در این مقاله با ادله کافی اثبات میشود که کتیبه استوانه ای شکل منسوب به کوروش که به منشور حقوق بشر معروف شده است, صد درصد جعلی است.
1. کتیبه مذکور به زبان بابلی نوشته شده نه به زبان فارسی!! چرا کتیبه کوروش باید به زبانی نوشته شود که توانایی خواندن آنرا ندارد؟!
2. کتیبه مذکور توسط باستان شناسان ایرانی ترجمه نشده بلکه توسط یک باستان شناس انگایسی ترجمه شده است. قاعدتا ایرانی جماعت به این راحتی ها به ادعاهای انگلیسی ها اعتماد نمی کند.
3. در کتیبه مذکور اصلا نامی از کشور پارس نیامده و کوروش خودش را پادشاه بابل, سومر و اکد معرفی میکند!
4. در کتیبه مذکور کوروش بجای سوگند خوردن به خدایان پارسی مانند میترا, به بتهای بابلی مانند بلع, نمو و مردوک سوگند میخورد! سوال اینجاست که آیا جناب کوروش در کشور بابل, دین خود را تغییر داده بود و به مذهب بت پرستان مشرف شده بود؟
5. در زمان کوروش هخامنش ادیان یکتا پرستی مانند دین یهودی و زرتشتی وجود داشتند. در حالیکه از متن کتیبه مذکور چنان بر می آید که کوروش به بت پرستی اعتقاد داشت و بتکده های ویران بابل را از نو ساخته. آیا ساختن بتکده و مراکز تحجر رعایت حقوق بشر محسوب میشود؟
6. بیش از 50% کتیبه مذکور از بین رفته و فقط 14 سطر آن باقی مانده است ولی 50 سطر ترجمه به آن نوشته اند که اصلا با منطق سازگار نیست.
7. مضحک آنجاست که ادعا میکنند نیمه اول کتیبه که کوروش خودش را معرفی کرده کاملا سالم مانده و از روی خوش شانسی ففط نیمه دوم آن تخریب شده است!
8. جالب است بدانیم که کتیبه کوروش از دخمه ای در بین النهرین (عراق امروزی) کشف شده است که کتیبه های سلوکس یونانی جانشین اسکندر مقدونی در آنجا نگه داشته میشد!!! با توجه به اختلاف زمانی دویست و پنجاه ساله بین کوروش هخامنش و سلوکس یونانی, چطور میتوان توجیه کرد که کتیبه کوروش در جوار کتیبه های سلوکس باشد؟
9. مضحک ترین قسمت این کتیبه جعلی مربوط است به بندی که در آن کوروش خواهان توقف برده داری در جهان میشود!!!
بر طبق نوشته های مورخان معتبری مانند هرودت و کتزیاس, کوروش بعد از جلوس به سلطنت کشور پارس, ابتدا کشور مادری خود یعنی ماد (آذربایجان باستان) را ویران کرد, سپس پدر پزرگ مادریش یعنی استیاک را اسیر و زندانی کرد. آنهم پدربزرگی را که در قدرت گیری کوروش نقش مهمی داشته. کوروش پدر بزرگش را آنقدر در زندان نگه داشت تا از عذاب گرسنگی مرد. کوروش شوهر خاله اش را کشت و خاله تنی خود یعنی آمیتیس را به کنیزی برگزید و با او همبستر شد.
آیا کسی که پدر بزرگ فداکارش را اسیر و خاله تنی خودش را کنیز گرداند, میتواند دم از توقف برده داری بزند؟ اگر کوروش خواهان توقف برده داری بود, چرا ابتدا خاله و پدر بزرگ فداکار خودش را آزاد نکرد؟
در زمان هخامنشیان چه قبل از کوروش و چه بعد از وی یک رسم مذهبی بسیار وحشتناک رایج بود و آن رسم چنین بود که عبادت کنندگان باید بدن اسرا را تکه تکه میکردند و سپس آنها را می جوشاندند بعد آنها را بر روی سبزیجات لطیف خصوصا شبدر می چیدند. سپس یک معبد می آمد و سرودی می خواند.... در خاتمه عبادت کننده گوشت بدن اسیر را با خود می برد و از آن بطور دلخواهش استفاده میکرد (گوشت پخته شده اسرا را می خوردند). {منبع: تاریخ هرودت, فصل اول}
آیا آن هخامنشیان آدم خوار که گوشت تن اسرای جنگی را می جوشاندند و می خوردند می توانند مخالف برده داری باشند؟! یا منشور حقوق بشر بنویسند؟؟!! آن کوروشی که به خاله اش تجاوز جنسی میکرد میتواند معنی حقوق بشر را بفهمد؟؟!!
but he prays for the welfare of the king, and of the whole persian people, among whom he is of necessity included. He cuts the victim in pieces, and having boild the flesh, he lays it out upon the softest grass that he can find, trefoil especially. When it is ready, one of the Magi comes forward and chants a hymn, .... After waiting a short time the sacrificer carries the flesh of the victim away with him, and makes whatever use of it he pleases. {The Persian Wars - by Herodotus. Book 1}.
