد. لازم به ذکر است که وقتی ما می گوییم «تورک خوراسان»، به معنی این نیست که این تورکها فقط در استانهای خوراسان (شمالی و مرکزی و جنوبی کنونی) ساکن هستند و لاغیر بلکه تمامی تورکان استان گلستان و سمنان (تورکان گرمسار، میامی، بسطام، مهدیشهر، سرخه، شاهرود و غیره) و نیز شهرها و روستاهای تورک نشین استان مازندران (شهرستان گلوگاه و شهر نیمه تورک نشین قائم شهر و روستاهای تورک نشین آمل، ساری، نوشهر و ...) را نیز شامل می شوند.
وجود اسامی جغرافیایی تورکی اصیل کوه ها، رودها، شهرها، روستاها و غیره در خوراسان نشان میدهد که این سرزمین سرزمین مادری تورکان از 7000 سال پیش است. محمد دوغان سرکنسول تورکیه در مشهد در این باره اظهار داشته است: «وجود آثار تاریخی و اسامی تورک در خراسان نشان می دهد که تورکها سالیان متمادی در این خاک حضور داشته و حکمرانی کرده اند. وجود مکانهایی با اسامی تورکی اصیل تنگه تورکمن، یکه سو، دویدوک، گوز، یامان داغی، حسن بی داغی، ساری گول پارکی، گلیل، قراول چینگه، چلوداغی، باغ آستی، قلجق، زوروم، یقی، آلاداغ، کپه داغ، اؤچ قارداش، نادرتپه سی، آقداش، دره گز، ساری داغ، کاروانسرای قارا بئل و بئش قادراش و... نشان می دهد که تورک ها از سالیان دور ساکنین سرزمین تورک نشین خوراسان بوده اند. نام شهر بجنورد مرکز استان خوراسان شمالی نیز تورکی است. این نام درابتدا «بیزیم یورد» بوده که بعدا در زبان محلی به شکل «بیز یورد»، «بیجن یورد» و بجنورد تغییر یافته است. وجود ارتباط و نزدیکی تاریخی و فرهنگی بین تورکیه و مردم منطقه، امکان توسعه روابط بین دو کشور را در تمامی زمینه ها فراهم می کند. حتی همه می دانیم که بسیاری از افرادی که به عنوان اولیا و عارفان آناتولی مشهور بوده و در مسلمان شدن آناتولی نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند، از خوراسان به آناتولی کوچ کرده اند».
به نوشتۀ اسماعیل سالاریان، فعال ملی تورک خوراسان، «محدوه پراکندگی تورکهای خراسان از طرف غرب به شرق از آزاد شهر، رامیان، علی آباد شروع می شود و در خراسان بزرگ تا مرز افغانستان ادامه دارد و از شمال به جنوب از مرز تورکمنستان شروع و در استانهای خراسان تا کناره های کویر ادامه می یابد». این محدودۀ از شمال شرق ایران کنونی و از شهرهای کورگان (گرگان جعلی)، علی آباد، رامیان، آزادشهر، حاجیلر (مینودشت جعلی)، گالیکش، کلاله (نیمه تورک و نیمه تورکمن)، مراوه تپه (نیمه تورک و نیمه تورکمن) در استان جعلی گلستان را نیز شامل می شود.
