در روزهایی که صدای اعتراضات مردمی در هر گوشه از ایران نسبت به مسایل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی زیست محیطی به گوش می رسد، علاوه بر شرایط داخلی، شرایط بین المللی هم چندان بر وفق مراد جمهوری اسلامی ایران نبوده و ترامپ با خروج از برجام، در پی آن است که تحریم های اقتصادی جدیدی را علیه ایران اعمال کند و از سویی در سوریه هم گویا توافقاتی بین روسیه و آمریکا برای کاهش نقش آفرینی ایران صورت گرفته است. در این بین، با توجه به ایجاد یک اجماع منطقه ای علیه ایران به خصوص از طرف کشورهای عربی به رهبری عربستان، باید گفت که به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران در یکی از حساس ترین و بحرانی ترین مقاطع حیات سیاسی خود قرار دارد و از این منظر بسیاری از تحلیلگران سیاسی، منتظر تحولاتی عمیق و بنیادی در جامعه ایران برای خروج از این بن بست و انسداد سیاسی هستند.
در اوضاع و شرایط کنونی علاوه بر تشدید فشارهای بین المللی علیه ایران در داخل نیز با تشدید بحران کارکرد مواجه هستیم. هر روز اخبار جدیدی از فساد ساختاری در میان مسئولین رده بالای کشور-از هر دو جناح-منتشر می شود، که این به نوبه خود، اندک امیدواری های موجود را برای اصلاح امور از بین برده و به نوعی دوگانه اصلاح طلبی و اصول گرایی رنگ باخته اند. بسیاری از جامعه شناسان در شرایط کنونی، از فروپاشی اجتماعی جامعه ایران سخن می گویند، که البته با توجه به تشدید شکاف های قومی، مذهبی، طبقاتی، جنسی و آمارهای دولتی موجود در حوزه های مختلف، این گزاره نزدیک به واقعیت به نظر می رسد. اعتراضات مردمی در طول چند ماه گذشته، محدود به یک قشر یا طیف خاص نیست؛ دانشجویان، معلمان، زنان، بازاریان و ... به دلایل مختلف به خیابان آمده اند، که مثل همیشه با سیاست مشت آهنین مواجه شده اند.
در توضیح و تبیین آغاز موج جدید اعتراضات مردمی در ایران که از دی ماه سال 96 آغاز شد، باید گفت که برخلاف بسیاری از اعتراضات صورت گرفته در سال های قبل به خصوص در سال 88، این اعتراضات بسیار رادیکال و ساختارشکنانه بود و اصل نظام را نشانه رفته بود. از نظر گستردگی نیز این اعتراضات نسبتا گسترده تر و شهرهای بیشتری را در برگرفت. در مورد اعتراضات دی ماه که به نوعی آغاز دومینوی جدید اعتراضات مردمی در ایران بود، نکته مهم، ماهیت خودجوش و مردمی این اعتراضات بود که علاوه بر نظام، جریان های سیاسی اپوزیسیون و مخالف را هم بهت زده کرد.
اگرچه شائبه هایی مبنی بر استارت اولیه آن از طرف اصول گرایان در مشهد برای کارشکنی و ایجاد فشار بر روی دولت روحانی، به گوش می رسید، اما فارغ از صحت و سقم این گزاره، پس از آغاز این اعتراضات، به طور مشخص نمی شد، کنترل و هدایت آن را به یک جریان خاص سیاسی محدود کرد. در این اعتراضات جریان های سیاسی مخالف و اپوزیسیون نظام از موج اعتراضات مردمی عقب ماندند و درست بعد از آغاز اعتراضات بود که بیشتر این جریان های سیاسی وارد میدان شدند. در سازماندهی این اعتراضات مردمی کانال های تلگرامی بیشترین نقش را داشتند، تا از این لحاظ هم مرجعیت جریان های سیاسی زیر سئوال برود. با توجه به سرداده شدن شعارهای مشخصا سلطنت طلبانه در برخی مناطق- هرچند به طور محدود، اپوزیسیون سلطنت طلب در برخی از مقاطع، موفق به موج سواری و بهره برداری در طول این اعتراضات به نفع خود شدند.
