هر اجتماعی با گذشته ی خود پیوندی اساسی دارد و وضع موجود را نمیتوان به صورتی جدا از گذشته مورد ارزیابی قرار داد. با تکیه براین بینش که جوامع امروز زاییده ومحصول دیروزها میباشد توانایی قدرت تحلیل ما در رابطه باجوامع مختلف از بند زمان رهایی یافته وما میتوانیم از المان های زیادی بهره مند گردیم.
تا بر اساس آنها تحلیلی جامع نسبت به وضع موجود داشته باشیم. مبحث اصلی ما در این نوشته حول محور هویت ملت فارس در ایران که امروزه از طرف ایرانگرایان به عنوان هویت تمامی ملل واقوام این جغرافیای سیاسی در پوشش هویت ایرانی منظورگردیده میباشد بر اساس تعاریفی که از هویت وجود دارد هویت به عنوان سنجه ی اصلی تمایز میباشد پس در بحث ملت که اساس آن بر پایه ی هویت ملی شکل میگیرد.هویت به عنوان ممیزی برای نشان دادن ملیتهای مختلف است. آنچه که ما در جامعه ی ایران شاهد هستیم تقلای هویت ملی گرایانه ی پارس برای از میان برداشتن مرزهای هویتی ملل واقوام ساکن این جغرافیای سیاسی جهت یکسان سازی ملی است.
میتوان گفت از زمان به وجود آمدن دولت ملت مدرن که با حاکمیت رضاخان بر این جغرافیا رسمیت یافت به نوعی خواستار عقلانی نمودن ناسیونالیسم ایرانی بوده است.اما اینجا سئوالی مطرح میگردد اینکه پایه های ناسیونالیسم ایرانی چگونه پی ریزی گردید؟ وچه عواملی در شکل گیری آن دخیل بودند؟
به نظر راقم اساس ملی گرایی ایرانی را میتوان در انفعال عجین شده با نفرت در برابر امپریالیزم چه از نوع غربی وچه از نوع عربی جستجو کرد.به زعم پارس گرایان که ریشه های تاریخی خود را در دوران باستان جستجو میکنند؛روزگاری این سرزمین دارای شکوه وعظمت با مردمانی نیک سرشت وبا دانش وکمال بوده که از بد حادثه مورد هجوم عرب اهریمن وبد سرشت واقوام بیابانگرد وصحرانشین ترک قرار گرفته وعظمتش را از دست داده است.از طرفی دیگر به زعم اکثر روشنفکران بعد از مشروطه استعمار واستثمار عامل اصلی عقب ماندگی وعدم ترقی وپیشرفت ایران است.
برای درک بهتر علل اصلی پیدایش چنین تفکراتی باید به دوره ی شکل گیری این تفکرات رجوع کنید.. میتوان گفت ایرانیان برای نخستین بار در قرن نوزدهم دریافتند که جامعه آنها دارای کاستیهای بنیادین است.به دنبال انقلاب صنعتی از نیمه دوم قرن هجدهم در اروپا اقدامات ارتباطی جدیدی به وجود آمدوتسهیلات زیادی در امر مسافرت وایجاد ارتباط پدید آمد.ایرانیان زیادی برای نخستین بار به عنوان دیپلمات؛بازرگان ؛محصل وسیاح راهی خارج شدندوهزاران ایرانی برای امرار معاش بهتر به امپراطوری روسیه؛عثمانی وهند سفر کردندوبا جوامعی روبرو شدند که کمتر شباهتی به ایران نداشت.ایرانیان دست به قیاس میزدند.برای نسلهای اول ایرانی که به تدریج در قرن نوزدهم با جهان بیرون آشنایی پیدا میکردند تفاوت ها میان جوامع جدید وجامعه ای که در آن زندگی میکردند آنان را به تحیر وا میداشت.
