در سال های آخر قرن نوزدهم ، سرمایه داری رقابتی به سرمایه داری انحصاری مبدل گردیده ،پدیده امپریالیسم، پا به عرصه وجود نهاد. به مدت بیش ازیک قرن ، قدرت های تجاوزگر امپریالیستی، بر سرنوشت میلیون ها میلیون از ساکنین محروم و دربند جهان تسلط داشته اند.از روزی که امپریالیسم زائیده شده ، تضاد و کشمکش بین قدرت های امپریالیستی بر سر تسلط بر جهان نیز، همواره وجود داشته است. جنگ جهانی اول و دوم، نتیجه تشدید تضاد و درگیری بین قدرتهای سلطه گرامپریالیستی بر سر کسب مناطق نفوذ بود. تضاد و کشمکش بین دول امپریالیستی بر سر تسلط بر جهان تا زمانی که پدیده امپریالیسم وجود دارد، همچنان باقی خواهد ماند. بهمین جهت نیز، با وجود قدرت های توسعه طلب امپریالیستی، دنیا، دنیائی صلح آمیز و امن نخواهد بود.
+++++
برای نشان دادن ماهیت ارتجاعی عملکرد امپریالیسم ، لازم است نگاهی کوتاه به تاریخ پر حوادث معاصر ایران بیفکنیم. دردوران سلاطین قاجار، دو قدرت عمده استعماری درایران، روسیه تزاری و انگلستان بودند. طی ده ها سال، این دو دولت استعمارگر، درتضاد و تبانی با همدیگر،هستی توده های محروم و زحمتکش ایران را بیرحمانه، غارت میکردند . شاهان قاجار به خاطرحفظ سلطنت پوشالی و خودکامگی خود ، به مثابه خدمتگزاران این دو قدرت استعماری، عمل میکردند. درسال های پر شور انقلاب مشروطه بین سال های 1285 تا 1290، در ابتدا دولت انگلیس به منظور نفوذ در صفوف مشروطه خواهان و پس راندن روسیه تزاری در صحنه رقابت های امپریالیستی، خود را مدافع انقلاب مشروطه نشان می داد. دولت روسیه در این زمان با چنگ و دندان از محمد علی شاه خودکامه دفاع میکرد و دشمن سر سخت آزادیخواهان ایران بود. رقابت بین روسیه تزاری و دولت انگلیس بر سر تسلط بر ایران و دیگر سرزمین های مشرق زمین ، در بحبوحه انقلاب مشروطه، به خاطر پیدایش امپریالیست نو خاسته قدرتمندی در صحنه سیاست بین المللی، ناگهان مبدل به همکاری واتحاد موقت بین این دو قدرت یغماگر استعماری گردید. این قدرت امپریالیستی که سیادت روسیه تزاری و انگلیس را در نقاط مختلف جهان به مبارزه می طلبید، همانا امپریالیسم آلمان بود. انگلستان که تا دیروز برای پیشبرد منافع آزمندانه امپریالیستی، خود را طرفدار و دلباخته انقلاب مشروطه نشان میداد، به مخالفت آشکار با جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بر خاسته و در همراهی با روسیه تزاری، به سرکوب جنبش انقلابی خلق های به پا خاسته این کشور پرداخت. این خود ، نمونه روشنی از کشمکش و تبانی بین قدرت های امپریالیستی بر سر استیلا بر کشورهای اسیر و دربند، محسوب میگردد.