لازم به توضیح است که واژۀ گرگان، هرگز فارسی نیست، بلکه تحریف شدۀ واژۀ تورکی بسیار کهن کورگان Kurgan است. کورگان گونهای گورپشته (قبر باستانی به شکل تپۀ مصنوعی) است که مثل داش باباها و بالبالها از مهمترین آثار باستانی به جا مانده از تمدن تورکان کهن ساکن در منطقۀ وسیعی از آسیا است. منطقه ای بزرگ از کنارۀ دریای مدیترانه (تورکیۀ کنونی) گرفته و آزربایجان شمالی و جنوبی و کل ایران کنونی را شامل شده و از شمال دریای خزر تا سلسله کوههای آلتای و اورال تا قلب تورکستان شرقی (اویغورستان) اشغال شده به دست چینیهای ضدتورک امتداد می یابد. در کل ایران کنونی کورگانهای فراوانی از تمدنهای تورک باستانی سوبار، کومان، کنگر، لولوبی، ماننا، قوت (کوت/ کوتی)، ساقا (ساکا/ سکا)، اورارتو، هون، قیپچاق و غیره وجود دارد که نشان از این است که ایران کنونی از 7000 سال پیش، سرزمینی اساساً تورک نشین بوده است. آرامگاه و اشیای ذیقیمت باستانی از تمدنهای پروتوتورک زیر این کورگانها وجود دارد. کهنترین کورگانها مربوط به هزارۀ پنجم پیش از میلاد (حدود7000 سال پیش) میباشند و در شمال قفقاز (آزربایجان شمالی و منطقۀ داغستان و دربند اشغال شده توسط روسهای ضدتورک) یافت شدهاند و بی شک مربوط به مردمان تورک میباشند. (ویکیپدیای تمدن دزد فارسی این کورگانها را هم می خواهد مثل هزاران نشانۀ تمدنی تورک از ما تورکان بگیرد!! زهی بی شرفی و بی شرمی!). فرهنگ کورگان به چند زیرفرهنگ از جمله فرهنگ گورالواری و فرهنگ گورچالی همچنین اقوام کهن تورک چون ساقاها (ساکاها/ سکاها)، هونها، کومانها و قپچاقها (همگی تورک) تعلق دارد. پراکندگی کورگانها بیشتر از دریای سیاه تا دریاچه بایکال و تا قلب تورکستان چین (اشرق ایالت جعلی سین کیانگ چین) است. بی شک کورگان در استان جعلی گلستان شهری باستانی تورکی است و هیچ ربطی به فارسها و مازندرانیها و دیگر اقوام غیرتورک ندارد. شهر کورگان مثل شهر مشهد در صد سال پیش و در زمان حکومت موقت محمدتقی خان پسیان بر خوراسان، اساساً تورک نشین و تورکی زبان بوده است، اما با سیاستهای نژادپرستانۀ ضد تورک پهلوی و جمهوری اسلامی این شهر نیز مثل شهر مشهد به شهری نیمه تورک نشین و نیمه فارس نشین تبدیل شده است.
اسماعیل سالارین در ادامۀ مقاله اش می نویسد: «مهمترین مناطق تورک نشین در خراسان عبارتند از : بجنورد، شیروان، فاروج، قوچان، درگز، کلات، اسفراین، سبزوار، نیشابور، سرولایت، جوین، جغتای، نقاب و روستاهای تابعه، … و تورکان مهاجراز نقاط دیگر که در مشهد (اعم از خراسانی، آذربایجانی) ساکن هستند. گرگان امروز را دیگر نمی توان شهر تورک نشین دانست، اما بخشی از مردم گرگان نیز تورک خوراسان هستند. نیشابور و سبزوار شهرها فارس و تورک قاطی و روستاهای دو شهر اکثرا تورک خوراسان هستند. بخشی از مردم سمنان در مرزهای سمنان با خراسان های رضوی و شمالی نیز تورک خراسان هستند. تقریبا از هر سه خانواده تورک های شیروانی و بجنوردی و قوچانی و … یک یا دو نفر در مشهد زندگی می کنند و با توجه به تورک های دیگر نقاط مقیم در مشهد نیز می توان تناسب بست که چقدر از مردم مشهد از شهر های تورک نشین خوراسان هستند. جغتای، جوین و بخشی از مردم تورکمنیستان و برای نمونه فیروزه، باقر و…. در عشق آباد نیز تورک خوراسان هستند. یک گزارشگر ARTE ) تلویزیون مشتورک فرانسه و آلمان) گزارشی از کرج تهیه کرده بود و این گزارش نشان می داد که بخش بزرگی از مردم کرج تورک خراسان هستند و تحقیقات یک خبرنگار جمهوری آزربایجان نیز نشان می دهد که بخش بزرگی از مردم کرج تورک خراسان می باشند». ویکی پدیای فارسی مثل همیشه می کوشد تورکان خراسان را نیز مهاجران تورک از شرق و غرب قلمداد کند در حالی که خوراسان و گلستان و سمنان فعلی سرزمین آبا و اجدادی تورکان اصیل از 9000 سال پیش است. وجود آثار و تپه ها و کورگانهای باستانی با اشیای تاریخی ذیقیمت آنها نشان می دهد که خوراسان نیز دقیقاً مثل آزربایجان از سرزمینهای تورک نشین باستانی (توران) و سکونتگاه تمدنهای تورکی سوبار، کومان، کنگر، لولوبی، ماننا، قوت (کوت/ کوتی)، ساقا (ساکا/ سکا)، اورارتو، هون و غیره است و هیچ ربطی به هندواروپاییان مهاجر ندارد.
