حجت الاسلام سید علی حسینی ملقب به خامنه ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران بنا به اقرار خود در نوشته ها و گفته هایش، نه ترك است و نه متولد آذربایجان. او متولد خراسان و زبان مادری اش فارسی است. سیدعلی حسینی بكرات منكر وجود ملتی ترك در ایران شده، هویت ملی خود را به شكل فردی متعلق به «ملت ایران» و با «زبان ملی فارسی»، همه ایرانیان را «فارسزبان»، ایران را «كشوری فارسزبان» و زبان مادریش فارسی را نیز «رمز هویت ملی و همه چیز ایرانیان» خوانده است. پس از قیام گسترده مردمی “هارای هارای، من توركم”، او آذربایجانیان و توده ترك خواهان ابتدائی ترین حقوق بشری و ملی خود را صراحتا «مزدبگیران دشمنان ایران و عمال بیگانه» نامیده است. حجت الاسلام سید علی حسینی ملقب به خامنه ای از مسئولین و طراحان درجه اول سیاستهای كلان ضدتركی و ضدآذربایجانی نظام جمهوری اسلامی ایران و تضییق حقوق ملی تركان در این كشور است.
در سالهای نخستینی كه سیدعلی حسینی به مسند ولایت فقیهی جمهوری اسلامی نشست و زمانی كه ملت ترك ساكن در ایران دوره جدید مبارزه ملی دموكراتیك خود بر علیه سیاستهای نژادپرستانه و استعماری جمهوری اسلامی را در آذربایجان جنوبی شروع كرد، استدلالهایی چون خامنه ای ترك است و جهموری اسلامی حامی اخوت مسلمانان، از جانب گروه هایی مطرح می شد و در عده ای از ساده انگاران و كم تجربگان ترك و آذربایجانی برای مبارزه تردید ایجاد می كرد، اما در سالهای اخیر كه شناخت عمومی نسبت به ماهیت نژادپرستانه پارسی-آریائی و استعمارگر رژیم قومیتگرای فارس جمهوری اسلامی بسیار بالا رفته و زمانی كه مردم ترك ساكن در ایران حادثه های زننده ای مانند اهانت روزنامه ایران، نشریه رسمی دولت جمهوری اسلامی به ملت ترك و ترك ستیزی و آذربایجان ستیزی همه جانبه این رژیم در داخل و خارج كشور و مخصوصا دشمنی جمهوری اسلامی با زبان تركی و خوش خدمتی اش به ارمنستان غاصب را مشاهده می كنند، دیگر سخن از ترك بودن خامنه ای چنگی به دل نمی زند.
در این نوشته واقعیت ترك نبودن حجت الاسلام سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در ابعاد ملیتی، مذهبی و سیاسی بررسی شده است. در بعد ملیتی به زبان مادری، موطن، تبار، هویت و فرهنگ ملی وی؛ در بعد مذهبی اعتقاد وی به شیعه امامی فارسی، دولت دینی، ولایت فقیه و زن ستیزی؛ و در بعد سیاسی به حمایت وی از سیاستهای پان فارسیستی و پان ایرانیستی نظام جمهوری اسلامی ایران از قبیل جانشین كردن زبان فارسی، حمایت از ارمنستان اشغالگر، سركوب ملل مسلمان غیرفارس و آزادی ستیزی وی اشاره شده است.
تاكید بر ترك و آذربایجانی نبودن سید علی حسینی ملقب به خامنه ای به معنی آن نیست كه ادعا شود در میان سران ضد ترك و ضد آذربایجانی جمهوری اسلامی ایران و حتی پیش از آن رژیم پهلوی هیچ ترك و آذربایجانی وجود نداشته و ندارد. و یا چنانچه برخی از پان ایرانیستها گمان كرده اند تلاشی برای پاك نمودن این “لکه ننگ” از اذهان عمومی و از پیشانی تركان و آذربایجان از طریق انكار نمودن قومیت و نسب تورکی “خامنه ای”، و یا طبق ادعای دولتیان و ذوب شدگان در ولایت فقیه فارسی، كوششی برای جدا كردن مقام رهبری از اکثریت ملت ایران یعنی آذربایجانیها و ترکها و به این ترتیب متزلزل كردن موقعیت وی هم نیست. بلكه این تاكید، به منظور افشاء عوامفریبی دولت در جعل تبار تركی و آذربایجانی برای رهبر برای نیل به اهداف نامیمون پشت سر آن است. والا این واقعیتی انكار ناپذیر است كه در میان سران هر دو رژیم فارسگرا و پان ایرانیست پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، تعداد قابل توجهی از تركان و آذربایجانیان بی هویت ضدترك و ضدآذربایجانی یافت می شوند. اما موضوع این است كه سید علی حسینی ملقب به خامنه ای، ترك و آذربایجانی نیست.
