21 آذر یادآور دو رویداد تاریخی در آذربایجان می باشد که با نام "فرقه دموکرات آذربایجان" همراه است.
درمورد این دو واقعه تاریخی و فرقه دموکرات آذربایجان در رأس این وقایع تا کنون مطالب زیادی نوشته شده است. ولی اگر هدف از بررسی مسایل تاریخی گذشته دست یابی به درس های نهفته در آن ها به منظور حل مسایل امروز و فرداست، این مقصود از همه آن نوشته ها حاصل نمی شود. در این میان اما به جرأت می توان گفت که درست ترین و واقع بینانه ترین موضع و برخورد به وقایع آن سال ها را باید در نوشته چریک فدائی خلق، رفیق علیرضا نابدل به نام "آذربایجان و مسئله ملی" جستجو کرد. در حالی که در اغلب نوشته های مربوط به فرقه دموکرات و وقایع تاریخی مربوط به 21 آذر، مسئله اساساً درست مطرح نشده و در نتیجه به اصل موضوع هم پرداخته نشده است.
نکته مهم دیگر این است که به هنگام بررسی در مورد این دو رویداد تاریخی، که یکی در روز 21 آذر سال 1324 و دیگری در روز 21 آذر سال 1325 رخ داده اند، باید توجه کرد که آن ها نیز همانند هر واقعه تاریخی دیگر از طرف نیروهای مختلف مورد تحریف قرار گرفته اند. به خصوص از آن جا که در این مورد پای اتحاد جماهیر شوروی در آن سال ها هم در میان است، تحریفات چه از موضع ضد کمونیستی و چه از مواضع خرده بورژوائیآن هم در اشکال مختلف وسعت زیادی دارند. بنابراین با توجه به انبوه نوشتجات بر اساس مواضع ضد کمونیستی و یا غیر کمونیستی در این زمینه، جهت دست یابی به حقیقت اکیداً لازم است خود واقعیت ورویدادهایِ رخداده غیرقابل انکار مورد توجه قرار گرفته و بدون هرگونه پیش داوری مورد قضاوت واقع شوند. در این مسیر، موضع کمونیستی نیز در برخورد به فرقه دموکرات آذربایجان و وقایع سال های 1325- 1324 تشخیص داده خواهد شد.
از آن جا که دو رویداد تاریخی مورد نظر در متن جنگ جهانی دوم و در ارتباط با آن به وجود آمده ، ابتدا توضیح کوتاهی در این مورد ضروری است. همانطور که می دانیم جنگ جهانی دوم را هیتلر به منظور کسب مناطق نفوذ و بازار های بیشتر و به دست آوردن مستعمرات از یک طرف و نابودی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از طرف دیگر برپا کرد. بنابراین جنگ علاوه بر اروپا بسیاری از کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره در سطح جهان را نیز در بر گرفت. در جریان این جنگ، دو جبهه متحدین و متفقین به وجود آمدند. شوروی به رهبری استالین در جبهه متفقین همراه با انگلیس و فرانسه در مقابل هیتلر و متحدینش (ایتالیا و ژاپن) قرار گرفت. در سال 1320 متفقین برای تقویت جبهه خود در مقابل هیتلر، تصمیم به پیاده کردن نیروی نظامی در ایران گرفتند. در نتیجه، نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب وارد ایران شدند. در اثر این امر بساط حکومت دیکتاتوری رضا شاه که دست نشانده امپریالیسم انگلیس در ایران بود در سوم شهریور 1320 با تبعید وی به جزیره موریس در آفریقا، برچیده شد- هر چند انگلیس بلادرنگ پسر وی محمد رضا شاه را به جای او بر تخت سلطنت نشاند.
با از بین رفتن دیکتاتوری سهمناک رضا شاه در جامعه و در حالی که حکومت جانشین شدیداً درگیر تضادها و کشمکش های داخلی خود بود و حکومتی بسیار ضعیف محسوب می شد، همچنین در شرایطی که نیروهای استعمارگر امپریالیستی سرگرم جنگ با خود بودند، برای مردم تحت ستم ایران شرایط کاملاً مساعد مبارزاتی در کل جامعه به وجود آمده بود. در چنین شرایطی از یک طرف مبارزات مردم رشد و گسترش یافت و از طرف دیگر نیروهای سیاسی جامعه امکان تشکّل و تحزّب پیدا نمودند - از جمله حزب توده هم در سال 1321 در چنین شرایطی شکل گرفت. در آذربایجان حتی با حضور ارتش سرخ شوروی شرایط مبارزاتی مساعد تری به وجود آمد، به طوری که پیش از تشکیل فرقه دموکرات، مبارزه توده ها به خصوص دهقانان در مناطق روستائی در آذربایجان رشد و گسترش زیادی یافت و در مناطقی حتی جنبش های مسلحانه پا گرفتند. در کتاب "تاریخ نوین ایران" (نوشته م.س.ایوانف، پروفسور تاریخ در دانشگاه مسکو - ص 108) با اشاره به رشد و گسترش مبارزات توده ها، گفته شده است که: "طبق آمار مطبوعات ایران، فقط در ماه اکتبر سال 1945 دستجات مسلح محافل ارتجاعی و ژاندارمری و پلیس در حدود 100 نفر را کشته و 1000 نفر را بازداشت کردند که اغلب شان از دهقانان آذربایجان بودند." همچنین در کتاب یاد شده از "گروه هائی به اسم فدائیان" (1) نام برده شده که برای دفاع از منافع دهقانان در مقابل ملاکین فئودال و از میان خود دهقانان شکل گرفته و به طور مسلحانه مبارزه می کردند. رفیق بیژن جزنی نیز در کتابی که عنوان "طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی ایران" را دارد به بعضی از این جنبش ها اشاره کرده و "پارتن ها" را "مهمترین" آن ها خوانده و می نویسد: "این جنبش در سال های 21 تا 24 در سراب و قره داغ جریانداشت". وی همچنین از جنبشی یاد می کند که به رهبری مبارزی به نام غلام حسین خان شوش باشی ابتدا در مراغه آغاز به کار کرد و بعد به بناب و آذرشهر نیز گسترش یافت. بر اساس همین منبع، در این جنبش چند صد نفر به عنوان سوار مسلح فعالیت داشتند و عمدتاً به مصادره انبار مالکان فئودال منطقه می پرداختند.(2)
این واقعیات، وجود آشکار زمینه های مبارزاتی در آذربایجان قبل از تشکیل فرقه دموکرات را آشکار می سازد. تازه فرقه دموکرات خود در بطن یک شرایط مساعد تر مبارزاتی شکل گرفت. این تشکل در شرایطی به وجود آمد که شکست هیتلر و متحدین در پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه پیروزی ارتش سرخ که کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان و از جمله در آذربایجان آن را پیروزی خود می دانستند، شور و امید و جوشش مبارزاتی زیادی را در میان توده ها ایجاد کرده بود.
رهبر و مسئول اصلی فرقه دموکرات، میرجعفر پیشه وری بود که قبلاً در جنبش گیلان و تشکیل حزب کمونیست ایران فعالانه شرکت داشت و 12 سال از عمرش را در زندان های رضا شاه گذرانده بود. پس از تشکیل فرقه دمکرات، همه نیروهای حزب توده در آذربایجان به آن پیوستند و حزب توده تشکیلات آذربایجان خود را منحل کرد. به این ترتیب ترکیب نیروهای تشکیل دهنده فرقه دموکرات، فرقه ای ها و توده ای ها بودند. باید دانست که کارگران و توده های محروم آذربایجان با توجه به اطلاعاتی که از رفاه و آزادی هم طبقه ای های خود در شوروی داشتند با علاقه وافر به کشور شوراها می نگریستند. بر این اساس، فرقه دموکرات نیز که روی رفع ستم ملی در آذربایجان تأکید داشت و ظاهر چپ به خود می گرفت، در فقدان یک سازمان واقعاً کمونیستی در میدان مبارزه، در نزد توده مردم همچون بلشویک ها به عنوان یک جریان کمونیستی تلقی شد.(3) توده های ستمدیده آذربایجان از دهقانان گرفته که در زیر ظلم و جور بی حد و حصر فئودال ها به سر می بردند تا کارگران و زحمتکشان و توده های محروم شهری که زیر سلطه بورژوازی کمپرادور بیست سال سرکوب و اختناق و فشارهای غیرقابل تحمل رژیم وابسته به امپریالیسم رضا شاه را تحمل کرده بودند با آغوش باز از فرقه دموکرات استقبال کرده و آن را مورد حمایت خود قرار دادند. این توده ها با گرد آمدن به دور فرقه در حالی که امید و انتظار رهبری مبارزات خود علیه دشمنانشان توسط این تشکل را داشتند با قدرت خود به آن نیرو و اعتبار بخشیدند. همه این واقعیات در عین حال به طور مؤکد بیانگر آن است که برای فعالیت انقلابی فرقه دموکرات در آذربایجان جهت سازماندهی و رهبری مبارزات توده ها در جهت تحقق خواسته های آنان زمینه کاملاً بکری وجود داشت.
در این جا باید به ادعاهائی هم، چه از جانب نیروهای ضد کمونیست و چه نیروهائی با ماهیت خرده بورژوائی (حال با هر ادعائی)، اشاره کرد که تشکیل فرقه دموکرات را خلق الساعه و به "فرموده" شوروی برای تأمین منافع آن ها تلقی کرده و فرقه دموکرات را آلت دست شوروی می خوانند. اما صرف نظر از این که مناسبات فرقه دموکرات با شوروی از چه ماهیتی برخوردار بود، این برداشت، با قائل شدن خصلت نوکری و مزدوری برای رهبران فرقه که گویا تماماً به "فرموده" عمل می کردند و با آلت دست خواندن فرقه دموکرات، در حالی که از یک طرف این تشکل سیاسی را یک جریان غیر اصیل و بی ریشه معرفی کرده و می کوبد، از طرف دیگر مسئولیت عملکردهای فرقه دموکرات را هم نه با خود آن بلکه با شوروی توضیح میدهد. در حالی که برخورد درست و واقع بینانه ایجاب میکند که فرقه دموکرات را اولاً در ارتباط با جنبشی که در سراسر آذربایجان جریان داشت مورد بررسی قرار داد و ثانیاً به این نیروی سیاسی با عملکردها و مسئولیت های خودش برخورد نمود. در مورد شوروی نیز – صرف نظر از این که چه تحلیلی از نیات و چشم اندازهای آن در ایران وجود داشته باشد- تا آن جا که موضوع بر سر بررسی و شناخت فرقه دموکرات آذربایجان است اساساً باید واقعیت عملکردهای شوروی در رابطه با مردم آذربایجان و فرقه دموکرات مورد توجه قرار گیرد. آیا شوروی با ارتش سرخ اش در آذربایجان، در طرف توده های محروم این دیار قرار داشته و عملاً به مبارزه آنان با دشمنانشان یاری می رساند و یا عکس این امر صادق است؟ آیا حضور ارتش سرخ در آذربایجان باعث تقویت مبارزات کارگران و دهقانان و دیگر توده های ستمدیده گشته بود و یا آن ها با حضور خود در این دیار مانعی در مقابل رشد مبارزات این اقشار و طبقات به وجود آورده بودند؟ واقعیت این است که حتی مرتجع ترین دشمنان توده ها نیز نمی توانند کمک های شوروی به توده های ستمدیده و یا به فرقه دموکرات آذربایجان را انکار کرده و اعتراف نکنند که حضور ارتش سرخ در آذربایجان، رشد و گسترش مبارزات توده های تحت ستم را تسهیل نمود. بنابراین، طرح درست مسئله در مورد فرقه دموکرات باید این باشد که فرقه از وضعیت طلائی ای که به دلیل ضعف حکومت مرکزی (که به خصوص در آذربایجان به دلیل حضور ارتش سرخ عملکرد چندانی نداشت) از یک طرف و کمک های شوروی به جنبش آذربایجان و در صحنه مبارزه بودن توده ها و پشتیبانی وسیع آن ها از فرقه دموکرات از طرف دیگر به وجود آمده بود، به نفع مردم آذربایجان و نه فقط آن ها بلکه به نفع همه کارگران و دهقانان و توده های محروم و رنجدیده سراسر ایران چه استفاده ای کرد؟ چه می توانست و می بایست بکند و چه کرد و چه نکرد؟ اما، برداشت یا تحلیل از نیات شوروی در آذربایجان هر چه بوده باشد - به شرط متکی بودن بر فاکت های عینی - تنها برای تشخیص وضعیت دولت شوروی در این مقطع حائز اهمیت است، امری که البته به هنگام بررسی فعالیت های فرقه دموکرات به طور مستقل، آن را هم باید مورد توجه قرار داد. اصل مطلب این است که با تمرکز صرف روی یک عامل خارجی نمی توان از حرکت و جنبشی که طی یک سال در آذربایجان جریان داشت به یک جمعبندی درست دست یافت و از تجارب تاریخی آن برای هموار کردن راه آینده سود جست.