+++++
نتیجه تضاد و درگیری بین قدرت های امپرالیستی بر سر تسلط بر جهان، در سال 1914 منجر به جنگ بین المللی اول شد . در این جنگ بینا امپریالیستی که تا سال 1918 ادامه داشت، انگلیس و فرانسه لیبرال در کنار روسیه استبدادی، قرار داشتند. دراواخر جنگ جهانی اول، در فوریه سال 1917، در روسیه، انقلاب سهمگین توده های زحمتکش روس ، به استیلا و استبداد رمانف ها که به مدت سیصد سال در روسیه فرمانروائی میکردند، پایان داد. به دنبال انقلاب فوریه، در 25 ماه اکتبر همان سال، انقلاب دیگری در روسیه رها شده از چنگ تزاریسم ، نظام سوسیالیستی را جانشین دولت ائتلافی بورژوای ساخت. استقرار سوسیالیسم در کشور پهناوری نظیر روسیه، زنگ خطری بود برای بورژوازی جهانی و نظام های امپریالیستی که تضاد های موجود را کنار گذاشته و در اتحاد و همبستگی با یکدیگر، کشور شوراها به اشغال خود در آورند. در نتیجه مقاومت دلیرانه کارگران و زحمتکشان شوروی، این تهاجم امپریالیستی که به مدت سه سال ادامه داشت، با شکست و ناکامی کامل، مواحه گردید. این همکاری و عمل مشترک کشورهای سلطه گر امپریالیستی به منظور درهم کوبیدن انقلاب سوسیالیستی در روسیه، دیری نه پایید. تضاد و کشمکش بین امپریالیست ها بر سر تسلط بر جهان و تقسیم مجدد آن، در سال 1939، آغازگر جنگ بین المللی دوم گردید که تا سال 1945، دوام داشت. این جنگ ویرانگر که در آغاز، درگیری خونین بین دو بلوک امپریالیستی متخاصم بود ، در سال 1941 با حمله نظامی آلمان هیتلری به خاک شوروی، ماهیت جنگ ضد فاشیستی، پیدا کرد.
+++++
در سال های بین دو جنگ بین المللی، حکومت استبدادی رضا شاه که در ابتدا ، رژیمی وابسته به امپریالیسم انگلیس بود ، هر چه بیشتر به امپریالیسم آلمان، تمایل پیدا کرد. جنگ جهانی دوم که میلیون ها تن قربانی داشت، بالاخره با پیروزی شوروی و متفقین بر آلمان هیتلری و متحدینش به پایان رسید. در بحبوحه جنگ بین المللی، ارتش های متفقین که از نزدیکی رژیم رضا خانی به آلمان هیتلری، سخت نگران بودند، ایران را به اشغال خود در آورده و رضا شاه را مجبور به استعفا و ترک کشور کردند. در سال 1320 شمسی، به دنبال به پایان رسیدن خودکامگی رضا شاه ، فرزند جوان وی، محمد رضا، با حمایت دولت بریتانیا ، به مقام سلطنت گماشته شد. در بخش نخستین سلطنت شاه جدید،، یعنی از سال 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332، امپریالیسم اصلی در صحنه سیاست ایران، همانا دولت استعماری انگلیس بود . در این سال های پر حوادث در تاریخ معاصر ایران، شاه ودربار پهلوی، دست نشانده و خدمتگزار امپریالیسم انگلیس بودند . دولت بریتانیا در این سال ها، در دربار و مجلس و دیگر ارگان های حکومتی، نفوذ سیاسی همه جانبه داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران ، در حقیقت امر، به مثابه ستون پنجم بریتانا در ایران اسیر و دربند، عمل میکرد. در حوادث پرشور ملی شدن صنایع نفت و دوران کوتاه نخست وزیری دکتر مصدق که اجرای قانون خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران را در راس برنامه حکومت خود قرار داده بود ، شاه در پیروی از منویات اربابان خود ،از هیچگونه خیانت و کارشکنی در امر ملی شدن صنایع نفت، فرو گزاری نکرد. با شرکت فعال در کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332، خاندان پهلوی، نهایت چاکر منشی خود را به امپریالیست های کودتاگر، نشان داد.