10. برخی از معروفترین باستان شناسان غربی نیز مانند "امیلی کورت" بریتانیایی و "کلاوس گلاس" آلمانی نیز کتییه منسوب به کوروش را مجعول نامیده اند
11.محتوای متن کتیبه منسوب به کوروش با محتوای متن کتیبه "نبونید" آخرین پادشاه بابل تقریبا مشابه است!!! بنظر میرسد که متن کتیبه منسوب به کوروش را از متن کتیبه نبونید کپی و جعل کرده اند.
مقایسه متن کتیبه نبونید (آخرین پادشاه بابل) با کتیبه منسوب به کوروش:
منم نبونید شاه بزرگ شاه توانا شاه جهان, شاه بابل شاه چهار گوشه جهان... من اهولهول عبادتگاه سین را در شهر حران باز ساختم. این عبادتگاه توسط ارتش ماد ویران شده بود و من به یاری خداوند مردوک (نام بت) عبادتگاه را بازسازی کردم. برای بازسازی اهوالهول ( نام بتکده) عبادتگاه سرورم سین که در شهر حران است, بسوی آن حرکت کردم... من مردم بسیار و همچنین شاهان, بزرگان و فرمانداران بیشماری را از مصر, ساحل دریای بالا ( مدیترانه), ساحل رود فرات, ساحل دریای پایین ( خلیج فارس) گرد آوردم. ... بشود آن خدایانی که در سرای والای آسمانی و جهان زیر زمینی اقامت دارند, وفادار و ستایشگر عبادتگاه سین باشند. چون او یک پدر است . او آفریننده خودشان است. چنانکه برای من هست برای نبونید شاه بابل که ساخت عبادتگاه را به پایان رسانیده است ..... بشود که او روزهای مرا و سالهای مرا دراز گرداند. پادشاهی مرا پایدار کند. بر دشمنانم پیروز شوم و مهاجمان نابود شوند
منم کوروش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه توانمند, شاه بابل, سومر و اکد, شاه چهار گوشه چهان.... مردوک (بت بابل) خداوند بزرگ از کار من شاد شد.... او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت.... همه پادشاهان از دریای بالا ( مدیترانه) تا دریای پایین ( خلیج فارس), همه مردم از چهار گوشه جهان و همه چادر نشینان بمن خراج دادند. و در بابل بر روی پاهایم بوسه زدند.. .. من شهرها و بتکده های ویران را از نو ساختم و تمام خدایان ( بتها) را به جاهای خود (بتکده ها) باز گرداندم. مردم پراکنده را به شهرهای خود برگرداندم و خانه های ویران را آباد کردم..... بتهای سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ مردوک به بابل آورده بود به خشنودی خدای بزرگ مردوک, به بتکده های خودشان باز گردانیدم...... بشود خدایانی که آنان را به جایگاه هایشان باز گرداندم, هر روز در پیشگاه بلع و نمو (نام بتهای بابل) برایم طول عمر طلب کنند..... بشود. که آنان به خدای من مردوک بگویند: به کوروش شاه, پادشاهی که تو را گرامی میدارد. و به پسرش کمبوجیه برکت عطا کن......
کتیبه نبونید و کتیبه منسوب به کوروش هر دو دارای پنج قسمت مشترک مهم هستند:
الف. هر دو پادشاه مدعی هستند که بتکده های ویران بابل را وی از نو ساخته است
ب. هر دو پادشاه مدعی هستند که بتهای از مد افتاده و طرد شده را دوباره به جایگاه خودشان آورده و محترم گردانیده اند!
پ. هر دو پادشاه مدعی هستند که شهرهای ویران بابل را وی از نو ساخته است
ت. هر دو پادشاه مدعی است که برای نوسازی بتکده های ویران بابل از مابین دریای مدیترانه و خلیج فارس, نیروهای کار, گرداوری کرده است!
ث. هر دو پادشاه امیدوارند در ازای خدماتیکه به یتکده ها کرده اند, بتهای بابل از آن پادشاه و فرزندانش حمایت کرده و به او و خانواده او طول عمر عطا فرمایند.
بر فرض کتیبه منسوب به کوروش واقعی بوده باشد, با توجه به تشابه محتوی کتیبه کوروش با کتیبه نبونید, پس چرا کتیبه منسوب به کوروش منشور حقوق بشر نامیده میشود ولی کتیبه نبونید به چنین افتخاری نائل نیامده است؟!.