اگر به شرایط اقتصادی - اجتماعی ایران در دوره مورد بحث رجوع کنیم می بینیم که امپریالیست های انگلیس و آمریکا که فئودال ها و بورژوازی کمپرادور پایگاه اصلی آن ها را در ایران تشکیل می دادند، اصلی ترین دشمنان مردم ایران بودند. در این زمان که اکثریت مردم در دهات زندگی می کردند، سیستم فئودالی در دهات ایران حاکم بود و در شهرها نیز کارگران و خرده بورژوازی شهری تحت ظلم و ستم بورژوازی کمپرادور که بیشتر وارد کننده کالاهای امپریالیستی به ایران و صادر کننده فراورده های خام به خارج بود قرار داشتند. چنین بود که مبارزه برای از بین بردن این دو طبقه ستمکار و استثمارگر که قدرت های امپریالیستی به آن ها تکیه داشتند، اصلی ترین وظیفه نیروهای انقلابی را تشکیل می داد که بدون آن نه امکان تحقق خواسته های طبقاتی توده های تحت ستم ایران وجود داشت و نه مسائلی چون مسئله ملی قابل حل بود. اما بنا به شرایط تاریخی - جهانی در آن مقطع، انجام این وظیفه تنها با وجود یک رهبری پرولتری امکان پذیر بود (هم امروز نیز با همه تغییرات بزرگی که در این فاصله زمانی رخ داده این حکم کماکان صادق است). در چنین شرایطی واضح است که اگر فرقه دموکرات یک نیروی پرولتری و واقعاً کمونیست بود می بایست در حالی که برای تحقق حقوق ملی مردم آذربایجان مبارزه می نمود و در این راستا سیاست های خود را به گونه ای تنظیم می کرد که درست برخلاف سیاست های تفرقه افکنانه رضا شاه موجب اتحاد ملیت های ایران با همدیگر می شد، به عنوان وظیفه اصلی خود شعارهای معین طبقاتی را در ارتباط با کارگران و دهقانان و خرده بورژوازی شهر مطرح و با تکیه بر نیروی توده ها در جهت تحقق آن ها گام بر می داشت. این کاری بود که کمونیست های چین در شرایط اقتصادی - اجتماعی تا حدودی مشابه با ایران، در کشور خود انجام دادند. کمونیست های چین تحت رهبری مائوتسه دون در حین انجام کار انقلابی در میان کارگران به بسیج و سازماندهی نیروی دهقانان پرداخته و با کمک خود آنان به جنگ فئودال ها رفتند و در طی جنگ، زمین ها را از دست فئودال ها گرفته و بین دهقانان تقسیم کردند. با انجام چنین اقدامات انقلابی و در پروسه از بین بردن فئودالیسم در آن کشور، کمونیست های چین نیروی انقلابی توده های روستائی را به طرف خود کشیده و موفق به تشکیل ارتش خلق شدند. با اتکاء به چنین ارتشی بود که حزب کمونیست چین علاوه بر فئودال ها با بورژوازی کمپرادور و امپریالیست ها نیز در کشور خود جنگیده و آن ها را شکست داد.
حال باید دید که فرقه دموکرات در شرایط اقتصادی - اجتماعی ایران و در شرایط سیاسی موجود (در شرایط ضعف شدید حکومت مرکزی که همانطور که اشاره شد به خصوص در آذربایجان چندان قدرت عمل نداشت و در حالی که از حمایت و پشتیبانی کامل ارتش سرخ شوروی هم برخورد دار بود - ارتشی که به یمن قهرمانی ها و فداکاری های بی نظیر پرولتاریا و زحمتکشان این کشور به عنوان فاتح جنگ جهانی، خوفی در دل امپریالیست ها و وابستگانش به وجود آورده بود) چه کرد و به طور مشخص مبارزات توده های دلیر و مبارز آذربایجان را به چه مسیری رهبری نمود! با طرح مسئله به این صورت درست، وقتی به واقعیت رجوع کنیم می بینیم که فرقه دموکرات اساساً مبارزه طبقاتی با بورژوازی کمپرادور و فئودال ها را به کناری نهاد. به خصوص به خواست و مبارزه دهقانان وقعی ننهاد – آن هم در شرایطی که خود دهقانان به پا خاسته و برای کسب زمین مبارزه می کردند. به این ترتیب فرقه دموکرات در واقع، از انجام اصلی ترین وظیفه ای که در آن شرایط بر عهده یک نیروی انقلابی قرار داشت شانه خالی کرد. در عوض این تنها تشکل وسیع سیاسی در آذربایجان، حل مسئله ملی مردم آذربایجان را در سرلوحه کار خود قرار داد. در 12 شهریور 1324 طی بیانیه ای آشکار شد که اصلی ترین هدف فرقه دموکرات به دست آوردن خود مختاری در آذربایجان در چهارچوب سلطه حکومت مرکزی دست نشانده انگلیس در ایران و انجام اصلاحاتی چند در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و رسمیت دادن به زبان ترکی در آذربایجان می باشد. بعد هم که حکومت ملی تشکیل شد همین برنامه را در دستور کار خود قرار داد. (4) اما، این یک برنامه اصلاح طلبانه بود که فرقه دموکرات با آن، نیروی توده های انقلابی که برای تغییر مناسبات ظالمانه حاکم بر جامعه به پا خاسته بودند را در جهت تحقق آن به کار گرفت.
به درستی گفته شده است که "قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید" (این سخن نغز از مائوتسه دون می باشد) و این واقعیتی است که یک حکومت تنها با برخورداری از نیروی نظامی متعلق به خود و با تکیه بر آن می تواند برپا شود. اما فرقه دموکرات در شرایطی خواست خودمختاری را از دولت مرکزی طلب می کرد که از خود دارای نیروی نظامی نبود. واقعیت این است که فرقه با تکیه بر ارتش سرخ چنین خواستی را مطرح و بعد علیرغم همه مخالفت های دولت مرکزی و حامیان امپریالیست آن دولت (انگلیس و آمریکا) با برپائی یک حکومت ملی در آذربایجان آن خواست را به مرحله عمل در آورد. پروسه برپائی این حکومت به این صورت بود که مدت کوتاهی پس از تشکیل فرقه دموکرات و اعلام خواست خودمختاری و متعاقب آن انجام اقدامات سیاسی دیگر، با کمک های تسلیحاتی ای که ارتش سرخ در اختیار آنان قرار داده بود توده های وابسته به فرقه مسلح شده و در نقاط مختلف آذربایجان مراکز نظامی دولت مرکزی را مورد حمله قرار دادند. در مقابل این حملات هر چند در مواردی مقاومت هائی صورت گرفت (مثلاً در پادگان ارومیه و یا برخی از مالکین فئودال مستقلاً با دستجات مسلح خود در میانه و زنجان به درگیری با نیروهای فرقه پرداختند)، اما خیلی از مراکز نظامی رژیم شاه بدون مقاومت تسلیم شدند و در نتیجه همه مراکز نظامی در آذربایجان به تصرف "فدائیان" فرقه دموکرات در آمد. نیروهای مسلح رژیم شاه در خود تبریز، مرکز آذربایجان بدون هیچ مقاومتی تسلیم نیروهای نظامی فرقه شدند. بعدها سرتیپ درخشانی، فرمانده لشکر 3 آذربایجان که به نیروهای تحت فرمان خود دستور داده بود تا در مقابل فرقه دموکرات اسلحه های خود را به زمین بگذارند، در خاطرات خود نوشت: "لشکر آذربایجان تنها با پیشه وری و یارانش طرف نیست، افسران پادگان تبریز هم به خوبی میدانستند كه طرف ما ارتش زورمند و سرمست و مغرور از باده فتح برلین و فاتح جنگ جهانی دوم میباشد." (برگرفته از : "گوشه ای از جنایات فرقه دموکرات به روایت فرمانده لشکر تبریز در سال 1324". در مورد درگیری های نظامی فدائیان فرقه دموکرات با نیروهای حکومت مرکزی در آذر ماه سال 1324همچنین رجوع شود به "فرقه دموکرات آذربایجان، منصور پورموذن - تاریخ ایران"). (5)
در ضمن این اظهار نظر، قبل از هر چیز خوف و وحشتی که ارتش سرخ در دل نیروهای مسلح دولت مرکزی به وجود آورده بود را به نمایش می گذارد.
این پروسه را هم باید ذکر کرد که فرقه دموکرات، ابتدا دست به انتخابات "انجمن ایالتی" زد. این انتخابات البته از طرف دولت مرکزی شاه غیرقانونی اعلام شد. اما برخورداری فرقه دموکرات از حمایت و پشتیبانی توده ای و سازمان یابی نیروی مسلحی که به عنوان "فدائی ها"، ارتش فرقه را تشکیل دادند و پشتیبانی ارتش سرخ، این امکان را به فرقه دموکرات داد که با احساس قدرت، وقعی به دولت مرکزی نگذاشته و حتی کار را به آن جا رساند که "انجمن ایالتی" خود را مجلس ملی آذربایجان نامید و در روز 21 آذر سال 1324 یک دولت خودمختار در آذربایجان تشکیل و وجود آن را تحت عنوان "حکومت ملی آذربایجان" رسماً اعلام نمود.
هدف از تشکیل حکومت ملی در آذربایجان نه فقط در بیانیه 12 شهریور بلکه در دیگر اسناد مربوط به این حکومت و در نطق های پیشه وری و دیگر دست اندر کاران فرقه نیز به طور آشکار تشریح شده است. رسمیت دادن به زبان ترکی یکی از مهمترین هدف های این حکومت بود. رهبران فرقه همواره تأکید داشتند که از نظر آن ها زبان یکی از مسایل اساسی و حیاتی مردم آذربایجان است. همچنین پیشه وری که قبلاً - نظیر بسیاری از "توده ای" های آن دوره - به مبارزه پارلمانی امید بسته بود و به عنوان نماینده مردم تبریز به مجلس شورای ملی راه یافته ولی اعتبار نامه اش در مجلس مورد تصویب قرار نگرفته بود، حال بر این نظر بود که "تهران مرکز ارتجاع و استبداد است و ارتجاع تهران همیشه علیه آذربایجان بوده و همواره سعی کرده است غرور ملی آذربایجانی ها را در هم بشکند؛ و ارتجاع تهران بر قهرمانان آذربایجان هم چون ستار خان و شیخ محمد خیابانی ستم های زیادی روا داشته و آن ها را کشته است" (نقل به معنی از نطق پیشه وری در تاریخ 19 شهریور 1324). همه این ها بیانگر آن است که این حکومت ملی به جای مرزبندی با فئودال ها و بورژوازی کمپرادور (چه تهرانی بوده باشند و چه آذربایجانی)، با تهران (به عنوان مرکز ارتجاع و استبداد) مرزبندی کرده و موجودیت خود را با چنین هویتی (با آذربایجانی که گویا نه ارتجاع و نه مستبد داشت) مشخص می کند. بنابراین این حکومت با حفظ سیستم اقتصادی - اجتماعی موجود و در چنین چهار چوبی، خواهان آن بود که علاوه بر تحقق حقوق ملی مردم آذربایجان و رسمیت دادن به زبان ترکی، به انجام اصلاحاتی در جهت بهبود شرایط زندگی مردم آذربایجان پرداخته و در حوزه های اقتصادی، فرهنگ، بهداشت و آباد سازی شهرها دست به اقداماتی بزند.
حکومت ملی آذربایجان در طی یک سالی که بر سر کار بود، در جهت تحقق اهداف فوق قدم های عملی برداشت - هر چند که تحقق آن اهداف پاسخگوی مسایل اصلی و اساسی توده های تحت ستم آذربایجان نبود. در واقع در شرایطی که مسائل و معضلات توده های تحت ستم و استثمار نیاز به برخورد ریشه ای و تغییر بنیاد اقتصادی موجود داشت، آن چه که انجام شد صرفا رفرم هایی در راستای پاسخگوئی به برخی از نیازهای مردم بود. با این حال پس از 20 سال حاکمیت ضدخلقی رضا شاه و تحمل دیکتاتوری و اختناق شدید، پس از 20 سال تحمل شدیدترین توهین و تحقیر ملی از طرف ارتجاع نژاد پرست حاکم، توده های تحت ستم آذربایجان اقداماتی را تجربه می کردند که حتی امروز هم یادآوری آن ها باعث می شود که هر انسان مترقی و آزادیخواه شور و شعف توده های دلاور آذربایجان را در آن زمان کاملاً احساس کند.