در این میان، ساکت ماندن آذربایجان و سایر مناطق تورک نشین در این اعتراضات و عدم همراهی آنها توجه بازیگران سیاسی را به خود جلب کرده است. سکوتی که از سال 88 سرمنشاء ایجاد سئوال برای روشنفکران و نخبگان سیاسی مرکزگرا شد، که چرا آذربایجان دیگر پا به پا و همدوش تهران نمی آید و بی تفاوت مانده است. علیرغم وجود دیدگاههای مختلف در بین برآیند فعالین ملی آذربایجان در قبال اعتراضات دی ماه، برآیند عینی آنها سکوت و عمدم همراهی بود. در این میان با توجه به شعارهای نژادپرستانه و سلطنت طلبانه سرداده شده و سکوت نخبگان سیاسی و روشنفکران مرکزگرا در قیامهای مختلف مردم آذربایجان در سالهای اخیر (مخصوصا قیام خرداد 85)، بنیان تحلیل های مخالفان همراهی با اعتراضات دی ماه را تشکیل می داد. البته در بحبوبه اعتراضات دی ماه سیگنال هایی کمرنگ از دعوت و فراخوان برای اعتراضات مردمی از طرف برخی از طیف های حرکت ملی آذربایجان به گوش رسید، که با اقبال چندانی مواجه نشد. به هرحال اعتراضات خیابانی سالهای اخیر و همچنین فراخوان ماه گذشته فعالین ملی برای حضور در قلعه بابک که با بازداشت های گسترده همراه بود، نشان داده است که تنها نیرویی که در آذربایجان به شکل میدانی، قابلیت سازماندهی اعتراضات مردمی به وضعیت موجود را دارد.، فعالین ملی هستند. اما آیا این سکوت با توجه به روند اتفاقات پیش رو در ایران یعنی آغاز تحریم های جدید آمریکا و افزایش فشارهای اقتصادی بر روی مردم، سکوت همچنان می تواند به عنوان یک گزاره مطمئن مطرح باشد یا نه؟!
واقعیت این است که جنبه هایی از این سکوت از منظر رئال پولتیک و واقع بینانه قابل درک است، اما به نظر می رسد که سویه های انفعالی در این اصرار و استمرار بر سکوت می تواند، آینده سیاسی ملت آذربایجان و حرکت ملی را تحت الشعاع قرار دهد. در شرایط کنونی و از چندماه پیش، صف بندهای جدیدی در سپهر سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور در حال شکل گیری است، صف بندی هایی که مبتنی بر آینده نگری و آمادگی برای هرگونه شرایط پیش آمده است. چند هفته پیش سعید حجاریان از تئوریسن های ارشد اصلاح طلبان، طی یک مصاحبه گفت: دوگانه کنونی اصلاح طلبی و اصول گرایی دیگر معنایی ندارد و ما اصلاح طلبان در مقابل جبهه براندازان قرار داریم. نشانه هایی از ائتلاف این دو جناح سیاسی هم که به خاطر منافع مشترک مخالف تغییر نظام هستند، به چشم می خورد و علیرغم شکافهای عمیق سیاسی در ساختار قدرت سیاسی ایران به نظر می رسد، افزایش اعتراضات مردمی در داخل و فشارهای بین المللی در خارج، به همکاری آنها منجر شده است.
البته بن بست کنونی آنچنان عمیق و ریشه دار است که به نظر نمی رسد اصلاح طلبان استراتژی و راهکاری برای خروج از آن داشته باشند و از سویی تا زمانی که امکان مذاکره مستقیم با آمریکا و دولت ترامپ که به نظر بخشهای زیادی از اصلاح طلبان خواهان آن هستند، فراهم نشود، نمی توان به خروج از این بن بست، چشم امید بست و این امکانی است که تنها رهبر ایران می تواند، اجازه آن را صادر کند. اگرچه ترسیم شرایط سیاسی و اجتماعی کنونی ایران بسیار سخت است، اما به نظر می رسد دولت ترامپ قصد دارد تا با تحریم های اقتصادی، دولت ایران را پای میز مذاکره بکشاند که بدون شک تحولات قابل توجهی به همراه خواهد داشت. با توجه به این مسئله که طی چندماه گذشته که تغییر و تحولات سیاسی شتاب بیشتری گرفته است، بسیاری از نیروهای غیرفعال در جریان اپوزیسیون، به صحنه آمده و فعال شده اند که این نشان از آمادگی آنها برای سناریوهای احتمالی آینده ایران دارد. اما آیا فعالین ملی آذربایجان هم متناسب با این وضعیت جدید، با آینده نگری، برای هرگونه تغییر و تحول احتمالی در آینده، آمادگی دارند؟!