رفته رفته ایرانیان به کنکاش تفاوت ها میپرداختند. واکنش نسل اول:درماندگی در پاسخ به علت پیشرفت اروپاییان بود.عباس میرزا نایب السلطنه وفرمانده کل قوای ایران را میتوان به عنوان نماینده نسل اول در نظر گرفت که پس از شکست در مصاف با امپراطوری روسیه ی تزاری به ژوبرفرانسوی نماینده ی ناپلئون میگوید«مردم به کارهای من افتخار میکنند اما همچون من از ضعیفی من بی خبرند.از شهرت وفتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است؛آیا خدایی که مراحمش بر جمیع موجودات عالم یکسان است شما را برتری میدهد.گمان نمیکنم اجنبی .حرف بزن بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم»
نسل بعدی بعد از عباس میرزا راه ترقی را استفاده از علوم ودانش مدرن قلمداد میکردند وعده ای نیز بر این باور بودند که تنها علم ودانش وصنعت چاپ وراه آهن و…غرب را از ایران متمایز نکرده بلکه عامل اصلی در امر پیشرفت در نهادهای اجتماعی وشیوه ی حکومت خلاصه میشود.این نسل به دنبال آوردن ودر اصل کپی کردن ساختار سیاسی غرب در ایران بودند که همین امر زمینه ساز انقلاب مشروطه ایران گردید. یکی از سر آمدترین اشخاص نسل سوم تقی زاده بود.او معتقد بودچاره ی همه ی دردها در این است که بایستی از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد،یعنی هر آنچه که در غرب است در ایران نیز باید به وجود آید. در واقع از دوره ی عباس میرزا تا تقی زاده برخورد با غرب از حالت تحیر شروع شده وبه اوجش که پذیرش بی چون و چرای آن میباشد به پایان میرسد. متاثر از رواج سکولاریزم در اروپای قرن نوزدهم عده ی زیادی از روشنفکران رمزهای پیشرفت اروپاییان را در کنار گذاردن مذهب از صحنه ی سیاسی جامعه و تقلیل آن به عنوان امری فردی وخصوصی میدانستندآنان بدون در نظر گرفتن گذشته ای که اروپا را پس از دوران فرو پاشی امپراطوری روم و به وجود آمدن فئودالیزم در نواحی غربی آن به امروزش سوق داده بود؛نهاد مذهب وروحانیت را عامل اصلی عقب ماندگی می دانستند نویسندگانی چون عبدالرحیم طالبوف،میرزافتحعلی آخوندزاده،مییرزا اقاخان کرمانی،جمال الدین میرزا ونویسندگان بعدی چون علی دشتی واحمد کسروی چنین تفکری داشتند.
علاوه بر این برخی نویسندگان دیگر مذهب اسلام را چون سدی در برابر ترقی ایران قلمداد میکردند.در این میان سکولارها با مذهب اسلام عناد خاصی نداشتند،آنان خواستار رخت بر بستن شریعت از پهنه اجتماعی وسیاسی جامعه بودند.صرفنظر از اینکه مذهب رایج در ایران چه بوده است.اما گروه دوم مشکلشان با اسلام بودونه مذهب به طور عام. اساس بحث ما هم به این نوع تفکربر مگردد.از نگاه صاحبان این تفکرآیین اهورایی باستانی ایرانیان زرتشتی نه تنها سد راه پیشرفت وتمدن نبود بلکه در دوران گسترش آن آیین در ایران ،ایرانیان دارای امپراطوری قدرتمندی بودندومشکل از زمان هجوم اعراب به ایران به وجود آمد.آن امپراطوری عظیم در نتیجه ی هجوم اعراب وچیرگی اسلام بر ایران از میان رفت. محقق آمریکایی منگول بیات فیلیپ مینویسد:این گروه از ایرانیان چنان تنفری نسبت به اعراب داشتند که برخی از آنان از جمله میرزا آقا خان کرمانی نظریات نژاد پرستانه مرسوم آنزمان اروپا را به عنوان حقایق علمی پذیرا شدند.«ایرانیان از زمان حمله ی اعراب سیمای زیبا وچهره ی سربلند وشاداب خود وقامت برجسته وخوش حالت خود را به خاطر نزول سطح اخلاقیشان وپیدایش عادات ناپسند در میانشان وغلبه احساس نا امیدی بر وجودشان از دست دادند» این تفکر نژاد پرستانه در جریان روشنفکری رادیکال اوایل قرن بیستم هم ادامه یافت.