تحت حاکمیت حکومت ملی، زبان ترکی در آذربایجان رسمیت یافت که در نتیجه آن نه فقط غرور ملی به مردم آذربایجان پس از سال ها مواجهه با فشارهای شدیداً ارتجاعی شوینیسم فارس رضا شاهی باز گردانده شد بلکه این امر علاوه بر دیگر تأثیرات مثبت خود، به خصوص با توجه به نشر و تبلیغ و ترویج برخی از آثار مترقی و کمونیستی در آذربایجان در ارتقای آگاهی کارگران و زحمتکشان بسیار مؤثر افتاد. نامگذاری خیابان ها و مراکز مختلف به نام قهرمانان مردم ایران چون ستار خان و نصب مجسمه های آنان در شهر در ردیف انجام کارهای ملی قرار داشت. (6) برای آباد سازی شهرها اقدام شد، از جمله آسفالت کردن خیابان ها و احداث خیابان های جدید، ایجاد باغ و فضای سبز در شهر تبریز و تعمیر بعضی جاده ها و غیره کارهائی بود که با انجام آن ها در عین حال با بیکاری نیز مبارزه می شد. پائین آوردن قیمت ارزاق، سر و سامان دادن به سیستم آبرسانی (در تبریز)، توجه به بهداشت عمومی و ایجاد بیمارستان و درمانگاه، بهبود شرایط کار کارگران، مبارزه با بیسوادی، کوشش در شرکت دادن زنان در کارهای اجتماعی و قائل شدن حق رأی برای آنان (امری که برای اولین بار در ایران صورت می گرفت)، ایجاد دانشگاه با سه دانشکده کشاورزی، پزشکی و تعلیم و تربیت با انجام کارهای فرهنگی مختلف، راه اندازی تئاتر و سینما که کارگران و زحمتکشان نیز به آن مکان ها راه یافتند، راه اندازی رادیو و بعضی کارهای دیگر به نفع مردم، از جمله اقدامات حکومت ملی در آذربایجان بود. جای تردید نیست که بسیاری از این اقدامات نظیر برقراری حق بیمه برای کارگران و یا برخوردار کردن زنان از حق رأی، با تأثیر گیری از اتحاد جماهیر شوروی و در شرایط بین المللی ای که سوسیالیسم در سطح جهان در میان افکار عمومی کاملاً مقبولیت یافته و گرایش شدیدی نسبت به آن وجود داشت، عملی گردید. با این حال از آن جا که دفاع از حقوق ملی مردم آذربایجان در مرکز توجه فرقه دموکرات قرار داشت، همه اقدامات یاد شده با رواج تبلیغاتی صورت می گرفت که در آن ملیت و ملیت خواهی آذربایجانی نقش اول را بازی می کرد. در این رابطه و با توجه به هدف کلی ای که فرقه دموکرات در مقابل خود گذاشته بود، رفیق نابدل با مراجعه به "ساختمان سیاسی" فرقه و ابراز این نکته که فرقه "با آن ساختمان سیاسیاش" فقط یک "نظم بوروکراتیک" می توانست برقرار کند و نه چیز دیگر، می نویسد: "اما برای تحکیم این نظام می بایست احساسات ملی مردم تقویت می یافت و به سوی فرقه به حرکت در می آمد. بخش مهمی از این وظیفه به عهده ادبیات بود. در تبریز انجمنی از شاعران که چنین اندیشه و بیانی داشتند تشکیل شد و به نحو سازمان یافته ای به تبلیغ ناسیونالیستی آذربایجانی پرداختند." (نقل از "آذربایجان و مسئلهملی"، قسمت ِجنبش دموکراتیک سال های 1325-1324)
حکومت ملی در مورد دهقانان نیز در اساس به همان گونه رفتار کرد که در بیانیه 12 شهریور فرقه دموکرات قید گردیده بود. در آن جا چنین گفته شده بود: "بنیانگذاران فرقه دموکرات آذربایجان بخوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. لذا این فـرقـه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان بوجود آمده، نادیده بگیرد و به همین خاطر فرقه سعی خواهد کرد که برای تامین احتیاجات دهقانان اقدامات اساسی انجام دهد. مخصوصا تعیین حدود مشخص روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری از مالیات های غیر قانونی که توسط برخی از اربابان گرفته می شود یکی از وظایف فوری فرقه دموکرات است. فرقه سعی خواهد کرد این مسئله به شکلی حل شود که هم دهقانان راضی شوند و هم مالکین به آینده خود اطمینان پیدا کرده و با علاقه و رغبت در آباد ساختن ده و کشور خود کوشش نمایند. زمین های خالصه و زمین های متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک و فرار کرده اند و محصول دسترنج مردم آذربایجان را در تهران و سایر شهرها مصرف می کنند، چنان چه بزودی مراجعت ننمایند، بنظر فرقه دموکرات باید بدون قید و شرط در اختیار دهقانان قرار گیرد. ما کسانی را که بخاطر عیش و نوش خود ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی نمی دانیم. چنان چه آن ها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آن ها در آذربایجان حقی قائل نیستیم. علاوه بر این فرقه خواهد کوشید که بطور سهل و آسان، اکثریت دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تامین نماید" (تأکید ها از نویسنده این سطور است)
باید دانست که فرقه دموکرات همانند حزب توده رسماً اعلام می کرد که مالکیت خصوصی را محترم می شمارد. بر این مبنا آن ها خواهان لغو مالکیت اربابان ده نبودند و در نتیجه برخلاف تبلیغاتی که امروز این طور جلوه می دهند که گویا فرقه دموکرات در دهات آذربایجان اصلاحات ارضی کرد، واقعیت این است که آن ها حتی در اندیشه انجام این کار هم نبودند. به همین خاطر هم هیچ وقت خواهان اصلاحات ارضی و تقسیم زمین در میان دهقانان نشدند و همواره از تنظیم رابطه بین دهقان و ارباب در شکل به اصطلاح "عادلانه" صحبت می کردند، و به طوری که در بیانیه 12 شهریور هم قید شده حداکثر حذف بعضی از مالیات ها که به قول خودشان "توسط برخی از اربابان گرفته می شود" را در دهات در نظر داشتند. در عمل هم بنا بر همان بیانیه، زمین های مالکینی که از آذربایجان به تهران فرار کرده بودند – آن هم بعد از آن که فرقه دموکرات به آن ها اخطار کرد که اگر باز نگردند املاکشان را از دست خواهند داد - و نیز زمین های خالصه از طرف فرقه دموکرات بین دهقانان تقسیم گردید. اتفاقاً خودداری از پاسخگوئی به خواست دهقانان و عدم مبارزه برای از بین بردن فئودالیسم در دهات، یکی از ایرادات اساسی فرقه دموکرات آذربایجان بود. در واقع، رهبران فرقه دموکرات علیرغم خواست دهقانان برای راندن اربابان از دهات و صاحب زمین شدن و در حالی که خود "جنبشی را که در میان دهقانان بوجود آمده" (نقل از بیانیه خود فرقه)، بود را می دیدند، از قدرت "حکومت ملی" در حفظ روابط ارباب - رعیتی استفاده کرده و مانع پیشرفت جنبش دهقانان علیه فئودال ها در دهات شدند.
در دوره ای که "حکومت ملی آذربایجان" تشکیل شد، دهقانان اکثریت نیروی جامعه را تشکیل می دادند و با سقوط رضا شاه و آشفتگی و تضعیف نیروی ژاندارم در دهات که در دوره آن دیکتاتور جای میر غضب های فئودال ها را گرفته بودند، جنبشی در میان دهقانان برای به دست آوردن زمین به وجود آمده بود. در چنین شرایطی تأمین خواست روستائیان و تغییر اساسی در ساختار اقتصادی - اجتماعی دهات از طریق مبارزه هر چه قاطعانه تر با مالکین و همه مرتجعینی که پشتیبان آن ها بودند، و به عبارت دیگر کمک به روستائیان برای راندن اربابان از ده و تقسیم زمین فی مابین خود، اقدام انقلابی بسیار مهمی بود که فرقه با دست یازیدنبه آن و بسیج و سازماندهی نیروی دهقانان می توانست به قدرت مسلح قابل اتکاء و از آن خود دست یابد. اما همان طور که گفته شد فرقه دموکرات علیرغم آمادگی کامل دهقانان در سراسر آذربایجان برای مبارزه با مالکین، به خواست واقعی دهقانان توجهی نکرد، هرگز به فکر رهبری مبارزات آن ها نیافتاد، دست به تقسیم اراضی نزد. برعکس حکومت ملی به ضرر دهقانان، تحت اتوریته و سیطره خود، فئودال های ظالم و مستبد و بهره کش آذربایجان را هم چنان در همان موقعیت های خود مسلط برجان و مال دهقانان باقی گذاشت.(7)
(ادامه دارد)
زیر نویس ها:
1- پس از تشکیل حکومت ملی در آذربایجان، نیروهای نظامی فرقه دموکرات هم "فدائیان" یا "فدائی ها" نامیده شدند. با توجه به وجود گروه های فدائی پیش از تشکیل فرقه، این نام سابقه اسم فدائی ها را در جریان مبارزات توده های ستمدیده آذربایجان نشان می دهد. نام فدایی در حقیقت، یادآور نام انقلابیون جان برکف مشروطیت در آذربایجان می باشد که با دلاوری ها و آفرینش حماسه های به یاد ماندنی شان همواره در یاد خلق زنده بوده اند.
2- البته علیرغم ارائه این فاکت ها که بیانگر وجود زمینه مبارزه و فعالیت های سیاسی در آذربایجان بود، رفیق جزنی تشکیل شدن فرقه دموکرات را "عجولانه و بنا بر مصالح شوروی" خوانده و به جای تجزیه و تحلیل عملکردهای فرقه دموکرات در ارتباط با مسایل مبارزاتی و اوضاع سیاسی آن دوره و تعیین این که در آن شرایط مشخص برای پیشبرد مبارزات توده ها چه وظایفی در مقابل یک نیروی انقلابی قرار داشت و فرقه دموکرات با آن وظایف چگونه برخورد کرد، از آن جا که او تشکیل فرقه را بنا به مصالح شوروی ارزیابی می کند، علت شکست آن را هم ناشی از مصالح شوروی می شمارد. بر این اساس رفیق جزنی به جای بررسی همه جانبه واقعیتِ خود فرقه دموکرات، در ارتباط با عدم مقاومت آن ها در مقابل نیروهای مهاجم حکومت مرکزی به آذربایجان، می نویسد: "فرقه در پایان یک سال حکومت خود، قدرت مقاومت و حتی درهم کوبیدن ارتش اعزامی را داشت ولی همان طوری که با توصیه شوروی کار خود را آغاز کرده بود در مقابل توصیه شوروی ها مقاومتی نکرد".
3- رفیق نابدل در این مورد می نویسد: هنگامیکه در ایران زیر فشار فاشیستی رژیم رضاشاه، ملیت های آذربایجانی و کُرد هرچه سریعتر به کسب شعور ملی نایل میآمدند، در آن سوی رود ارس پرولتاریا به رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی و با جلب پشتیبانی دهقانان و ملیت های آزاد شده در کار ساختمان سوسیالیسم بود. این امر نه تنها قشرهای پیشرو خلق های محروم ایران را به حقانیت و ممکن بودن آزادی ملی در کادر یک کشور چند ملیتی معتقد ساخت، همچنین نسبت به نظام شوروی آنان را علاقمند نمود. در آن زمان پرولتاریای ما بسیار جوان بود و هنوز انقلابیون پرولتری در میان خلق ما پرورش نیافته بودند. نتیجه این شد که آزادیخواهی ملی با مفهوم بلشویسم مترادف گشت. در آذربایجان تمایل به زبان و ادبیات آذری در نظر ارتجاع و مردم عادیِ بی اطلاع، نشانه گرایش های بلشویسم به حساب آمد. در سالهای 25ـ 1324 مردم، فرقه ای ها را به صرف اینکه روی ترویج زبان آذری پافشاری میکردند و ژست های چپ نما میگرفتند، بلشویک به حساب میآوردند و یکسال برای مردم ما زمان کوتاهی بود تا اینگونه مسائل را باز شناسند.
4- "رئوس برنامه ی دولت ملی توسط پیشه وری این چنین اعلام شد؛ تلاش برای به رسمیت شناساندن خود مختاری داخلی آذربایجان در دنیا، تأسیس انجمن های ولایتی، اقدام در آبادی آذربایجان، مقابله باكارمندان و عناصر خائن، تنظیم بودجه ی ملی، تشكیل قشون ملی، آغاز تعلیم و آموزش عمومی رایگان و اجباری به زبان ترکی آذربایجانی و تأسیس دانشگاه، توسعه صنایع و تجارت، تعمیر و توسعه راه ها و گسترش ارتباطات، حل قانونی اختلاف زارع و مالك، تقسیم املاك مالكین متواری بین زارعین و تقویت بانك كشاورزی، مبارزه با بیكاری، تنظیم قانون كار و بیمه ی كارگری، تأمین بهداشت، تنظیم و تطبیق قوانین مصوب مجلس شورای ملی با اقتضائیات خود مختاری آذربایجان، به رسمیت شناختن مالكیت خصوصی، حمایت از بخش خصوصی برای ترقی اقتصاد، احترام به آزادی عقیده، قبول حقوق مساوی برای آذربایجانی های غیر ترك (كرد و ارمنی و...)، به رسمیت شناختن حکومت مرکزی ایران و صیانت از مختاریت داخلی آذربایجان و قبول مصوبات مجلس ملی به طوری كه مباینتی با مختاریت آذربایجان نداشته باشد." (نقل از: "فرقه دموکرات از تشکیل حکومت ملی آذربایجان تا سقوط نهائی، برگرفته از وبلاگ "آذربایجان، آنا وطن"). به لیست بالا باید برنامه های دیگر نظیر تأسیس کارخانه ها و فابریک های جدید و تقسیم زمین های خالصهبین دهقانان را هم اضافه کرد.