رویکردهای موجود در حرکت ملی
به عقیده نگارنده در شرایط کنونی از این منظر دو رویکرد عمده به مسئله آذربایجان و آینده سیاسی ایران در داخل صفوف حرکت ملی آذربایجان به چشم می خورد. رویکرد اول ماهیت حرکت ملی آذربایجان را به مطالباتی مشخص که بیشتر این مطالبات را می توان از راهکارهای قانونی، با ادبیات حقوقی و در داخل ساختار نظام هم تعقیب کرد٬ تعریف می کند. از نظر این طیف همراهی و حمایت بخش هایی از حاکمیت با مطالبات ما نه تنها خطرناک و مضر نیست، بلکه باید با استقبال فعالین ملی هم مواجه شود. باید توجه داشت رویکرد مطالبه محور در تحلیل نهایی یک رویکرد اصلاح طلبانه است که با توجه به ماهیت آن امکان مرزبندی های ایدئولوژیک با دیگر جریان های سیاسی وجود ندارد. این رویکرد مبتنی بر برداشت عمل گرایانه و واقع بینانه است و استفاده از تمام ظرفیت های ممکن را برای پیشبرد اهداف سیاسی را توصیه می کند. اما شاید مهم ترین انتقاد به این رویکرد نگاه تقلیل گرایانه به مسئله ملی در آذربایجان است و پیچیدگی های زیاد در ساختار سیاسی ایران است که این احتمال را به وجود می آورد که فعالین ملی به جای بازیگر، تبدیل به بازی خورده شوند. در این میان مهم ترین دل نگرانی منتقدین این رویکرد، مصادره گفتمان مستقل حرکت ملی، از طرف نیروهای سیاسی دیگر و سوءاستفاده از آن برای پیشبرد اهداف سیاسی خودشان است.
در متن این قرائت در طی چندسال گذشته، گرایش عمده ناظر به ائتلاف و همراهی با اصلاح طلبان به طور اخص و جریانات به اصطلاح دموکراسی خواه ایران (جریانات مرکزگرا) به طور اعم بود که با تکیه بر ادبیات حقوق بشری و شهروندی صورت می گرفت. اما در طی حداقل دو سال گذشته بسیاری از این فعالین ملی ضمن رویگردانی و ناامیدی از جریان اصلاح طلب با توجه به روحیه انحصارطلبانه و تمامیت خواهانه موجود در این جریان، ابتناء گفتمانی آن بر ناسیونالیسم باستان گرایانه و عدم پرداخت جدی به مسئله ملیت های ایرانی، به نظر می رسد که گرایش به سمت بخش هایی از اصول گرایان تشدید یافته است. البته بجز این موانع، مسئله کرد و ادعاهای ارضی احزاب سیاسی کرد، یکی از عوامل انگیزشی مهم در شکل گیری این ارتباط و همکاری بین فعالین ملی و اصول گرایان است. به عقیده طرفداران این قرائت، با توجه به شرایط بین المللی و اوضاع منطقه و وجود برخی از حمایت های پنهان و آشکار از تشکیل دولت کردستان بزرگ که در طی تحولات منطقه هم به چشم خورد، مسئله کنونی و اساسی آذربایجان در آینده، مسئله بقاء است. بر اساس نگرش کلی این رویکرد، همراهی آذربایجان با نظام و افزایش قدرت لابیگری در سطوح مختلف در نهایت منجر به پاسخگویی به مطالبات ملت آذربایجان از سوی نظام خواهد شد. البته این طیف، حمایت بخش هایی از نمایندگان اصول گرا، سپاه و حتی ائمه جمعه تبریز و اردبیل را که نسبت به دیگر کلان شهرهای ایران، چهره هایی معتدل محسوب می شوند، را هم جزوئی از استراتژی سیاسی نظام برای عدم همراهی آذربایجان با اعتراضات سراسری می دانند. این رویکرد، هرگونه طرح آلترناتیو برای نظام جمهوری اسلامی از طرف آمریکا و دولت ترامپ، را از آن جهت که این طرح به احتمال زیاد با محوریت چهره هایی از اوپوزیسیون مرکزگرا و ناسیونالیست فارس خواهد بود و از سویی هرگونه خلاء یا تضعیف قدرت مرکزی در ایران را به معنای آغاز پروژه تشکیل کردستان بزرگ می داند و اینها را برخلاف منافع ملی آذربایجان قلمداد می کند.