+++++
در سال های پس از کودتای 28 مرداد، امپریالیسم آمریکا، امپریالیسم انگلیس را کنار زده و به دولت استعماری غالب در ایران مبدل شد. برای پی بردن به این واقعیت که چرا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیسم آمریکا جای امپریالیسم انگلیس را در ایران اشغال کرد، لازم است توضیحات زیرین داده شود. در سال های پس از پایان جنگ جهانی دوم، امپریالیست های انگلیس و فرانسه با وجود غلبه بر امپریالیسم آلمان، سخت خسته و فرسوده شده، دیگر از قدرت و صلابت سال های قبل از جنگ، برخوردار نبودند. تنها امپریالیستی که از جنگ جهانی دوم نیرومند تر بیرون آمد، همانا امپریالیسم آمریکا بود. در سال های توفانی پس از جنگ جهانی دوم ، امپریالیسم آمریکا در نقاط مختلف جهان ، به منظور کسب نفوذ اقتصادی و سیاسی با دیگر قدرت های امپریالیستی به رقابت و کشمکش پرداخته و به انواع وسایل و ترفند ها، جهت پس راندن حریف های امپریالیستی و تحکیم جای پای خود، دست یازید. یکی از آن مناطق تحت ستم که میدان رقابت وهمچشمی بین امپریالیسم تازه نفس آمریکا و امپریالیست های فرتوت قدیمی بود، همانا کشور از لحاظ سوق الجیشی مهم ایران بود. سال های پس از شکست نازیهای هیتلری توسط شوروی و متحدینش و بر افتادن بساط زور و قلدری رضا شاه، سال های نفوذ هرچه بیشتر امپریالیسم آمریکا در شئون داخلی ایران بود. این قدرت امپریالیستی توسعه طلب، با گسترش دامنه نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در ایران، دو هدف عمده را دنبال میکرد . یکی از این اهداف امپریالیستی، مبارزه با نفوذ شوروی سوسیالیستی در این کشور و دیگری رقابت و کشمکش با امپریالیسم انگلیس و دیگر قدرت های امپریالیستی برای کسب هژمونی در سرتاسر خاورمیانه بود. بهمین جهت نیز در پیکار عظیمی که مردم به پاخاسته ایران در امر ملی ساختن صنایع نفت و رهائی از چنگ استعمار بریتانیا پیش می بردند، امپریالیسم آمریکا به دروغ، خود را هوادار این مبارزات حق طلبانه، نشان میداد. انگلستان که خود را در مقابله با مبارزات ضد استعماری مردم ایران در جهت استیفای حقوق حقه خود ، سخت عاجز میدید، مجبور گردید برای سرنگون ساختن دولت مردمی دکتر مصدق و سرکوب جنبش رهائی بخش توده های به پاخاسته که در نقطه حساسی در مشرق زمین منافع حیاتی این قدرت سلطه گر امپریالیستی را به مبارزه طلبیده بودند، به سازش با آمریکا تن داده و برای جلب حمایت این گرگ در لباس میش، امتیازاتی به این دولت استعماری بدهد. کودتای 28 مرداد سال 1332، بدون هیچ تردیدی، تمهیدی امپریالیستی برای سرنگون ساختن حکومت مصدق بود که با الهام از خواستهای مردم ایران، قانون ملی شدن صنایع نفت را به مورد اجرا گذاشته بود .
+++++
در سالهای پس از این کودتای امپریالیستی واستقرار دیکتاتوری شاه که به یاری قدرت های استعمارگر به قدرت رسیده بود، نه تنها آمریکا سهم قابل ملاحظه ای از نفت ایران را به تصاحب خود در آورد، بلکه به تدریج امپریالیسم انگلیس را درصحنه سیاست ایران شکست داده و به قدرت اصلی استعماری دراین کشور بلا دیده، مبدل گردید. اگر دربار پهلوی از شهریور ماه سال 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332، خدمتگزار دولت بریتانیا بود ، دربیست و پنج سال بین این کودتا و سرنگونی رژیم سلطنتی، شاه و دربار پهلوی در درجه اول، خادم و سرسپرده امپریالیسم آمریکا بودند. این امپریالیسم سلطه گر که در سال 1332، رژیم شاه را از سرنگونی حتمی نجات داده بود ، در سال های پس از این کودتا، در کلیه شئون ایران دخالت و نفوذ کامل داشت. در این سال ها، رژیم شاه به عامل و نوکر استعمارگران ینکه دنیائی مبدل شده و به مثابه ژاندارم آمریکا در منطقه، عمل میکرد.