5- بر اساس سندی که از آن زمان به جا مانده و در جاهای مختلف (از جمله در "فرقه دموکرات آذربایجان - منصور پورموذن - تاریخ ایران") درج شده، سرتیپ درخشانی، فرمانده لشکر 3 آذربایجان در همان زمان فرمان زیر را صادر می کند: "نظر به تصمیمات متخذه در کمسیون متشکله با افسران ارشد پادگان تبریز به منظور جلوگیری از خونریزی و برادرکشی و اتلاف نفوس و عدم فقدان اموال دولتی و بازرگانان و سایر مردم دستور می دهم کلیه پادگان تبریز اسلحه خود را به زمین بگذارند و مطابق دستورات صادره رفتار نمایند." فرمانده لشکر 3 آذربایجان – سرتیپ درخشانی
همچنین در نوشته ای از محمد حاج علیلو به نام "حزب توده ایران - قوام السلطنه – شوروی - فرقه دمکرات" آمده است: "در ساعت 8 بعداز ظهر پنج شنبه 22 آذر 1324، پادگان تبریز با شرایط ذیل تسلیم شد:
- هیچ یک از افراد پادگان نباید تا دستور ثانوی از سربازخانه خارج شوند.
- همه تسلیحات در انبار جمع می شوند.
- هر یک از افسران در صورت تمایل می توانند به موطن خود بازگردند.
- هر یک از افسران نیز در صورت تمایل می توانند در ارتش آذربایجان خدمت نمایند و پس از انجام مراسم تحلیف به خدمت پذیرفته شوند."
6- برای درک هر چه قابل لمس تر مفهوم باز گردانده شدن غرور ملی به مردم آذربایجان و همچنین اهمیت تغییر نام خیابان ها و غیره به نام انقلابیون گذشته، باید شدت فشارهای همه جانبه ای که در دوره رضا شاه به مردم آذربایجان وارد آمده بود در نظر گرفته شود. نه تنها سیاست های اقتصادی رضا شاه در جهت منافع امپریالیست ها باعث شد که آذربایجان (و به ویژه شهر تبریز) که قبلاً یکی از پیشرفته ترین استان های ایران به شمار می رفت، نقش پیشگامی قبلی خود را از دست بدهد بلکه تنگناها و فشارهای فرهنگی در این دوره تا به آن حد بود که یک استاندار به خود اجازه می داد علناً به مردم آذربایجان توهین کرده و بگوید: "آذربایجانی ها ترکند! یونجه خورده مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه میخورند ایران را آباد می سازند!" (نام آن استاندار آذربایجان، عبدالله مستوفی بود. نقل از "گذشته چراغ راه آینده") و محسنی، رئیس اداره فرهنگ رضا شاه در آذربایجان نیز خزعبلاتی از این قبیل برای مدارس تجویز کند که : "هر کس که ترکی حرف میزند، افسار الاغ بر او بزنید و او را به آخور ببندید." هم چنین در همان زمان رضا شاه، به کمک "ادبای"شوینیست، برای "آریائی" کردن کلمات(!!) "فرهنگستان ایران" را تأسیس کردند که بعداً کمسیون جغرافیا هم با سرپرستی محمد علی فروغی و وثوق الدوله به آن اضافه شد که از جمله وظیفه داشت نام های ترکی کوه ها، رودخانه ها، روستاها و شهرها و خلاصه هر چه نشانی از آذربایجانی و ترکی داشت را بدون توجه به زمینه های تاریخی آن اسامی به فارسی برگردانند. (با استفاده از مقاله "آذربایجان در دوره رضاشاه"، حامد یوسف پور سولا)
(7) حزب توده به عنوان یک سازمان سراسری نیز در مورد دهقانان برخورد مشابهی انجام داد. در آن زمان به خصوص و به طور برجسته در شمال کشور جنبش دهقانی جریان داشت. همان طور که می دانیم رضا شاه در دوره سلطنت خود بسیاری از بهترین زمین های شمال را به زور از دست مالکین شان خارج و آن ها را تصاحب نمود به طوری که خود به بزرگترین فئودال کشور تبدیل گردید. پس از سقوط وی، دهقانانی که روی زمین های غصب شده توسط رضا شاه کار می کردند اقدام به تصرف آن زمین ها کردند و این باعث کشمکش بین دهقانان و مالکین سابق آن زمین ها شد که در پروسه حتی به برخوردهای قهر آمیز و راندن اربابان از دهات توسط دهقانان نیز انجامید. حزب توده که در این زمان به مبارزه پارلمانی و قانونی مشغول بود و شرکت در کابینه نخست وزیر شاه مشغله ذهنی اش را تشکیل می داد با عدم توجه به مسئله دهقانی و قرار نگرفتن در پیشاپیش مبارزات آنان نشان داد که علیرغم همه ژست ها و ادعاهای چپ اش، نیروی سیاسی رفرمیستی بیش نیست.
بخش دوم
با بررسی هر چه بیشتر اسناد فرقه دموکرات در می یابیم که این تشکل اساساً برای تحقق خواسته های طبقاتی کارگران و دهقانان و دیگر توده های تحت ستم به وجود نیامده بود بلکه همان طور که خود نیز آشکارا اعلام می کرد اجرای قانون اساسی در مورد "انجمن های ایالتی و ولایتی" و به طور مشخص مختاریت در اداره امور آذربایجان و رسمیت دادن به زبان ترکی مسئله اصلی اش را تشکیل می داد.(1) بر این اساس فرقه دموکرات نه فقط توده های تحت ستم بلکه فئودال ها و سرمایه داران را نیز در خود جای داد؛ کما این که از همان آغاز با صراحت از مردم آذربایجان خواست که صرفنظر از این که به چه طبقه و قشری تعلق دارند به تشکیلات فرقه دموکرات پیوسته و در آن ثبت نام کنند. مسلم است که چنین حزبی که طبقات دارای منافع متضاد با یکدیگر را صرفاً حول مسئله ملی دور خود جمع کرده بود نه خواست و نه توانائی مبارزه طبقاتی با دشمنان توده های رنجدیده آذربایجان را داشت. این هم خود دلیل آشکار دیگری است که نشان می دهد به اصطلاح اتحاد دهقانان با فئودال ها در این تشکل مانع از آن بود که فرقه دموکرات حتی اندیشه مبارزه علیه منافع فئودال ها را به خود راه داده و از مبارزات دهقانان برای کسب زمین دفاع و حمایت جدی بکند، بماند به این که در پیشاپیش آن مبارزات قرار گرفته و آن ها را برای تحقق خواسته های عادلانه شان رهبری نماید.
در رابطه با مسئله ملی مردم آذربایجان، یکی از ایراداتی که به این فرقه یا حزب وارد می کنند این است که گویا به خواست شوروی قصد جدا کردن آذربایجان از ایران را داشته است. اتفاقاً، مغرضین و مرتجعین در آن زمان با "جدائی طلب" خواندن فرقه، این نیروی سیاسی را مدام تحت فشار قرار می دادند؛ و این در حالی بود که چه در بیانیه ها و نوشته های رسمی فرقه دموکرات و چه در سخنرانی های خود پیشه وری بارها تأکید می شد که به "استقلال و تمامیت ارضی" ایران احترام می گذارند و صراحتاً گفته می شد که آن ها خواستار جدائی و استقلال آذربایجان نمی باشند. اما صرفنظر از چنان تأکیداتی، با در نظر گرفتن این امر کهاصولاً، در هر حرکتی باید سعادت و آزادی توده های تحت ستم معیار برخورد قرار گیرد، با قبول چنین اندیشه ای، این حق باید به مردم آذربایجان داده می شد که سرنوشت خود را به هر شکل که صلاح خود می دانستند تعیین کنند و فرقه نیز حق داشت بر آن مبنا حرکت کند. اما می دانیم که نه نیروهای ضد انقلابی و نه بسیاری از خرده بورژواهای کوته اندیش آلوده به ناسیونالیسم چنین حقی برای ملیت های ایران و از جمله مردم آذربایجان قائل نبوده و نیستند. در هر حال ایراد واقعی در این چهار چوب به فرقه دموکرات آن است که این حزب حتی در زمینه تحقق حقوق ملی مردم آذربایجان نیز به یک مبارزه اصولی دست نزد و نتوانست شرایطی برای این مردم به وجود آورد که آن ها بتوانند سرنوشت خود را آزادانه به دست خود تعیین و در عمل، به آن صورت واقعیت بدهند. ایراد اصلی آن بود که فرقه دموکرات تصور می کرد که بدون مبارزه قاطع با دشمنان طبقاتی توده های تحت ستم آذربایجان می تواند خواست ملی بر حق این مردم را متحقق سازد؛ و تصور می کرد که با تکیه زدن بر قدرت سیاسی در یک استان از یک کشور (ایران) و امید بستن به ارتش سرخ شوروی (انگار که قرار بود آن ها همواره در آذربایجان باقی مانده و از فرقه دموکرات پشتیبانی کنند)، می تواند حکومت ملی خود را حفظ نماید. در اینجاست که برای قضاوت درست در رابطه با پایان کار فرقه دموکرات و مسئولیت آن ها در قبال رویدادهای فاجعه آمیزی که مردم آذربایجان با آن ها مواجه شدند باید به پاسخ این سئوالات اندیشید که: به راستی رهبران فرقه دموکرات با چه دور اندیشی و با کدام چشم انداز یک حکومت ملی در آذربایجان تشکیل دادند؟ آن ها برای حفظ این حکومت به کدام تدارکات و اقدامات عملی دست زدند؟ آیا رهبران فرقه دموکرات پیشاپیش برای خود مشخص کرده بودند که در صورت تغییر اوضاع و تهاجم حکومت مرکزی به توده های مردم آذربایجان، چه باید بکنند؟ آیا آن ها در مقابل مردم آذربایجان آن قدر احساس مسئولیت می کردند که دفاع از آن ها را وظیفه خود بدانند؟
واقعیت این است که با تمرکز صرف روی مسئله ملی و با کنار گذاشتن مبارزه طبقاتی، نه در آن زمان و نه در شرایط کنونی جامعه ما، امکان ندارد که خواست های برحق و عادلانه ملی یک ملت متحقق شود. در سخنان فوق الذکر پیشه وری، ملی گرائی صرف کاملاً آشکار است. برخلاف نظر او، این "ارتجاع تهران" نبود که شیخ محمد خیابانی را کشت، به ستارخان تیراندازی کرد و انواع توهین و تحقیر و ستم های بی حد و حصر به مردم آذربایجان روا داشت بلکه این کارها از سوی حکومت مدافع منافع امپریالیست های استعمارگر که در عین حال برای مقابله با توده های ضد امپریالیست، از فئودال ها پشتیبانی می کرد صورت گرفت، حکومتی که "آذربایجانی" ها هم در آن شرکت داشتند. به زبانی دیگر، آن کارهای ارتجاعی و جنایتکارانه را حکومتِ "فئودال - استعماری" (اصطلاح رفیق نابدل در کتاب "آذربایجان و مسئله ملی") انجام داد که نه فقط دشمن خلق آذربایجان بلکه دشمن توده های رنج دیده تهران و دیگر نقاط ایران هم بود. همچنین آن "ارتجاع" صرفاً در تهران لانه نداشت بلکه پشتیبانان و طرفداران ستمکار واستثمارگرش در سراسر ایران در کمین جنبش های دموکراتیک و ضد امپریالیستی توده ها نشسته بودند؛ و این ارتجاع بود که مردم آذربایجان و قهرمانان شان - که البته قهرمانان همه مردم ایران هستند را مورد انواع توهین و تحقیر و سرکوب قرار می داد. با در نظر گرفتن چنین واقعیت غیر قابل انکار است که می توان با شفافیت متوجه شد که تأمین منافع مردم آذربایجان برای رهائی از زیر ستم های گوناگون و از جمله ستم ملی ایجاب می کرد که فرقه دموکرات در جهت اتحاد توده های آذربایجان با دیگر توده های تحت ستم ایران حرکت کند. خلق آذربایجان در مقابل دشمنی قرار داشت که دشمن دیگر خلق های ایران نیز بود لذا برای تقویت نیرو و غلبه بر دشمن، لازم بود شرایطی به وجود آورد که این خلق مبارز با دیگر خلق های کشور متحد شده و همه آن ها در اتحاد و یگانگی با یکدیگر با دشمن مشترک شان بجنگند.