رویکرد دوم، رویکرد سرنگونی طلب و براندازانه است. این رویکرد برخلاف رویکرد مطالبه محور به هر طریق خواهان براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران است و حاضر است برای تحقق این هدف، مطالبات و خواسته های ملت آذربایجان را به فردای براندازی موکول کند. باورمندان به این رویکرد با توجه به سابقه و عملکرد جمهوری اسلامی در طی سال های گذشته به این نتیجه رسیده اند که نمی شود در داخل این ساختار به مطالبات و خواسته های حتی حداقلی ملت آذربایجان رسید و در این میان هیچ تفاوتی مابین نیروهای اصلاح طلب و اصول گرا وجود ندارد. اما از سویی دیگر مبلغین این رویکرد، هنوز نتوانسته اند چشم انداز امیدوار کننده و مطمئنی از همراهی و ائتلاف با اپوزیسیون سراسری پیش روی ملت آذربایجان قرار دهند. در واقع کلیت جریانات سیاسی در جبهه اپوزیسیون هم نسبت به مطالبات و خواسته های ملی آذربایجان، یا عموما بی توجه اند و یا به شکلی رقیق شده در حاشیه گفتمان محوری آنها قرار دارد و از فضاسازی برای همکاری و ائتلاف با فعالین ملی آذربایجان اجتناب می کنند. به عبارتی بهتر باید عارضه ناسیونالیسم ایرانی-فارسی، دامن بیشتر این جریان های سیاسی را گرفته و از سویی با توجه به نقش دولت های قدرتمند و بالاخص آمریکا در هدایت و کنترل این جریانات، آنها در حمایت از نیروهای مسلح کردی که بر برخی از مناطق آذربایجان ادعای ارضی دارند، هم تابع سیاست های دیکته شده اند. البته ذکر این نکته ضروری است که حرکت ملی آذربایجان نیز به تنهایی از راه اندازی یک جریان مستقل از اوپوزیسیون برای براندازی ناتوان است. بنابراین ناچار از ائتلاف و همکاری با نیروهای سیاسی اپوزیسیون سراسری خواهد بود. اما آیا پشتوانه ای برای احقاق مطالبات آذربایجان در فردای براندازی خواهد بود؟!