نشریه ی ایرانشهر منعکس کننده ی اصلی آرای روشنفکران رادیکال وغیر مذهبی ایران در برلین در تحلیلش امپریالیزم عرب را باعث رکود ذهن خلاق نژاد آریایی ایرانیان معرفی مینماید با این اوصاف میبینیم دولت ملت مدرن از بطن چنین تفکراتی در ایران زاییده شد که تمامی علل عقب ماندگی وموانع پیشرفت در ایران راعوامل خارجی چون حمله ی اعراب وچیرگی اسلام وتسلط قبایل ترک بر این سرزمین معرفی نموده ونژاد اهورایی آریایی را غسل تمهید داده وهیچ مسئولیتی را متوجه آنان در قبال عدم پیشرفت ایران نمیداند بلکه چنین القا میکند که جامعه ی ایران عظمت وشکوه خود را در دوران باستان جا گذاشته وهر آنکه دلش برای پیشرفت وآبادانی ایران میتپد باید در پی زنده کردن آن شکوه و جلال برآید. جامعه ایران که نیاز اصلی اش نقد وبررسی تفکرات رایج درآن در رابطه با پیشرفت بود.جامعیتش بر پایه هایی باستانی بنا نهاده شد که به دلیل باستانی بودنش هر گونه نقد پذیری را از خود سلب مینمود. شاید اشاعه دهندگان چنین تفکری فکر نمیکردند که باید روزی درقبال اینگونه هویت سازی پاسخگو باشند طبیعی است تازمانی که دارندگان این تفکرعلل اصلی عدم پیشرفت را در دیگران جستجومی کنند نمی توانند واقعیتهای جامعه ی خود را لمس کنند.اگر پارس گرایان امروزعینک واقع بینی به چشم زنند ومطالعه ی دقیقی از تاریخ داشته باشند خواهند دید برخلاف نظرات اسلاف خود یکی از دوران شکوفایی علمی مشرق زمین وایران در دوران تمدن اسلامی به خصوص در دوره ی اوج شکوفایی تمدن اسلامی یعنی قرن سوم وچهارم هجری است که دانشمندانی چون ابوعلی سینا،فارابی،جابربن حیان،ذکریای رازی وخوارزمی و…رادر بالین خود پرورش داد.از طرفی دیگردرباره انچه که از دیدگاه آنان به عنوان حمله ی اعراب به امپراطوری شکوهمند ساسانی نام برده میشود نه تنها ما شاهد امپراطوری قدرتمند نیستیم بلکه به دلیل نارضایتی درمیان مردم وبی کفایتی پادشاه وهمچنین نوید آزادی وبرابری تعالیم اسلام ایرانیان راه رهایی را در اسلام میدانند پارس گرایان ازامپراتوری هخامنشی برگرفته ازدسپوتیسم شرقی(استبداد شرقی) که درآن شاه به عنوان مظهر اراده ی خداوندی و به واسطه ی مشروعیتش از جانب خداوند خودرا حافظ جان ومال وناموس مردم میداند وانسانها اختیاری نسبت به داشته های خود ندارند با عنوان دوران تمدن وشکوه یاد میکنند.
درنظرآنان کوروش اولین منشور جهانی حقوق بشر را به وجود آوردواجازه داد که همه ملل تحت حکومتش آن طور که میخواهند عقاید وسنت های خود راپاس بدارند.چگونه میشود چنین تناقضات وپارا دوکسهایی را در یک ظرف گنجاند.به نظر میرسد پارس گرایان برای پنهان کردن روح استبدادی حاکم بر ساختار هویتی خود میخواهند دوران باستان را دوران تمدن جلوه دهند.اما باز در تناقضی دیگر به دام می افتند وآن این که چگونه میشود هویتی که در خواستگاه تاریخی اش حقوق انسان ها را ارج نهاده امروز توان به رسمیت شناختن حقوق اولیه وطبیعی ملل ساکن این جغرافیای سیاسی را ندارد.
آری اینجاست که ۷آبان روز تقلای پارس گرایان باستانگرا برای رهایی از سردر گمی در میان آنچه که بودند،آنچه که هستند وآنچه که از خود ارائه میدهند باحضور درمحلی که آن را مقبره ی کوروش نام میدهند، پدیدار میگردد. واین تقلا «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت را میماند که انسانها تنها امیدشان به زیستن انتظارآمدن ناجی است،غافل از آنکه نمیدانند در تور خود تنیده به اسارت افتاده اند واین انتظار پایانی ندارد.