در دوره های قبلی، ستارخان و خیابانی، آذربایجان را پایگاهی برای گسترش مبارزه انقلابی در سراسر ایران قرار داده و نوک تیز حمله خود را متوجه امپریالیست ها و وابستگان شان به مثابه دشمنان اصلی همه مردم ایران از تهرانی گرفته تا لرستانی و آذربایجانی ساخته بودند. به همین خاطر هم آن ها با مبارزات انقلابی خود (علیرغم شکست آن مبارزات در مقابل جبهه پرقدرت ارتجاع) برای مردم ایران تجارب سیاسی ارزنده ای به جا گذاشتند که در خدمت پیشبرد مبارزات آیندگان قرار گرفت. اما "حکومت ملی آذربایجان" درست بر عکس دوره مشروطیت و جنبش خیابانی، نه فقط سرنوشت مردم آذربایجان را از سرنوشت بقیه مردم ایران جدا کرد بلکه با راه دادن به تبلیغاتی که عظمت طلبی و روح ملت خواهی آذربایجانی در آن ها حرف اول را می زد، به تضاد بین مردم ترک آذربایجان با مردم فارس و دیگر خلق های ایران هم دامن می زد. بنابراین، و به عنوان جمعبندی از بحث های فوق می توان گفت که از نقطه نظر منافع استراتژیک کارگران، دهقانان و دیگر توده های تحت ستم - هم در آذربایجان و هم در سراسر ایران - فرقه دموکرات ضمن پرداختن به مسئله ملی و زبان در آذربایجان (نه با عمده کردن آن ها) می بایست با طرح شعارهای مشخص طبقاتی و با قبول این واقعیت که مردم آذربایجان با دیگر خلق های ایران در مقابل دشمن مشترک شان هم سرنوشت می باشند، از موقعیت بسیار مساعدی که در این منطقه وجود داشت برای تقویت مبارزات ضد امپریالیستی و ضد فئودالیِ در سراسر ایران استفاده می کرد و ضمن پراکنده کردن نیروهای دشمن، نیروی مبارزاتی هر چه بیشتر و وسیعتری را برای جنگ علیه آن ها بسیج می کرد. (2)
اکنون به این بحث بپردازیم که فرقه دموکرات در حالی که نتوانست عملکرد یک نیروی کمونیستی را داشته باشد که با توجه به شرایط موجود به نفع کارگران و دهقانان و دیگر توده های تحت سلطه امپریالیسم در جهت تغییر مناسبات اقتصادی- اجتماعی حاکم بر جامعه حرکت کند، پایان بسیار دردناک کار آن آشکار ساخت که این فرقه حتی به عنوان یک نیروی خرده بورژوا نیز انقلابی عمل نکرد. رهبران و گردانندگان فرقه دموکرات در عمل نشان دادند که اگر برای کار وزارت و صدارت و حکومت کردن، به قولی دارای "لیاقت و استعداد" بودند ولی علیرغم همه ادعاهای شان اهل جنگ در میدان رزم با دشمن نبودند. آن ها که بدون یک چشم انداز روشن و بدون دور اندیشی که در فردای تغییر اوضاع سیاسی به نفع حکومت مرکزی به چه اقداماتی باید دست بزنند و در مقابل حمله دشمنان شان چگونه باید از توده های مردم آذربایجان محافظت و دفاع بکنند، حکومت برپا کرده بودند، همین رهبران که چشم به ارتش سرخ دوخته و قدرت این ارتش تمام امیدشان را تشکیل می داد، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران و تهاجم نیروهای مسلح حکومت مرکزی به آذربایجان، به جای مقابله با دشمن و دفاع از توده ها، بی هیچ احساس مسئولیتی در قبال مردم آذربایجان، حکومت ملی خود را رها کرده و راه فرار در پیش گرفتند.
ارتش سرخ در اردیبهشت 1325 ایران را ترک گفت. هنوز تا 21 آذر 1325 که آذربایجان مورد تهاجم وسیع نیروهای نظامی رژیم شاه قرار گرفت، شش ماه فاصله بود. اما حکومت ملی آذربایجان با این که از حمایت بی دریغ توده های رزمنده و انقلابی ای برخوردار بود که با همه وجود حاضر به جنگ با دشمنان خود بودند و در عین حال این حکومت ارتش مسلحی داشت که به روایتی تعداد نفرات آن تا 80 هزار نفر هم رسیده بود، ولی به جای آماده ساختن خود برای مقابله با تهاجم نیروهای دشمن، راه سازشکاری و مماشات با "ارتجاع تهران" را در پیش گرفت و خواهان آن شد که از طریق مذاکره و دادن امتیازاتی، به صلح و آشتی با حکومت مرکزی نایل آید. به این ترتیب، رهبران فرقه دموکرات با این که به خوبی از شدت کینه حکومت مرتجع و وابسته به امپریالیسم شاه از مردم آذربایجان کاملاً آگاه بودند، نه فقط به کمترین اقدامی برای مقابله با نیروهای مهاجم دست نزدند، بلکه حتی با رهنمود های سازشکارانه و ساده انگارانه خود به خام کردن توده ها نیز پرداختند. این رهبران که قصد مبارزه و مقاومت در مقابل دشمنان مردم یا به قول خودشان "ارتجاع تهران" را نداشتند، نه طرح و نقشه جنگی برای این منظور تدارک دیده بودند و نه برای تقویت روحیه انقلابی در میان "فدائیان" برای مقابله با نیروهای مهاجم کاری کرده بودند.
پایان کار فرقه دموکرات و حکومت ملی در واقعه تاریخی 21 آذر سال 1325 رقم خورد. ابتدا بر اساس توافقات انجام شده بین فرقه دموکرات و حکومت مرکزی، نیروهای فدائی در شهر زنجان از طرف فرقه خلع سلاح شده و شهر به نیروهای ارتش شاهنشاهی تحویل داده شد. علیرغم این که طبق توافقات صورت گرفته قرار بود حکومت مرکزی روش "مسالمت آمیز" در پیش بگیرد ولی ارتش ضد خلقی در آن شهر به کشت و کشتار مردم پرداخت و دست به جنایات فجیعی زد که در نوشته های مختلف از آن ها یاد شده است. این واقعه هشداری برای رهبران فرقه دموکرات بود که نیروهای مسلح خود را برای مقابله با تهاجم این ارتش به دیگر شهرها و مناطق آذربایجان آماده کرده و مقاومت توده ها را سازمان دهند. اما برعکس، رهبران فرقه از آن کشتارهای جنایت بار به نتیجه دیگری رسیدند. لذا هنگامی که ارتش شاه در تاریخ 19 آذر سال 1325 به بهانه نظارت بر انتخابات مجلس پانزدهم خواستار ورود به آذربایجان شد، کمیته مرکزی فرقه دموکرات تصمیم به عدم مقاومت گرفت و در مقابل ارتش ضد خلقی حکومت مرکزی که افسارش در دست جنایتکارانآمریکائی و انگلیسی بود سپر انداخت و راه تسلیم و گریز از میدان رزم را برگزید. در این رابطه ادعا شده است که در میان رهبران فرقه دموکرات تنی چند و از جمله پیشه وری خواهان مقاومت در مقابل دشمن بودند، در حالی که نیت پیشه وری هر چه بود، عمل وی تفاوتی را بین برخورد او و دیگر رهبران فرقه ترسیم نمی کند. چرا که پیشه وری نیز بدون اقدام به هیچ عمل مقاومت جویانه ای در روز 19 آذر، قبل از این که پای قوای دشمن به تبریز برسد از مرز جلفا گذشت و به آذربایجان آن طرف مرز (آذربایجان شوروی) پناهنده شد.(3) با رفتن پیشه وری، محمد بیریا (وزیر فرهنگ حکومت ملی) دبیر کل فرقه دمکرات گردید. او در آن روزهای سرنوشت ساز بر اساس تصمیم کمیته مرکزی فرقه، مردم آذربایجان را به عدم مقاومت در مقابل نیروهای نظامی اعزامی از طرف رژیم شاه دعوت می کرد و از حسن نیت "آقای قوام السطنه" (این شخص، نوکر انگلیس و نخست وزیر شاه بود. قوام السلطنه برادر وثوق الدوله، عاقد قرارداد ننگین 1919 با انگلیس بود و همچون برادرش در خدمت تأمین منافع این امپریالیسم در ایران کار می کرد) سخن می گفت و به مردم اطمینان می داد که کارها با مسالمت پیش خواهد رفت.(4) اما رهنمودهای او در پشت رادیو به مردم آذربایجان هنوز به پایان نرسیده و مرکب دستورات کتبی اش مبنی بر عدم مقاومت، خشک نشده بود کهطبقات استثمارگر و مرتجع در خود آذربایجان با کسب اطمینان از خالی بودن میدان، جسارت یافته و مزدوران خود را مجهز به سلاح های سرد و گرم برای حمله به مردم تشجیع نمودند. به این ترتیب در روز 21 آذر سال 1325 حتی قبل از این که پای ارتش شاهنشاهی به رهبری شوارتسکف آمریکائی (این مهره امپریالیسم آمریکا با توافق مرتجعین رژیم شاه، در این زمان در رأس ژاندارمری کل ایران به رتق و فتق امور می پرداخت) به تبریز برسد با حملات دستجات لمپن و اوباش بسیج شده از طرف بورژواهای وابسته و فئودال ها به توده های بی دفاع مردم، فاجعه وحشتناکی که توده های دلیر آذربایجان انتظار آن را نداشتند به وقوع پیوست.(5) این مزدوران با وحشی گری تمام بر سر توده های بی دفاع ریخته و به ددمنشانه ترین اعمال در حق مردم دست زدند. با ورود ارتش به تبریز تاخت و تاز شدت بی سابقه ای یافت. نیروهای ارتش ضد خلقی به همراه لمپن ها در سراسر آذربایجان در شهرها و دهات با بی رحمی و قساوت تمام به زن و مرد و جوان و کودک حمله کرده و خون آن ها را بر زمین می ریختند. این نیروها در حالی که در کوچه ها به راه افتاده و بی رویه به سوی مردم تیراندازی می کردند، خانه های بسیاری را غارت می کردند. (6)
در مورد جنایاتی که ارتش شاه در این مقطع در حق مردم آذربایجان مرتکب شد حتی فردی چون ویلیام داگلاس، قاضی عالی رتبه دیوان عالی دادگستری آمریکا نیز در کتابی با عنوان پرطمطراق "سرزمین های شگفت انگیز و مردمانی مهربان" نوشته است. نامبرده از "خشونت ارتش ایران"، از سوزاندن ریش دهقانان، تجاوز به زنان و دختران و غارت اموال و دزدیدن دام های آن ها و توهین و تحقیر مردم گزارش داده است. "زمانی که ارتش دولتی وارد آذربایجان شد فضای وحشتناک و ترس آوری ایجاد کرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز کردند، همه جا را غارت میکردند و میبردند، هرچه به دستشان میرسید به آن هم رحم نمیکردند."(ترجمه کتاب مزبور از حمید دادیزاده تبریزی، در وبلاگ یوردداش). بر اساس برخی آمارها تنها در تبریز بیست تا بیست و پنج هزار نفر قتل عام شدند به گونه ای که در کوچه و خیابان های تبریز جوی های خون جاری بود. توجه به سخنان زیر نیز تصویر روشنی تری از آن وقایع به دست می دهد: "وارد فرودگاه تبريز که شديم ساختمان آن هنوز مي سوخت. با کاميون به شهر رفتيم. تمام مسير و سطح خيابان ها مملو از جمعيت بود و همه يک سلاح (تفنگ) داشتند و به نفع ارتش تظاهرات مي کردند و دائما تير هوايی خالی می کردند و باز هم به دنبال طرفداران پيشه وری بودند و آن ها را از خانه هايشان بيرون آورده و خودِ آن ها اعدامشان می کردند . در کنار خيابان ها جسد اعدام شده ها زياد ديده می شد و حدود 2000 الي 3000 نفر اعدام کرده بودند."این ها از سخنان فردوست، ارتشبد رژیم شاه در مورد واقعه خونبار 21 آذر است. با در نظر گرفتن این سخنان می توان جوی های خونی که آن "جمعیت" سلاح به دست، در شرایط فرار رهبران فرقه دموکرات در کوچه و خیابان های تبریز به راه انداخته بودند را در تصور خود گنجاند. دستگیری ها ابعاد وسیعی ای یافته بود تا جائی که دیگر در زندان ها جا نبود. با پر شدن زندان ها اعدام های دسته جمعی بی رویه که غالباً به صورت آویختن به دار در ملاء عام صورت می گرفت در دستور کار رژیم شاه به مثابه نماینده امپریالیست ها و طبقات ستمکار و استثمارگر قرار گرفت که هر روز ادامه داشت. در تبریز اعدام ها در محلی که مردم تبریز از آن به عنوان "ساهات قاباغی" نام می برند انجام می شد. مرتجعین به راستی از کشته پشته ساختند.
از دیگر اعمال ددمنشانه نیروهای مرتجع رژیم شاه، برپائی "جشن" کتاب سوزان بود. آن ها کتابخانه های عمومی و هر چه کتاب به زبان ترکی بود از جمله کتاب های درسی را از خانه ها و مدارس و اماکن مختلف بیرون آورده و به آتش کشیدند. در اعتراض به سوزاندن کتاب های ترکی در این دوره، صمد وورغون، یکی از شعرای مبارز آذربایجان (1956-1906) منظومه زیر را سرود و با ارائه آن در کنگره صلح جهانی پاریس در سال 1952 به افشای اعمال تبهکارانه رژیم شاه پرداخت. گفته می شود که این شعر تنها برخورد اعتراضی در آن زمان به اعمال رژیم شاه در آذربایجان بود. شعر صمد وورغون چنین است:
جلاد! سنين قالاق قالاق يانديرديغين كيتابلار
مين كمالين شؤهرتيدير، مين اوره يين آرزيسى،
بيز كؤچه ريك بو دونيادان، اونلار قالير ياديگار.
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اينسان دويغوسو
مين كمالين شؤهرتیدير، مين اوره يين آرزيسى،
يانديرديغين او كيتابلار آلوولانير، ياخشى باخ!
او آلوولار شؤعله چكيب شفق سالير ظولمته،
شاعيرلرين نجيب روحو مزاريندان قالخاراق
او آلوولار شؤعله چكيب شفق سالير ظولمته
آلقيش دئيير عشقى بؤيوك، بير قهرمان ميللته….