تورکهای خراسان شامل تورکهای افشار و گرایلی (ایل تورک غالب و بزرگ با تیره های بسیار) قوچانی، فاروجی، درگزی، بجنوردی، بغایری، شیروانی، بیات، سبزواری، جوینی، جغتائی، نردینی، تاتار، ارشلی، قیلچی، دمیرتاش، قیزیلباش، جلایر و غیره هستند. ایلهای تورک خوراسان به این ترتیب هستند: شهرستان دره گز (درگز): استاجلوها، قرقلوها (قرخلو)، اوزدمیرلوها، ایل اوغلی ها، چوله ها، زنگانلوها، ساروانلوها، قراگوزلوها، کهرلوها، گرایلی ها (افشار). روستاها و ولایات: ابیوردلوها (روستای حصار)، اجرلوها (بخش چاپشلو)، ارشلوها (درگز و روستای حصار)، اوتانلوها (روستای اوتانلو)، ایمانلوها (دستگرد) بابا خانلوها (چاپشلو) پاپالو (لطف آباد)، چاپشلوها(بخش چاپشلو)، گندوزلوها (روستای باغباده). شهر بجنورد: گرایلی ها (افشار). روستاها و ولایات: تاتارها (روستای تاتار)، تیمورتاش ها (بجنورد-روستای نردین-روستای کسبایر). جوین و جغتای. شهر جغتای و نقاب: جغتائی ها، قلیچیها، گرایلی ها (افشار). سرولایت و نیشابور. شهر چکنه و نیشابور: بیاتها، گرایلی ها (افشار). بام و صفی آباد(ارغیان). شهر صفی آباد: بغایریها، قیلیچیها، گرایلی ها (افشار). روستاها و ولایات: قراخانلو (روستای الست و السک).قوچان و شیروان: گرایلی ها (افشار). خواف: خلجها، شرقلوها. سرخس: جوانشیر ها، قورغلوها. جاجرم و سملقان: گرایلی ها (افشار). چناران: بقمنجیها. بیرجند و طبس: کنگرلوها، بَلویها. شهر تربت جام: روتیها. روستاها و ولایات: تکه لوها». برخی طایفههای کنونی افشار ساکن در خراسان: اِمبِرْلو یا ایمرلو، ارشلو، اوتانلو، اَیَدلو، ایمانلو (معروف به عبدالملکی)، پاپالو، تکللو یا تَکه لو، زَنگانلو، سَروَرلو، قِرقلو یا قِرخِلو یاد کردهاند که در نواحی دره گز خراسان پراکندهاند». زبان اصیل تورکی خراسانی به خانواده زبانهای تورکی «اوغوز» تعلق دارد؛ این گروه همچنین زبانهای تورکی آذربایجانی، تورکی استانبولی، تورکی قاقاووز (گاگاوز)، تورکی تورکمنی و تورکی سالار (در استانهای گانسو و چینگهای در تورکستان شرقی اشغالی در چین) را دربر میگیرد. تورکی آذربایجانی نزدیکترین زبان به تورکی خراسانی است».
با نگاهی به نقشۀ پراکندگی سکونت انسانهای ملت تورک در استانهای گلستان و خوراسان (شمالی، مرکزی و جنوبی) و سمنان و مازندران می شود دریافت که شهرها و مناطق بجنورد (کلمۀ تورکی در اصل: بیزین یورد/ بیجین یورد)، شیروان، قوچان، نیشابور، فاروج، اسفراین، کلات، نیشابور، بیرجند، دره گز (درگز)، راز و جرگلان، جغتای، مشهد، گرمسار، گالیکش، راسمان، حاجیان (مینودشت)، سبزوار، دوارزن، جوین، خوشاب، فیروزه، بینالود، چناران، بیرجند، طبس، تربت جام، جاجرم، مانه و سقلمان، خواف، سرخس، گرمه، میامی، بسطام، مهدیشهر، سرخه، شاهرود، گلوگاه، قائم شهر، روستاهای تورک نشین آمل، ساری، نوشهر و غیره، یعنی کل مناطق تورک نشین شمال شرق کشور ایران را شامل می شود و دارای جمعیت بیش از 5/1 میلیون نفر تورک در چهار استان گلستان، خوراسان، سمنان و مازندران زندگی می کنند که با احتساب بیش از 5/1 میلیون نفر تورکمن می توان دریافت که فاشیسم فارس حاکم بر ایران از دوران سیاه رضاشاه پهلوی با عدم اختصاص استان به این 3 میلیون انسان تورک - تورکمن قصد در انکار کلی وجود و زبان و هویت این انسانها و آسیمیلاسیون آنها را داشته است و بیش از همه چیز نشان می دهد نامگذاری استانهای ایران به سمنان، مازندران، گلستان و خوراسان جعلی است و به هویت اصیل بومی مردم این مناطق هیچ ربطی ندارد.