چه باید کرد؟
با ترسیم فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران و ترسیم نسبی مختصات دو رویکرد عمده در حرکت ملی آذربایجان که برونداد این وضعیت پیچیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران است، به نظر من در شرایط کنونی، اساسی ترین هدف ما در حرکت ملی باید تقویت و تحکیم یک رویکرد متفاوت از این دو رویکرد باشد. فارغ از ساده سازی های مرسوم برای ترسیم ماهیت و موقعیت دو رویکرد بیان شده و تناقض های موجود در نوع نگاه و عملکرد این دو رویکرد، به نظر من، باید صدایی دیگر هم که سال هاست به شکل پراکنده در حرکت ملی وجود دارد، به شکلی جدی و تاثیرگذار به عرصه بیاید. این رویکرد مبتنی بر ماهیت مستقل جنبش، نگاهی همه جانبه و ملی دمکراتیک به مسئله توسعه آذربایجان دارد. ما از سال 90 که بسترهای اولیه یئنی گاموح در حال شکل گیری بود، روی این رویکرد تاکید داشتیم و به همین منظور به دنبال بازخوانی سنت سیاسی مستقل آذربایجان بودیم. این گام های ابتدایی، که مبتنی بر خوانش دموکراتیک از مسئله آذربایجان بود، شامل مسایل مختلفی از جمله حقوق زنان، حقوق کارگران، کودکان و تاکید بر آزادی های سیاسی و اجتماعی، مبانی حقوق بشر و محیط زیست می شد. ما در پی آن بودیم که نیروهای دموکراتیک و ملی آذربایجان از هر گرایش و جریان سیاسی را در زیر چتر این گفتمان سیاسی واحد، جمع کنیم و از آن سو معتقد بودیم، این گفتمان می تواند، بستر و زمینه مناسب را جهت ائتلاف بین نیروهای دمکراتیک جنبش های ملی ایران را هم فراهم سازد.
باید عنوان کنم که فرایند شکل گیری گفتمان مستقل، دموکراتیک و ملی در آذربایجان پیش از شکل گیری یئنی گاموح و بعد از آن هم ادامه داشته است و در طی سال های اخیر هم شتاب بیشتری یافته است. اکنون وقت آن است که ما دیدگاه های کلی خود را در مورد مسایل اقتصادی، آزادی های اجتماعی و سیاسی، حقوق بشر، حقوق زنان و محیط زیست با وضوح و شفافیت بیشتر اعلام کنیم. نهادینه کردن این مطالبات در جنبش ملی و ابراز آنها از طرف فعالین و گروهها، مرزبندی بین حرکت ملی و دیگر نیروهای سیاسی اعم از اصولگراها، اصلاح طلبان و اوپوزیسیون مرکزگرا را به روشنی مشخص خواهد کرد. متاسفانه فعالیت در چهارچوب یک سری از مطالبات مشخص و معین که عمدتا به شکلی تقلیل گرایانه از طرف برخی از فعالین ملی آذربایجان بیان می شود، باعث شده هم از احساسات جوانان تورک در مقاطع مختلف توسط افراد و نهادهای صاحب تریبون سو استفاده شود و نیز موجب شده تا با رویکردی عکس العملی، در شرایط حساس در حاشیه بمانیم و نتوانیم وارد میدان شویم. برای روشن شدن موضوع، بهتر است این سوالات را مطرح کنیم که چرا در قبال اهانت علیه تورکها اعتراضات خیابانی برگزار می کنیم، ولی در مورد فقر، نداری، گرانی و بیکاری که همین تورکها –بیش از اکثر مناطق- دست به گریبان هستند، اعتراضی از سوی ما صورت نمیگیرد؟! مگر فقر و بیکاری جوانان ما را آواره و آسیمیله نمی کند؟! اعتراضاتی که امروز در مورد همراهی یا عدم همراهی با آنها بحث میکنیم، اصلا چرا از آذربایجان نبایستی شروع میشد؟ هرچند نهادهای امنیتی و برخی جریانات مشخص سعی دارند جنبش ملی آذربایجان را در حد دعوای کوچه بازاری تورک و فارس تقلیل دهند، اما نباید فراموش کرد که مبارزه ما برای سعادت تمام آحاد و اقشار جامعه آذربایجان، از زنان، کودکان، معلولان، کشاورزان، کارگران، معلمان، بازنشسته ها، مال باختگان و... است. اینجاست که همه جانبه بودن مطالبات جنبش و نهادینه شدن خواسته های اقشار مختلف جامعه آذربایجان به عنوان اولویت جنبش اهمیت پیدا می کند. آنچه که اشاره نشد، نباید به معنی ائتلاف با اوپوزیسیون مرکزگرا تلقی شود. چرا که اتکاء به نیروهای اپوزیسیون مرکزگرا به شکلی شتابزده بدون چهارچوب های مذاکراتی مشخص، می تواند آینده سیاسی آذربایجان را دچار تهدیدهای جدی سازد.