ترجمه به فارسی:
جلاد! کتاب هائی که تو آنها را تل تل می سوزانی
معرف هزار درایت و آرزوی هزار دل است
ما از این دنیا کوچ می کنیم و آن ها به یادگار می مانند
در هر ورقش احساس انسان هائی نقش بسته است
معرف هزار درایت و آرزوی هزار دل است
کتاب هائی که سوزاندی شعله می کشند، درست نگاه کن!
شعله ها گُر می گیرند و تاریکی را روشن می سازند
روح های نجیب شاعران از مزار خود بر می خیزند
و با شعله های این آتش ظلمت را روشن می سازند
و به ملت قهرمانی که عشق بزرگی دارد آفرین می گویند...
شکستن مجسمه های ستارخان و باقر خان و دیگر قهرمانان مردم ایران و تعویض آن ها با مجسمه جلادانی چون رضا شاه و پسرش محمدرضا شاه و غیره و وحشی گری های دیگر که حتی شکستن آلات موسیقی را هم در بر می گرفت (یک شاهد عینی تعریف کرده است که ضمن شکستن سورنای نوجوانی که سرود ملی فرقه دموکرات را با آن می نواخت، زبان وی را هم بریدند) جزئی دیگر از اعمال ارتجاعی آنان بود. به طور کلی باید گفت که وحشی گری هائی که نیروهای نظامی و اراذل و اوباش طرفدار رژیم وابسته به امپریالیسم شاه در سراسر آذربایجان به وجود آوردند به سختی در توصیف می گنجند. در مورد این فجایع هر چند تا کنون تا حدودی نوشته شده است (از جمله رجوع شود به "آذربایجان با زخمی عمیق"- ابو جعفر خدیر) ولی آن ها تنها در برگیرنده گوشه ای از آن فجایع است، همچنین در ضمن از مصیبت های وارد شده به مردم، پس از تسلط مجدد نیروهای "فئودال - استعماری" حکومت شاه به آذربایجان نیز شرح کاملی وجود ندارد. در این میان باید از رقم بزرگ بین 40 تا 70 هزار نفر که خانه و کاشانه خود را رها کرده و به شوروی پناهنده شدند یاد کرد و تبعید شدن ها و دربدری ها در داخل ایران و پاشیده شدن بسیاری از خانواده ها را نیز باید به آن ها اضافه کرد. اساساً، وسعت و شدت جنایات و فجایع رخ داده و مصیبت های وارد شده به مردم سراسر آذربایجان - از دهات گرفته تا شهرها- پس از سقوط "حکومت ملی" به حدی بود که امروز شاید با به یاد آوردن کشتار و فجایع رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی در حق مردم ایران در دهه 60 که سیاه ترین دهه در این رژیم وحشی و جنایتکار نام گرفته است، بتوان در تصور خود گنجاند که در آن سال بر توده های مبارز آذربایجان چه گذشت و چه ابعادی از مصیبت و ظلم و ستم بر آن ها روا شد- حال از شرح شدت اختناق و اعمال فشارهای ارتجاعی گوناگون و توهین و تحقیر های ملی بعد از آن وقایع در حق مردم آذربایجان که شامل نسل های بعدی هم شد، در این جا سخنی نمی گوئیم.
دولت مرکزی ارتجاعی شاه در جهت حفظ منافع طبقات استثمارگر ایران و امپریالیست های انگلیس و آمریکا، با چنین اعمال جنایتکارانه و بی شرمانه، بر راهی که توسط فرقه دموکرات پیموده شده بود نقطه پایان گذاشت. این نتایج بسیار تلخ و ناگوار گویای آن است که رهبران فرقه دموکرات با عدم اتکاء به قدرت خلق و به جای آن تکیه زدن به نیروئی که در هر حال یک نیروی خارجی بود (و فرقه نمیبایست انتظار می داشت که تا ابد در خاک ایران باقی بماند) توده های مبارز مردم آذربایجان را به سوی "پرتگاه وحشتناکی" رهبری کردند (عبارت توی گیومه را رفیق نابدل دقیقاً در همین رابطه در کتاب خود به کار برده است). (7) برچیدن حکومت ملی به دست خود، گریختن از میدان رزم، عدم مبارزه در مقابل یورش ارتجاع و رها کردن توده ها در چنگال اوباشان و دژخیمان و سالم رساندن خود به آن سوی مرز- آن هم علیرغم همه شعارها و قول و قرارهای شان در مورد رزمجوئی و مبارزه تا دم مرگ با دشمن- واقعیت دردناک و وحشت انگیزی بود که رهبران و گردانندگان فرقه دموکرات، مردم آذربایجان را با آن مواجه ساختند. یادآوری این واقعیات حتی بعدها نیز برای مردم آذربایجان که به فرقه دموکرات امید بسته بودند و پیشه وری را به دلیل برخوردهای مردمی اش شخصیت محبوبی به شمار می آوردند، امری بسیار شوک آور بوده و به هیچ وجه قابل هضم نبود. (8) اما این نکته را باید با تأکید بیان کرد که یکی از اثرات بسیار منفی و زیان بار گریختن رهبران به خارج از مرزهای کشور و رها کردن توده ها در کام ارتجاع وحشی، ضربه روحی بسیار عمیقی بود که بر تن و جان مردم آذربایجان وارد شد و مردم دیگر نقاط ایران که در آن شرایط در صحنه مبارزه فعال بودند را نیز متأثر ساخت. این تأثیر نامیمون بعداً با خیانت حزب توده در 28 مرداد 1332 به مردم ایران تکمیل شد و به صورت زخم عمیقی با برجستگی بر روح و روان مردم سراسر ایران که هر روز با شدت هر چه بیشتری تحت ظلم و ستم امپریالیست ها و ایادی شان قرار می گرفتند، مستولی گردید. واقعه دردناک 21 آذر 1325 همراه با واقعه مشابه در وسعت سراسر ایران در 28 مرداد 1332 و شکست های مبارزاتی دیگر، در مجموع در یک مقطع تاریخی شرایط روحی خاصی را در میان توده های ایران به وجود آورد و باعث شد که به تدریج هر گونه اعتماد به روشنفکران و مبارزین سیاسی در میان مردم از بین رفته و بی باوری نسبت به مبارزه به باور توده ها تبدیل شده و یأس و ناامیدی بر آن ها غلبه کند. (9)
یک موضوع دردناک دیگر در مورد وقایع خونین 21 آذر سال 1325 این است که اولاً، در آن زمان هیچ نیروی سیاسی در مورد آن همه جنایات و فجایعی که رژیم وابسته به امپریالیسم شاه در آذربایجان به وجود آورد لب به اعتراض نگشود و آن فجایع را محکوم نکرده و به افشای آن ها نپرداخت. تازه حتی حزب توده بیشرمی را به آن جا رساند که آن وحشیگری ها و عملکرد جنایتکارانه"اعلیحضرت شاه جوان" و نخست وزیرش "آقای قوام السلطنه" را تأئید و آن را "به خاطر صلح در داخل ایران که برای حفظ صلح جهان مفید است" قلمداد نمود. حزب توده در نشریه مردم شماره 4، سال اول دی ماه 1325، نوشت: "برخی از رهبران فرقه دموکرات آذربایجان که پس از حادثه زنجان نسبت به ورود قوای دولتی خوشبین نبودند قصد مقاومت داشتند ولی از قرار معلوم سرانجام کمیته مرکزی فرقه دموکرات، مسالمت را در هر حال بر مناقشه ترجیح داد و به خاطر صلح در داخل ایران که برای حفظ صلح جهان مفید است و به منظور جلوگیری از جنگ و برادر کشی، از قصد مقاومت صرفنظر کرد و ترک مخاصمت اعلام شد. با توجه به فوائد کلی تری که از این اقدام ناشی می شود باید به هر جهت از آن هواداری کرد." در این مورد فریدون کشاورز، یکی از رهبران حزب توده که در کابینه قوام السلطنه به او پست وزارت فرهنگ اعطاء شده بود هم در روزنامه ارس به تاریخ 11/10/1325 نوشت: "خاتمه مسأله آذربایجان، چنان چه در اطلاعیه کمیته مرکزی حزب توده ایران ذکر شده است به نحوی که انجام شد بهتر از عکس آن بوده. زیرا هیچ ایرانی وطن پرستی میل نداشته و ندارد که ایران صحنه یک جنگ داخلی و یا احیاناً وسیله و بهانه ایجاد اختلاف بین دول بزرگ جهان گردد" (10)
ثانیأ، بعدها نیز هیچ نیروئی و حتی باقی مانده های فرقه دموکرات آذربایجان نیز در صدد جمع بندی تجارب یک ساله حکومت ملی آذربایجان بر نیامده و به خصوص و به طور برجسته توضیح ندادند که مسئولیت فرقه دموکرات در به وجود آمدن شرایطی که منجر به تحمیل چنان فجایعی از طرف جنایتکاران و جلادان رژیم شاه و چنان مصایبی برای مردم آذربایجان شد، چه بود! (11) و... موضوع دیگر آن که اساساً آیا با اقدامات اصلاحی که فرقه دموکرات در طی یک سال حاکمیت خود به آن ها دست زد امکان داشت که بتوان کارگران و دهقانان و دیگر توده های ستمدیده آذربایجان را از قید ظلم و ستم دشمنان شان - از فئودال های مرتجع ظالم گرفته تا بورژوازی وابسته و حکومت مرکزی ای که امپریالیست های انگلیس و آمریکا پشتیبانش بودند- رها و منافع آن ها را تأمین و تضمین نمود؟ آیا تحقق حقوق ملی برحق مردم آذربایجان بدون نابودی طبقات استثمار گر و قطع قطعی هر گونه نفوذ امپریالیست ها در ایران و در این مسیر بالّطبع بدون سرنگونی رژیم وابسته به امپرياليسم در جامعه ما امکان پذیر می باشد؟
در جمع بندی مطالب فوق باید گفت که فرقه دموکرات در یک شرایط کاملاً مساعد داخلی و بین المللی در آذربایجان تشکیل شد ولی قادر به استفاده از چنان شرایطی برای پیشبرد مبارزات توده ها و رهبری آن ها به سوی پیروزی نشد. این تشکل با هر ادعائی که خود داشت و یا تصوراتی که دیگران در مورد وی داشتند و علیرغم همه ژست های چپ گونه اش هرگز یک نیروی پرولتری نبود بلکه دارای ماهیت خرده بورژوائیبود. در شرایط غالب بودن اندیشه های کمونیستی در سطح جهان و وجود شوروی سوسیالیستی در آن مقطع، فرقه دموکرات در حالی که به انجام کارهای اصلاح گرایانه مترقی دست زد ولی درست به دلیل ماهیت غیر پرولتری خود از انجام اقدامات انقلابی به نفع توده ها که تنها با حرکت در جهت تغییر مناسبات اقتصادی - اجتماعی حاکم بر جامعه امکان داشت باز ماند. در شرایطی که همه خلق های ایران در مقابل دشمن مشترکی قرار داشتند (به طور مشخص در مقابل امپریالیست های انگلیس و آمریکا و فئودال ها و بورژواهای وابسته به عنوان پایگاه داخلی امپریالیسم)، فرقه دموکرات با عمده کردن زبان و ملیت آذربایجانی و جدا کردن سرنوشت مردم آذربایجان از سرنوشت بقیه مردم ایران و پیوند نزدن مبارزه ملی با مبارزه طبقاتی، در خلاف جهت اتحاد همه مردم ایران و تقویت نیروی مبارزاتی آن ها گام برداشت. عدم اتکاء به نیروی توده ها و در عوض متکی شدن به ارتش سرخ شوروی و چشم امید بستن به آن، از خطاهای جبران ناپذیر فرقه دموکرات بود که وقتی با عدم برخورد انقلابی آن ها نسبت به حکومت مرکزی ارتجاعی وابسته به امپریالیسم و خالی کردن میدان و عدم مقابله رزمجویانه با نیروهای نظامی ارتجاع همراه شد، فاجعه آفرید. همچنین فرار رهبران و دست اندرکاران فرقه دموکرات و تنها و بی دفاع گذاشتن مردم مبارز آذربایجان در مقابل تهاجم وحشیانه نیروهای نظامی رژیم شاه و اراذل و اوباش وابسته به آن ها، تأثیرات بسیار منفی بر روحیه مردم بر جای نهاد. با این که خروج ارتش سرخ از ایران تأثیر غیر قابل انکاری بر سرنوشت فرقه دموکرات و مردم آذربایجان به جا گذاشت ولی بررسی دلایل این امر باید جدا از بررسی فراز و فرود فرقه دموکرات و وقایع 21 آذر در سال های 1324 و 1325 صورت گیرد، در عین حال جای انکار نیست که کمک های شوروی به فرقه دموکرات با هر نیتی که صورت می گرفت در خدمت رشد مبارزات آزادیخواهانه مردم آذربایجان قرار داشت.