در زمینه اتحاد ملی و رشد شعور ملی باید با تأسف گوشزد کنیم و هشدار دهیم که معضل پراکندگی محل سکونت و عدم تمرکز و تراکم جمعیتی که دربارۀ قاشقای یورد متذکر شدیم در زمینۀ افشار یورد یا افشار ائلی یا خوراسان یورد یا خوراسان ائلی یعنی محل سکونت تورکان شمال شرق کشور ایران نیز صادق است. لازم است که مهاجرتهایی از شهرها و روستاهایی با اکثریت غیرتورک به شهرها و روستاهای تورک نشین صورت بگیرد. خوشبختانه منطقۀ تورکی نشین خوراسان و سمنان و گلستان از مناطق خوش آب و هوا و غیر کویری است که اگر مشکل یادشده رفع شود به شرط بیداری شعور ملی تورکی و احیای روح ملی تورکی و اتحاد و انسجام ملی تورکی همه تورکان و تورکمنان منطقه شمال شرق ایران می توان امیدوار به تشکیل افشار یورد یا افشار ائلی، خوراسان یورد یا خوراسان ائلی، تورکمن یورد یا تورکمن ائلی و امثالهم در این مناطق وسیع خوش آب و هوا باشیم. این بزرگترین انتقام ما تورکان از حاکمیت ضدتورک پهلویسیم و خمینیسم خواهدبود که اصل و موجودیت ما تورکان را در سرزمین مادری خودمان با عدم تخصیص استان به صورت نژادپرستانه و مغرضانه ای نادیده گرفته و هنوز هم نادیده می گیرد. خوشبختانه در سایتها و وبلاگهای اینترنتی، فیس بوک و در کانالها و گروههای تلگرامی موج بیداری ملی تورکان خوراسان و کل ایران احساس می شود که بسیار کم است و باید صد برابر این شود. چون حاکمیت ضد تورک ایران از زمان رضا پالانی و حاکمیت 7 ماهۀ کلنل محمدتقی خان پسیان تورک که با خیانت کوردهای کرمانج این سردار بزرگ را شکست داده و به دست عشار کورد کشتند، اکنون نیز با حربۀ تبلیغات و صدا و سیمای ضدتورک جمهوری اسلامی ایران رذیلانه و مغرضانه و نژادپرستانه می کوشند که خوراسان شمالی تورک نشین را «کوردنشین و کرمانج نشین» معرف کنند که البته موجب اعتراض جدی فعالان ملی ملت تورک در این استان شده است و البته کافی نیست. در این برهه از تاریخ که زمان به سرعت برضد ما تورکان می گذرد، لزوم صدچندان کردن فعالیتهای میدانی و مجازی برای بیدارسازی و اکتیو کردن ملت تورک در شمال شرق کشور، درست به مانند مرکز و جنوب کشور ایران احساس می شود. باید بدانیم که فقط و فقط و فقط با بیدارسازی و تعمیق روح ملی و شعور ملی تورکی خواهیم توانست ملت خودمان را از نسل کشیهای گستردۀ سیاسی و فرهنگی و زبانی در امروز و آینده نجات دهیم. راه دیگری نیست. اگر ملت تورک خودمان را بیدار و سرزمین مادری کهن خود را از اشغال فاشیسم فارس و کورد آزاد و مستقل سازیم آن موقع است که انتقام خیانت، خباثت و جنایت رضاشاه را در عدم تخصیص هیچ استانی به بیش از 3 میلیون تورک و تورکمن در شمال شرق کشور ایران گرفته ایم.