در عصر کنونی میزان پوشش خبری از یک واقعه یا حادثه و میزان جولان رسانه‌ای از یک خبر به آسانی افکار توده مردم را تحت نفوذ قرار می‌دهد.

به نظر ژان بودریلار جامعه شناس فرانسوی ما “در عصر شبیه سازی” زندگی می‌کنیم(بودریلار، ۱۹۸۳، ص ۴)*. با از بین رفتن تفاوت میان نشانه ها و واقعیت‌، تشخیص چیزهای واقعی از آن چیزهایی که از روی واقعیت شبیه‌سازی میشود،بیش از پیش دشوارتر شده است. برای مثال، بودریلا از “تحلیل رفتن تلویزیون در زندگی و تحلیل رفتن زندگی در تلویزیون سخن می‌گوید(۱۹۸۳، ص ۵۵).*

سرانجام بازنماییهای واقعیت ها یا شبیه سازیها چیرگی پیدا خواهند کرد. ما در بند شبیه سازی ها گرفتار شده‌ایم که “نظامی مارپیچ یا چرخه‌ای را می‌سازند که نه سر دارد نه ته”(کلنر،۱۹۸۹،ص ۸۳)*

با فهم همین چند جمله از بودریلار و کلنر می‌توان اخبار اتفاقات، حوادث جامعه آذربایجان و نحوه جولان رسانه‌های مرکزگرا در نحوه پوشش خبری و یا حتی بایکوت خبری و نحوی بازنمایی ما از منظر رسانه به اصطلاح ملی را درک کرد.

بودریلار این جهان را به عنوان فراواقعیت توصیف می‌کند. برای نمونه رسانه‌های همگانی دیگر آینه واقعیت نیستند، بلکه خود واقعیت و یا حتی واقعی‌تر از واقعیت‌اند.

نمایش‌های تلویزیونی مربوط به اخبار مهیج و جنجالی روز که این روز ها در تلویزیون بسیار بیننده دارند، نمونه های خوبی از این واقعیت به شمار می‌آیند . زیرا دروغ بافی ها و تحریف هایی که به بینندگان منتقل می‌کنند، فراتر از واقعیت یا همان فراواقعیت‌اند. نتیجه این شده است که آنچه که واقعیت دارد، تحت الشعاع قرار گرفته و سر انجام یکسره تحلیل خواهد رفت. تشخیص چیزهای واقعی از صحنه تماشا، امکان ناپذیر شده است. در واقع رویداهای “واقعی” بیش از پیش خصلت فراواقعی به خود می‌گیرند. در پایان، به جز فراواقعیت واقعیت دیگری پیدا نخواهد شد*.

دیگر رسانه‌ها توان این را دارند که یک خبر بی ارزش را با جولان رسانه‌ای در افکار عمومی مهم جلوه دهند و اخباری را که به زعم آنها مربوط به “دیگری” است را با ترفندهای رسانه ای به پایین‌ترین حد بی ارزشی برسانند و یا حتی بایکوت کنند. اخبار حوادث آذربایجان نیز خارج از این قاعده نیست.

می‌توان هزاران انسان را قتل عام کرد و کتاب های زبان مادری ملتی را صرفا به دلیل نوشته شدن آن به زبان دیگری سوزاند. میتوان ارک شهری را تخریب کرد و گفت همه چی آروم است. این قدرت رسانه است که عده‌ای را به آرامی چنان تحت تاثیر قرار می‌دهدکه ، از آتش‌سوزی کلیسای نوتردام پاریس گرفته تا ساختمان پلاسکو تهران اشک تمساح بریزند، ولی به آتش سوزی بخشی از بزرگترین بازار سرپوشیده جهان با بی عتنایی برخورد کنند.

اول زبان تبریز را گرفتد سپس نماد مقاومت‌اش را و اگر تبریز بازاری هم داشت خیلی وقت است که سوزاندند.به راستی دیگر چه چیز تبریز را از ما خواهند گرفت. و یا اصلا تبریز چیزی برای از دست دادن هم دارد؟

به نظر من که دارد.

——–

قسمت‌‌هایی که با علامت *مشخص شده به عین از کتاب;نظریه‌ جامعه شناسی در دوران معاصر; نوشته جورج ریتزر، ترجمه ؛محسن ثلاثی اقتباس شده است.