تجربه فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان نشان می دهد که این نیرو به خاطر ماهیت خرده بورژوائی خود قادر به انجام وظایف انقلابی ای که در آن برهه بر عهده یک نیروی کمونیست و انقلابی قرار داشت، نبود و واقعیت این است که در عصری که ما در آن به سر می بریم، تنها با یک رهبری پرولتری، غلبه بر امپریالیسم و همه مرتجعین وابسته به آن جهت نیل به پیروزی ممکن است. همچنین تنها با بسیج تمام نیروهای انقلابی در سطح جامعه ایران زیر پرچم پرولتاریا می توان دشمنان طبقاتی را نابود و دموکراسی را در جامعه که شرط بروز اراده آزاد توده هاست و تنها در آن شرایط امکان حل مسئله ملی وجود دارد، بنا نهاد. به طور کلی خلق های ایران و از جمله خلق آذربایجان تنها در یک شرایط کاملاً دموکراتیک می توانند سرنوشت خود را به هر شکل که مایلند و درست تشخیص می دهند تعیین کرده و به حل مسئله ملی نایل آیند. (12)
زیر نویس ها:
1- اهداف و خواسته های فرقه دموکرات در "بیانیه 12 شهریور 1324"، به صورت زیر بیان شده است:
ماده ۱- ضمن حفظ استقلال و تماميت ارضی ايران، بايد به مردم آذربايجان آزادی داخلی و خود مختاری مدنی داده شود تا بتوانند در پيشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربايجان با مرعی داشتن قوانين عادلانه کشور، سرنوشت خود را تعيين نمايند۰
اصل ۲- در اين راستا بايد بزودی انجمن های ايالتی انتخاب شده و شروع بکار نمايند. اين انجمن ها ضمن فعاليت در زمينه های فرهنگی، اقتصادی و بهداشتی به موجب قانون اساسی اعمال تمام مامورين دولتی را بازرسی کرده و در تغـيير و تبديل آن ها اظهـار نظـر خواهند کرد٠
اصل ۳- در مدارس آذربايجان تا کلاس سوم تدريس فقط به زبان (ترکی) آذربايجانی خواهد بود. از آن ببعد زبان فارسی بعنوان زبان دولتی توام با زبان آذربايجان تدريس خواهد شد. تشکيل دانشگاه ملی در آذربايجان يکی از مقاصد اساسی فرقه دموکرات است٠
اصل ٤- فرقه دموکرات آذربايجان در توسعه صنايع و کارخانجات جدا خواهد کوشيد و سعی خواهد کرد برای رفع بيکاری و توسعه صنايع دستی وسايل لازم را فراهم نموده و توام با تکميل کارخانجات موجود، کارخانجات جديد ايجاد نمايد٠
اصل ۵- فرقه دموکرات آذربايجان توسعه تجارت را يکی از مسايل ضروری و جدی محسوب می کند. مسدود بودن راه های تجاری تا به امروز سبب از دست رفتن ثروت عده کثيری از دهقانان، مخصوصا باغداران و خرده مالکين شده و موجب فقر و فلاکت آن ها گرديده است٠
فرقه دموکرات آذربايجان برای جلوگيری از اين وضع در نظر دارد در پيدا کردن بازار و جستجوی راه های ترانزيتی، که بتوان با استفاده از آن ها کالاهای آذربايجان را صادر نموده و از اتلاف ثروت ملی جلوگيری کرد، اقدام جدی نمايد٠
اصل ۶- يکی ديگر از مقاصد اصلی فرقه دموکرات، آباد ساختن شهرهای آذربايجان است. برای نيل به اين هدف فرقه سعی خواهد کرد که هر چه زودتر قانون انجمن های شهر تغيير يافته و به اهالی شهر امکان داده شود که بطور مستقل در آبادی شهر خود کوشيده و آن را بصورت معاصر و مترقی درآورند. مخصوصا تامين آب شهر تبريز يکی از مسايل بسيار فوری فرقه دموکرات است٠
اصل ٧- بنيانگذاران فرقه دموکرات آذربايجان بخوبی می دانند که نيروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. لذا اين فـرقـه نمی تواند جنبشی را که در ميان دهقانان بوجود آمده، ناديده بگيرد و بهمين خاطر فرقه سعی خواهد کرد که برای تامين احتياجات دهقانان اقدامات اساسی انجام دهد٠
مخصوصا تعيين حدود مشخص روابط بين اربابان و دهقانان و جلوگيری از ماليات های غير قانونی که توسط برخی از اربابان گرفته می شود يکی از وظايف فوری فرقه دموکرات است. فرقه سعی خواهد کرد اين مسئله به شکلی حل شود که هم دهقانان راضی شوند و هم مالکين به آينده خود اطمينان پيدا کرده و با علاقه و رغبت در آباد ساختن ده و کشور خود کوشش نمايند. زمين های خالصه و زمين های متعلق به اربابانی که آذربايجان را ترک و فرار کرده اند و محصول دسترنج مردم آذربايجان را در تهران و ساير شهرها مصرف می کنند، چنانچه بزودی مراجعت ننمايند، بنظر فرقه دموکرات بايد بدون قيد و شرط در اختيار دهقانان قرار گيرد. ما کسانی را که بخاطر عيش و نوش خود ثروت آذربايجان را به خارج می برند، آذربايجانی نمی دانيم. چنانچه آن ها از بازگشت به آذربايجان خودداری نمايند، ما برای آن ها در آذربايجان حقی قائل نيستيم. علاوه بر اين فرقه خواهد کوشيد که بطور سهل و آسان، اکثريت دهقانان را از نظر وسايل کشت و زرع تامين نمايد٠
اصل ۸- يکی ديگر از وظايف مهم فرقه دموکرات، مبارزه با بيکاری است. اين خطر از هم اکنون خود را بصورت جدی نشان می دهد و اين سيل در آينده روز به روز نيرومندتر خواهد شد٠
در اين مورد از طرف دولت مرکزی و مامورين محلی کاری انجام نگرفته است. چنان چه کار بدين منوال ادامه يابد، اکثريت اهالی آذربايجان دچار فنا و نيستی خواهد شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگيری از اين خطر، تدابيری جدی اتخاذ نمايد. فعلا تدابيری نظير تاسيس کارخانجات، توسعه تجارت، ايجاد موسسات زراعتی و کشيدن راه آهن و شوسه، ممکن است تا حدودی مفيد واقع شود٠
اصل ٩- در قانون انتخابات ستم بزرگی به مردم آذربايجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقيق در اين سرزمين بيش از چهار ميليون نفر آذربايجانی زندگی می کنند. به موجب همين قانون غيرعادلانه، به نمايندگان آذربايجان فقط ۲٠ کرسی داده شده است و اين بطور قطع تقسيم متناسبی نيست٠
فرقه دموکرات خواهد کوشيد که آذربايجان به تناسب جمعيت خود حق انتخاب نماينده داشته باشد که تقريبا معادل يک سوم نمايندگان مجلس شورا می شود٠
فرقه دموکرات آذربايجان طرفدار آزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فـرقـه با دخالت مامورين دولتی و عناصر داخلی و خارجی و هم چنين در ميان ثروتمندان به طريق ارعاب و فريب، در انتخابات مخالف است. انتخابات بايد هم زمان در سرتاسر ايران شروع شده و بسرعت پايان پذيرد٠
اصل ۱٠- فرقه دموکرات آذربايجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه گيری که در ادارات دولتی جای گرفته اند مبارزه جدی به عمل خواهد آورد و از مامورين صالح و درستکار قدردانی خواهد نمود٠
مخصوصا فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و زندگی مامورين دولتی آن چنان اصلاح شود که بهانه دزدی و خيانت برای آن ها باقی نماند و آن ها بتوانند زندگی آبرومندی جهت خود بوجود آوردند٠
اصل ۱۱- فرقه دموکرات خواهد کوشيد بيش از نصف ماليات هايی که از آذربايجان گرفته می شود صرف احتياجات خود آذربايجان شود و ماليات های غير مستقيم لغو گردند٠
اصل ۱۲- فرقه دموکرات آذربايجان طرفدار دوستی با کليه دولت های دموکرات مخصوصا با متفقين می باشد و برای حفظ و ادامه اين دوستی کوشش خواهد کرد در مرکز و شهرستان ها دست عناصر خائنی را که می خواهند دوستی بين ايران و دولت های دمکرات را بهم زنند از امور دولتی کوتاه نمايد٠
2 - تلاش برای کسب خود مختاری در چهارچوب یک حکومت مرکزی وابسته به امپریالیسم و محدود کردن مبارزه تنها به یک منطقه خاص، همان تجربه منفی ای است که پس از قیام بهمن نیز، هر چند در شرایط کاملاً متفاوت از دوره حکومت ملی آذربایجان، در کردستان، در شرایط خیزش مسلحانه خلق کرد علیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی، توسط برخی از نیروهای دست اندر کار در آن جنبش تکرار شد. این نیروها ابتدا برای به دست آوردن خودمختاری در کردستان، با تشکیل "هیأت نمایندگی خلق کرد" سیاست مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی را در پیش گرفتند؛ بعد که آن مذاکرات شکست خورد به جای استفاده از این پایگاه انقلابی برای گسترش و تقویت مبارزه در دیگر نقاط ایران مبارزه را در کردستان محدود کردند.
این نکته را هم باید یادآور شد که در کردستان نیز همانند همه مناطق ایران عنصر "چریک فدائی" به یمن مبارزات قهرمانانه و کمونیستی چریکهای فدائی خلق، شدیداً و به طور وسیع در میان خلق کُرد مقبولیت داشت. اما پس از قیام بهمن 1357 به اصطلاح "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" (که آن قدر با سازمان واقعی چریکهای فدائی خلق بیگانه بود که از بردن نام چریک هم وحشت داشت و در نشریاتش خود را "فدائیان" می نامید)، از همان آغاز در خدمت به رژیم جمهوری اسلامی به نفی مبارزه مسلحانه پرداخته و تا جائی که توانست به خلع سلاح توده های هوادار فدائی در کردستان اقدام نمود. بر این اساس به اعتبار فدائی در این منطقه ضربه وارد شد و نیروهای دیگری در کردستان قدرت یافته و رهبری مبارزات خلق دلاور کُرد را به دست گرفتند.
3- در بعضی نوشتجات که تحت عنوان به اصطلاح اسناد هم منتشر شده، ادعا شده است که پیشه وری و برخی دیگر از رهبران فرقه دموکرات خواهان مقاومت در مقابل هجوم حکومت مرکزی بودند اما چون سلاح نداشتند قادر به چنین کاری نشدند. واضح است که با توجه به برخورداری حکومت ملی از یک نیروی مسلح و متشکل، این سخن غیر واقعی می باشد و اگر قرار بر مقاومت بود با وجود یک ارتش و آن همه سلاح و تجهیزات در دست نیروهای فرقه نه تنها امکان مقاومت وجود داشت بلکه با توجه به شرایط مبارزاتی در کل جامعه و حضور توده ها در میدان مبارزه در سراسر ایران، تحت یک سیاست پرولتری حتی امکان در هم شکستن نیروی دشمنان مردم نیز بود. در اینجا بی مناسبت نیست که از خاطرات ارتشبد حسین فردوست، از افسران نیروهای مسلح ارتش شاهنشاهی که در آن زمان برای بازدید به آذربایجان رفته بود نیز مطالبی ذکر شود. وی می نویسد: "دو لشکر به سمت آذربايجان حرکت داده شد :يکي به فرماندهي سرتيپ هاشمي از محور ميانه_تبريز و ديگري به فرماندهي سرتيپ ضرابي از محور ميانه_مراغه_تبريز. هاشمي اهل تبريز بود و در منطقه نفوذي داشت, ضرابي هم اهل کاشان بود و بعدا با درجه سرلشکري رئيس کل شهرباني شد...سرزمين آذربايجان پوشيده از جبال است وچهار رشته کوه مهم دارد. اولين رشته کوه قبل از ميانه قافلان کوه است که کوهي است عظيم و سر به فلک کشيده . قبل از ورود به کوه , پل عظيمي بود که نيروهاي پيشه وري آن را تخريب کرده بودند تا راه عبور و مرور با خودرو امکان پذير نباشد و من مي ديدم که سربازان ما داخل دره ها مي رفتند و اگر نيروهاي پيشه وري مي خواستند مقابله کنند, بهترين مواضع را داشتند , که مهمترين آن همين قافلان کوه بود... مسئله تصرف آذربايجان جدي نبود و اگر جدي بود با توجه به مواضع قافلان کوه و کوه هاي عجيب آن, ده لشکر هم نمي توانست آنجا را تصرف کند.... محل ديگري که بازديد کردم , مخازن سلاح دمکرات ها بود و سرتيپ هاشمي گفت که در تبريز 20 انبار اسلحه دمکرات ها صحیح و سالم به جاي مانده است.به عنوان نمونه به بازديد 5_6 انبار رفتم. ساختمان بزرگي بود که خوب انتخاب شده بود و زيرزمين هاي و سيع داشت.در اين زيرزمين ها انواع سلاح ها از نارنجک و تفنگ و مسلسل سبک و سنگين و تپانچه و غيره, وجود داشت تعداد سلاح هاي انبار شده در تبريز بيش از 100 هزار بود." (رجوع شود به "خلاصه شده از کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي _خاطرات ارتشبد حسين فردوست" توسط آذرماد تبريزي پاييز 1390 خورشيدی.)