در ضمن بتکده ها و شهرهای ویران بابل چند بار باید آباد میشد؟ یکبار توسط نبونید و یکبار هم توسط کوروش؟
12. کوروش فقط چند روزی در بابل اقامت داشت و خیلی زود بعد از فتح بابل, به کشورش پارس برگشت. پس چطور میتواند مدعی باشد که در عرض چند روز شهرها و بتکده های ویران بابل را از نو ساخته؟!! با کمک تکنولوژی پیشرفته امروزی سالها طول میکشد تا یک شهر ویران را از نو ساخت. در حالیکه در متن کتیبه منسوب به کوروش مدعی است که تمام شهرها و بتکده های ویران بابل توسط کوروش از نو ساخته شد!!! آنهم با امکانات بدوی آنزمان که کاملا غیر ممکن است. توجه نمایید که در متن کتیبه منسوب به کوروش نمی گوید که دستور ساخت شهرهای ویران را صادر کردم; بلکه متن واضح و مشخص بصراحت می گوید که عمل نوسازی انجام شده و به اتمام رسیده است, آنهم در طی زمان کوتاهی که کوروش در بابل اقامت داشت!!!
13. کتیبه استوانه ای منسوب به کوروش اتفاقا مصادف با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی پیدا شد!!! یا باید بپدیریم امام زاده کوروش آنقدر مقدس بود که در ایام جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی طبق یک معجزه, کتیبه او هم کشف شد تا بر عظمت و شکوکتش بیفزاید!!! و یا باید بپذیریم که دولت سلطنتی وقت, به کارخانجات عتیقه سازی انگلستان سفارش ساخت یک فقره کتیبه عتیقه جعلی داده بود تا بر شوکت و جلال کوروش بیفزاید, آنهم پادشاهی که اسمش حتی یکبار در کتب ایرانی ذکر نشده است. حتی تاریخ نویسان معروفی مانند محمد جریر طبری و فردوسی طوسی که کتبشان در رابطه با تواریخ پادشاهان است هیچ اسمی از این کوروش شاه و منشور ش نیاورده اند.
اصلا واژه هایی مانند "پارس" و "هخامنش" بسیار مبهم هستند و امروزه یک مفهوم سیاسی بخود گرفته اند و از بعد تاریخی و فرهنگی خارج شده اند. هرودت تاریخ نویس معتبر یونان باستان مردم پارس را از نژاد مردم "پکتیا" معرفی میکند و در فصل هفتم کتابش مینویسد: واژه "پارس" یک لغت یونانی است و نام قدیمی آن مردم "آرتین" بوده است. بدنبال ازدواج یک شاهزاده یونانی بنام "پرسئوس" با یک دختر شاهزاده از مردم "آرتین" پسری بدنیا آمد که اسم او را "پارسس" گذاشتند و چون پادشاه آرتین ولیعهد پسر نداشت از آنرو تولد این پسر را به فال نیک گرفته و او را به ولیعهدی انتخاب کرد و نام کشور پارس نیز از نام آن ولیعهد یونانی گرفته شده است.
لازم بذکر است که "پکتیا" منطقه ای در جوب افغانستان و شمال پاکستان است و مردم آنجا را پشتون" می نامند و طبق ادعای هروت, پارسیان مهاجرانی از نژاد پشتون های پکتیا هستند. در ضمن فردوسی طوسی نیز پارسیان را از نژاد "گودرزی" معرفی کرده است. در حالیکه گودرزی ها نیز یکی از طوایف پشتون ها می باشند که جزیی از هند قدیم محسوب میشد.
بر طبق تحقیقات جناب آقای پور پیرار, واژه "هخامنش" در اصل بصورت "هاخام منش" بود که معنی "پیرو هاخام" یا "پیرو یهود" میدهد, پس بازگو کننده نژاد یا قوم و یا سلسله خاصی نمیتواند باشد. زیرا به تمام پیروان هاخامهای یهودی میتواند اطلاق شود.
وقتی در کتب تاریخی صحبت از قوم "پارس" میشود بدرستی معلوم نیست که آیا منظور, پارسیان ساکن شده در مرکز ایران را میگویند یا شاید هم منظور پارسیان هند و یا پکتیا مد نظر است.
در زمان سلاطین پهلوی بمنظور ساختن یک جو شاه پرستی, یک سری افسانه های خیالی پارسی هخامنشی ساختند و با تحریف تاریخ سعی نمودند تا پادشاهان هخامنشی را ورای انسانهای معمولی به تصویر بکشند. و در این راستا یکسری آثار باستانی جعلی نیز ساختند و تعداد قابل توجهی از آثار باستانی واقعی را نیز تحریف نمودند و ضربه بسیار مهلکی بر تاریخ و فرهنگ کشور وارد کردند. متاسفانه قوم فارس امروزی مجذوب این افسانه سازان و تاریخ نویسان جعلی گشته و بمنظور پر بار جلوه دادن تاریخ نیاکانشان از جاعلان تاریخ و افسانه سازان حمایت میکنند!
بقول شاعر پارسی:
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است _ من این افسانه ها را دوست دارم
ایکاش روزی برسد که مردم پارس, واقعیات را دوست بدارند نه افسانه های جعلی تاریخی را