+++++
به دنبال سرنگونی رژیم شاه و استقرار رژِیم آزادیکش دیگری در ایران، وابستگی کشور به امپریالیسم جهانی، همچنان باقی ماند. هم در دوران تسلط رژیم شاه و هم در زمان سلطه گری رژیم آزادیکش جمهوری اسلامی، قدرتمندان حاکم در ایران، همواره خدمتگزارمنافع امپریالیست های غدار بوده اند. اگر در زمان شاه ، امپریالیسم اصلی در صحنه سیاست ایران ، آمریکا بود ، در دوران حکومت جمهوری اسلامی، امپریالیسم روس، جای آمریکا را گرفته و به قدرت امپریالیستی اصلی در ایران، مبدل شده است. این یک واقعیت است که قدرت های امپریالیستی بر سر بسط و توسعه مناطق نفوذ ، کسب مواد خام ، صدور سرمایه و کالا بطور دائم با یکدیگر در حال رقابت و کشمکش می باشند . تضاد و کشمکش بین امپریالیستها بر سر بسط و توسعه مناطق نفوذ، امری دائمی و عمده و سازش و تبانی بین آنها اتفاقی و غیر عمده می باشد. در حال حاضر ، امپریالیسم آمریکا سخت در تلاش است که روسیه و دیگر قدرت های امپریالیستی رقیب را از صحنه سیاست ایران عقب رانده و نظیر زمان شاه، به قدرت عمده امپریالیستی در این کشو، مبدل شود. برای نیل به این هدف، این قدرت امپریالیستی از هیچ تشبث و کوششی فروگزاری نمی کند. تردیدی نیست که کارگران و توده های زحمتکش ایران که چهل سال تمام است علیه رژِیم آدمکش جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، تنها از طریق دست زدن به قهر انقلابی و سرنگونی و در هم فرو ریختن کلیه کاخ های ظلم و استثمار می توانند خود را از چنگ رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی و قدرت های سلطه گر امپریالیستی رها سازند. تجارب انقلاب های کارگران و توده های زحمتکش در سرتاسر دنیا این واقعیت را بارها نشان داده است که این چنین انقلاب های رهائی بخشی، نه تنها از حمایت و پشتیبانی قدرتهای امپریالیستی برخوردار نخواهند بود، بلکه دول استعماری با تمام نیرو خواهند کوشید چنین تحولات انقلابی را در نطفه خفه سازند . قدرتهای امپریالیستی خواهان آنچنان تحولات سیاسی در مناطق اسیر و دربند هستند و از تغیر رژیم سیاسی درکشور های عقب نگه داشته شده، به شرطی دفاع میکنند که تحولات سیاسی در این کشورها، تامین کننده منافع آزمندانه و استعمارگرانه آنها باشد. بهمین جهت نیز، انواع انقلاب های سفید و زرد و سبز و آبی که در نقاط مختلف گیتی این روزها به وقوع می پیوندند، انقلاب واقعی و رهائی بخش نبوده و تنها و تنها تامین کننده منافع امپریالیستهای سلطه طلب و نوکران و ایادی شوم آنها می باشند. شک نه باید داشت که تحولات سیاسی این چنینی هرگز برای توده های محروم و زحمتکش میلیونی، آزادی و دموکراسی واقعی به ارمغان نمی آورند. در دنیای آشفته و پرتلاطم کنونی، قدرت های امپریالیستی به منظور کسب مناطق نفوذ و پس راندن یکدیگر، در حال درگیری و کشمکش دائم می باشند. جنگ ها ی منطقه ای در نقاط مختلف جهان ، در درجه اول، حاصل این رقابت های امپریالیستی هستند. تا قدرت های استعماری به موجودیت غارتگرانه خود ادامه میدهند، این درگیری ها و رقابت های ویرانگر، همچنان وجود خواهند داشت. تا امپریالیسم هست ، بحران اقتصادی،غارت هستی کارگران و توده های زحمتکش، به خطر افتادن محیط زیست وجنگ های منطقه ای، همچنان وجود خواهند داشت. اینک ،تضاد و کشمکش دائم بین قدرت های سلطه گر امپریالیستی، آینده بشریت را به طور جدی تهدید می کند. تنها نابودی امپریالیسم جهانی واستقرار نظامهای سوسیالیستی قادر است بشریت را برای همیشه از چنگ فقر و فلاکت، استبداد، جنگ و انواع مفاسد اجتماعی، نجات دهد. پایان اردیبهشت 1398