4- دستورات سازشکارانه بیریا باعث سردرگمی و بلا تکلیفی نیروهای مسلح فرقه و نهایتاً موجب از هم پاشیدن شیرازه امور حکومت ملی شد – البته همراه با مطلع شدن مردم از فرار پیشه وری و دیگر اعضای دولت و مجلس. بی مناسبت نیست در این جا یادآوری شود که مردم ایران تا کنون نه از مبارزه قاطع و انقلابی با دشمنان شان بلکه درست به خاطر تزلزل در مقابل آن ها و پیروی از سیاست های سازشکارانه، ضربه ها دیده و مصیبت ها کشیده اند. خلاصه ای از دستورات بیریا چنین بود: "با اتکا به حسن نیت آقای قوام¬السلطنه و قرار انجمن ایالتی آذربایجان تصمیم گرفته شد:
1. به منظور جلوگیری از برادرکشی هنگام ورود قوای تامینه¬ی دولتی به شهر تبریز از هر نوع تظاهرات مخالفت¬آمیز خودداری شده با کمال متانت از آن ها استقبال به عمل آید.
2. فرقه¬ي دموکرات آذربایجان مانند گذشته پشتیبان و مدافع تمامیت و استقلال ایران و سعادت مردم می¬باشد. 3. تمام سازمان¬های فرقه و اتحادیه¬ها کما فی¬السابق به کارهای روزانه¬ی خود مشغول خواهند بود. (نقل از "فرقه دموکرات آذربایجان"، محرم حقی)
5- دکتر غلامحسین ساعدی از مشاهدات عینی خود از آن روزها نوشته است. او ابتدا از فرار یک افسر فرقه دموکرات و غارت خانه او توسط یک کفاش که ساعدی می گوید "جزء طبقه لومپنی بود که آن موقع داشتند رشد می کردند، یعنی رشد کرده بودند" صحبت می کند و بعد می نویسد: "قبل از این که ارتش بیاید، سه روز حکومت دست لات و لوت ها بود. و همان ارباب هائی که می گفتم همه شان قایم بودند، آن همسایه ارباب ما، حاج عباس آقا، پسرهایش ریخته بودند بیرون، اول حمله کردن به {؟}. بعد حمله کردند به طرف خانه ها، همه شان بچه ارباب ها بودند. تابلو ها را پائین بکشند، بشکنند، چاقو بزنند... آره. آن وقت این ها ریختند بیرون. غارت که شروع شد، شروع کردند به کشتن آن هائی که چپ بودند، مثلاً طرفدار فرقه بودند و آنقدر آدم کشتند که حد و حساب نداشت...من یادم هست که حتی قبل از این که ارتش بیاید آن قدر آدم کشته بودند، جسد روی جسد ریخته بودند... یک دانه سکو دار حمام بود. پیرمرد که مهاجر بود و نود و خرده ای سال داشت، رفتند او را بکشند. آدم بدبخت تکان نمی تواند بخورد. زیر گنبد حمام نشسته و بعد رفتند بالا، گنبد حمام را شکستند و از آن تو همین طور تیر در می کردند. بابا ول کن، بیچاره پیرمرد رفته بود توی سوراخ قایم شده بود. (نقل از "ساعدی از او و در باره او"، باقر مرتضوی، صفحه 22)
6- اسد بهرنگی در کتاب خود: "برادرم صمد بهرنگی"، از آن روزها خاطراتی نقل کرده و از جمله در رابطه با غارت خانه ها و تیراندازی های بی رویه می نویسد: "تو کوچه که ایستاده بودیم می دیدیم که عده ای که از طرف پایین شهر می آیند، دیگ و فرش و سایر اثاث منزل می آورند، بعضی ها هم کیسه گردو، سنجد و امثال آن کول کرده، می آورند. محله ما افتاده بود دست لوتی اسماعیل و رفقایش، هر چی دست کسی میدید، سهم خود را بر می داشت. من و صمد و سایر بچه های محل تو کوچه ها می گشتیم و پوکه فشنگ جمع می کردیم. وقتی به خانه برگشتیم، جیبمان پر بود از پوکه های فشنگ". او همچنین از پدرش نیز که در آن روزها از شهر خوی عازم تبریز گشته بود سخنان زیر را نقل کرده است: "وقتی صبح آمدیم بیرون جنازه بود که تو خیابان افتاده بود. یک نفر را به گاری بسته بودند و با شلاق می زدند که راه برو!، یکی دیگر را به دو گاری بسته بودند و شقه اش کرده بودند، چه بگویم، وضعِ خیلی مصیبت باری شده بود. از فرقه ای ها هر کی توانسته بود فرار کرده بود، آن هائی هم که نتوانسته بودند و یا نخواسته بودند فرار کنند، زیر دست و پای اوباش خرد شده بودند. تو راه که می آمدیم وضع دهات بدتر از این بود. خان و مباشرش برنگشته، ایادی اشخیلی از دهاتی ها را که داوطلب گرفتن زمین شده بودند، کشته بودند، جنازه شان تو دهات افتاده بود، جگر آدم کباب می شد." (نقل از کتاب فوق الذکر صفحات 58 و 60).
7- در اکثر نوشته ها علت شکست فرقه دموکرات خروج ارتش سرخ از ایران عنوان شده و در همین رابطه از زوایای مختلف عملکردهای شوروی مورد برخورد قرار گرفته است. مثلاً کسانی علت خروج ارتش سرخ از ایران را به خاطر سازش شوروی با قوام السلطنه و این که شوروی فریب قول های آن سیاستمدار مکار را خورده و به خاطر گرفتن امتیازاتی در مورد نفت، ایران را ترک کرد ذکر می کنند. در حالی که بعضی دیگر مطرح می کنند که شوروی ها شدیداً تحت فشار امپریالیست های انگلیس و آمریکا قرار داشتند و به خصوص گفته می شود که آمریکا با استناد به توافقات کنفرانس سه جانبه تهران که نیروهای انگلیس و شوروی را ملزم به خروج از ایران می کرد، موضوع آذربایجان را به شورای امنیت سازمان ملل کشانده و در آنجا شوروی به خاطر حضور در آذربایجان شدیداً مورد حمله قرار می گرفت. آمریکا حتی شوروی را در صورت پافشاری در ماندن در آذربایجان تهدید به استفاده از بمب اتمی کرده بود. اما صرفنظر از این که چه دلیل یا دلایلی شوروی را راضی یا مجبور به ترک خاک آذربایجان کرد، علت شکست فرقه دموکرات را خروج شوروی از ایران تلقی کردن به معنی سلب مسئولیت از فرقه دموکرات می باشد و همان طور که در این مقاله در ابتدا توضیح داده شد به منظور بررسی همه جانبه جنبشی که یک سال در آذربایجان جریان داشت باید به فرقه دموکرات و عملکردها و مسئولیت هایش به طور مستقل پرداخته شود و سیاست ها و عملکردهای شوروی نیز باید به طور مستقل مورد برخورد و بررسی قرار گیرند.
8- بی مناسبت نیست در این جا از خاطرات به یاد مانده از خانواده خودم نیز بهره گیرم. پدر و مادر من در تبریز طرفدار فرقه دموکرات بودند و یکی از برادران من که در آن زمان یک نوجوان بود (پرویز) جزء فدائی های فرقه بود. افراد خانواده من همواره از اقدامات فرقه دموکرات نظیر پائین آوردن قیمت ارزاق عمومی، آسفالت خیابان ها و ایجاد خیابان های جدید در شهر تبریز به خوبی یاد می کردند. مثلاً گفته می شد که ما شب می خوابیدیم و صبح که بلند می شدیم می دیدیم که یک خیابان جدید ساخته شده بود. از اقدامات اصلاح گرایانه دیگر فرقه و فضای امنی که در شهر به وجود آمده بود نیز در خانه ما صحبت می شد. توجه فرقه دموکرات به مسایل بهداشتی، آباد سازی و به وجود آوردن فضای سبز در شهر، برخی کارهای فرهنگی و سواد آموزی، به راه انداختن تئاتر و سینما و برخوردار کردن طبقات پائین جامعه در استفاده از آن امکانات از دیگر تعریف ها بود. پدر و مادر من جزء زحمتکشانی بودند که از چنین امکانات فرهنگی و دیگر امکاناتی که همراه با آزادی بیان به وجود آمده بود به خوبی در جهت ارتقای آگاهی انقلابی خود استفاده می کردند. در این دوره در شرایطی که همه گفتارها و نوشتجات به زبان مادری شان، ترکی بود، آن ها ضمن شناختن لنین و بعضی دیگر از رهبران جنبش کمونیستی با اندیشه های آنان نیز که مستقیماً به زندگی کارگری خودشان ربط داشت آشنا شده بودند. مادرم به خصوص به شعر علاقه مند بود و از شعرهای بیریا یاد می کرد. آن ها همچنین به تماشای فیلم های با ارزش و آگاهی دهنده می رفتند و از جمله تعریف می کردند که فیلم مشدی عباد و آرشین مال آلان، دو فیلم تفریحی و در عین حال آگاهی دهنده که در میان آذربایجانیان معروف هستند را آن ها اولین بار در آن زمان در سینما دیده بودند. مادرم همواره با افتخار از این که بهروز (رفیق بهروز دهقانی) کلاس اول دبستان را به زبان مادری خود درس خوانده بود صحبت می کرد و از شور و شوق او برای درس خواندن می گفت.
از طرف دیگر از وقایع پیش آمده در 21 آذر 1325 چون غارت خانه ها، کشتار مردم، عکس العمل های افراد فامیل یا همسایه ها تعریف هائی می شد و آن رویدادها به طور عینی و با مثال های مشخص تشریح می شدند. در خانه حتی از شعرهای توهین آمیزی سخن گفته می شد که مرتجعین نسبت به پیشه وری و فرقه ای های دیگر ساخته و گاه کودکان نیز آن ها را تکرار می کردند. خانواده ما نمونه ای از بسیاری از خانواده های کارگری و زحمتکش در آذربایجان بودند که ضمن تأئید کارهای اصلاح گرایانه فرقه دموکرات، با حیرت و حالت شُوک زده در مورد ترس و جبونی رهبران فرقه و پشت کردن آن ها به مردم می گفتند.
9- پی آمد بسیار منفی وقایع خون بار 21 آذر 1325 همراه با شکست مبارزات ضد امپریالیستی توده ها به رهبری مصدق و عملکرد خائنانه حزب توده در مقابل کودتای- آمریکائی- انگلیسی 28 مرداد در شرایط حاکم شدن دیکتاتوری شدیداً و وسیعا قهرآمیز در جامعه به خصوص در دهه چهل پس از "انقلاب سفید" شاه و حاکمیت کامل بورژوازی وابسته، با فاکت های عینی دیگر چون تبلیغات زهر آگین رژیم و فقدان یک نیروی متشکل انقلابی در صحنه مبارزه در هم آمیخته شد و اوضاع خاصی را در دهه سی و چهل در جامعه ایران به وجود آورد. همه آن واقعیات تلخ و ناگوار باعث غلبه روحیه یأس و نا امیدی شدیدی بر مردم ایران شد، به گونه ای که توده ها دیگر خود را ضعیف و نیروی دشمنان خود را قوی تر از آن چه بود به حساب آورده و ایمان خود را نسبت به مبارزه و رهائی از این طریق از دست دادند. این همان شرایطی بود که جامعه ایران را برای سال های سال دچار یک بن بست مبارزاتی نمود. سال های سال حرکت مبارزاتی چشم گیری در جامعه دیده نشد و همراه با خفقان و دیکتاتوری بورژوازی وابسته، سکوت قبرستانی بر جامعه حاکم شد. همانطور که می دانیم بن بست مبارزاتی ایجاد شده در این دوره در جامعه ایران را تنها چریکهای فدائی خلق ایران که رفقا مسعود احمد زاده، امیر پرویز پویان و عباس مفتاحی به مثابه کمونیست های انقلابی در رأس آن قرار داشتند با راه گشائی های تئوریک و عملی خود - که انجام مبارزات قهرمانانه علیه دشمنان طبقاتی مردم ایران و فداکاری های تا پای جان شان، جای هیچگونه تردیدی نسبت به صداقت بی کران این کمونیست های راستین و صمیمیت واقعی شان با کارگران و دیگر توده های خلق باقی نگذاشت- توانستند در هم شکسته و فضای شاداب مبارزاتی در جامعه ایران ایجاد کنند.
10- فریدون کشاورز در ضمن همان کسی است که وقتی پس از قیام بهمن 1357، رهبری "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" به دست باند فرخ نگهدار افتاد، برای کمک به این باند و در حمایت از آن ها، حمله به خط مشی مبارزه مسلحانه و نظرات انقلابی چریکهای فدائی خلق را با کمک گیری از نظرات نادرست رفیق جزنی وظیفه خود قرار داد.
11 - رفقائی چون بهروز دهقانی و علیرضا نابدل اهمیت زیادی برای تدوین تاریخ واقعی آذربایجان قائل بودند. در اواخر سال 1348 و اوایل سال 1349 رفیق بهروز دهقانی موفق شد تاریخی از فرقه دموکرات آذربایجان را به رشته تحریر در آورد که متأسفانه در سال 1350 در جریان هجوم ساواک به چریکهای فدائی خلق به دست دشمن افتاد و امروز نسخه ای از آن در دست نیست.
12- برای نوشتن این مطلب از منابع مختلف (از جمله از منابع موجود در سایت های اینترنتی) استفاده شده که نام برخی از آن ها در متن همین مقاله ذکر شده است.
آذر ماه سال 1392