لازم است تا فعالین ملی در اتخاذ تصمیمات سیاسی خود، چهارچوب منافع ملت آذربایجان را در نظر بگیرند و صرفا به خاطر رویکرد سرنگونی طلب بدون پشتوانه و ضمانت های لازم برای آینده سیاسی آذربایجان، وارد بازی جریانات اپوزیسیون مرکزگرا نشوند. طبیعتا در این فضا احتمال زیادی وجود دارد که سایه براندازی بیر بسیاری از تحلیل های سیاسی و پیش بینی های ما از وضعیت ایران سایه بیفکند، اما اجتناب از هرگونه فضای هیجانی که در فضای التهاب آمیز چند وقت اخیر ایران، تشدید شده است برای اخذ بهترین تصمیمات سیاسی برای آینده لازم و ضروری است. از سویی دیگر در این شرایط که دولت های بزرگ در حال آماده سازی نقشه راه خود برای آینده سیاسی ایران اند، به احتمال زیاد فشارهای زیادی هم برای همراهی و ائتلاف بین جنبش های ملی ایران و جریانات سراسری، به خصوص آلترناتیو احتمالی نظام وجود خواهد داشت، اما لازم است که همه فعالین ملی در این شرایط حساس و بحرانی هم، ماهیت مستقل حرکت ملی را در نظر بگیرند، همان استقلالی که با هزینه های زیاد بر حفظ و پاسداری از آن اصرار داشته ایم و علیرغم محدودیت های فراوانی که چه از نظر تبلغیاتی و رسانه ای و چه از نظر لابی های سیاسی متحمل شده ایم، اما حاضر نشده ایم این استقلال حرکت ملی را که مبتنی بر منافع ملی آذربایجان است، قربانی کنیم. ماهیت مستقل و مردمی حرکت ملی، یکی از نقاط تمایز آن با جریانهای سیاسی دیگر است و با توجه به این که تاکنون بیشتر نارضایتیهای مردمی در آذربایجان از کانال فعالین ملی منعکس و بیان شده، مجموع این مسایل باعث ایجاد یک سرمایه و اعتماد اجتماعی به فعالین ملی شده است که نباید احیانا با اقدامات نسنجینده و شتابزده برای قدرت نمایی و چانه زنی، باعث کاهش این سرمایه باارزش شد.
ما چه برای مذاکره و چه برای مقابله، چه در عرصه دیپلوماسی و چه در عرصه مبارزات مدنی و مسالمات آمیزمان در مورد مسئله آذربایجان، به این گفتمان فراگیر و همه جانبه دموکراتیک و ملی نیازمندیم. بازسازی گفتمان حرکت ملی آذربایجان براساس یک سری از مطالبات فراگیر و مردمی و تبیین دیدگاه های کلی در مورد مسایل مختلف اجتماعی و سیاسی، علاوه بر این که باعث می شود پایگاه اجتماعی جنبش تقویت شود، پیش شرط های لازم برای ورود کنشگرانه ما به میادین سیاسی را و فضاهای جدیدی را برای ائتلاف و همراهی ما با نیروهای دموکراتیک و ملی آذربایجان و سراسری فراهم می سازد. در شرایط حساس و بحرانی سیاسی و اجتماعی کنونی ایران تنها با اتکاء به این گفتمان می توان مرزبندی های جدی سیاسی خودمان را با همه جریان های سیاسی مرکزگرا تببین کنیم و در صورت لزوم و براساس منافع ملی آذربایجان وارد تعامل یا تقابل شویم. حال سئوال اساسی این است که چگونه می شود گام هایی اجرایی برای تقویت و تحکیم رویکردی اعتمادبخش و سازنده و بازسازی گفتمان حرکت ملی آذربایجان به شکلی دمکراتیک، مدرن، همه جانبه و فراگیر برداشت؟! این سئوالی است که هر کدام از فعالین ملی آذربایجان با توجه به میدان عمل و جایگاه خود بدون شک راهی برای آن دارند.
دکتر لطیف حسنی
زندان رجایی شهر- هفدهم مرداد نود و هفت