پس از انفجار ملی سال گذشته تركان در آذربایجان جنوبی و سپس به فاصله كوتاهی در میان بخشهای دیگر این ملت پراكنده در سراسر ایران؛ دولت جمهوری اسلامی، جریانات مذهبی- بنیادگرا، ملیگرا و اكثریت چپ فارس به همراهی شماری از مراكز آكادمیك و رسانه های استعماری غربی، بیكباره كشف كردند كه گویا سید علی حسینی ملقب به خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران٬ خود آذری زبان است. پس از آن، این دسته جات فارس و فارسگرا در اخبار و تحلیلهایشان حول و حوش خیزش مردمی در آذربایجان جنوبی و مساله ترك در ایران، اشل نژادی به دست گرفته و به جای پرداختن به اصل موضوع، به اندازه كردن درجه تركیت فلان ملا و آخوند و روضه خوان برخاستند و بر این مبنا، و در راستای عوام فریبی و خود فریبی دست به استنجاتاتی حیرت انگیز زدند و هنوز نیز می زنند. جالب توجه است كه هیچ یك از این دسته جات فارس و فارسگرا كه بناگهان متوجه ترك بودن خامنه ای گشته و آنرا به یكباره فوق العاده معنی دار یافته اند، در طول سی سالی كه از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، هرگز متوجه فارس بودن صدها و هزاران دولتمرد جمهوری اسلامی و در راس آن بنیانگزاران آن از آیت الله خمینی و مطهری و بهشتی، رفسنجانی و منتظری گرفته تا لاجوردی، مصباح یزدی، جنتی، خزعلی، ولایتی، احمدی نژاد، خاتمی، واعظ طبسی، پورجوادی، ناطق نوری، لاریجانی، حبیبی، معین، امینی نجف آبادی، امامی کاشانی، موحدی کرمانی، دری نجف آبادی، محمدی ری شهری، روحانی، عسگراولادی، باهنر، میرسلیم، محلاتی، رضایی و... نشده و یا آنرا معنیدار نیافته و لزومی به اشاره كردن به این الگو هم ندیده اند.
سید علی خامنه ای و خاندان پهلوی:
در طول حاكمیت بیش از نیم قرنی رژیم پهلوی، كه هر دو شاه آن –رضاخان و محمدرضاشاه- و هر دو ملكه آن – نیمتاج آیریملی و فرح دیبا- به لحاظ تباری ترك و یا نیمه ترك بودند- نه دول استعماری غربی، نه فرهنگیان و روشنفكران قوم فارس، نه گروههای سیاسی منسوب به این قوم و نه حتی خود آن دولت و سردمدارانش، هیچگاه ترك تبار بودن زمامداران رژیم پهلوی و رابطه نسبی آنها با آذربایجان را مطرح نمی كردند، حتی بر عكس سعی بر كتمان آن نیز می نمودند. دولت پهلوی اشاره ای به تبار تركی شاهان خود نمی كرد زیرا بنا به مواضع صریح نژادپرستانه آریائی و قومیتگرایانه فارسی اش، انتساب به قوم ترك را امری حقارت آمیز و پست می دانست. دیگر آنكه استعمار بریتانیا، دولت ترك و آذربایجانی قاجاری را با ادعای دروغ خلوص نژادی آریایی و پارسی پهلویان ساقط كرده بود و بنابر این نمی توانست علنا به ریشه تركی شاهان و ملكه هایش اعتراف نماید. علاوه بر آن، هم رژیم پهلوی كه تاریخ كوتاهش مملو از تبهکاری علیه ترکها و آذربایجان جنوبی است و هم نخبگان و توده ترك، هر دو بی هیچ شبهه ای به ماهیت و عملكرد آشكار ضدتركی و ضدآذربایجانی رژیم پهلوی و سیاستهای آن واقف بودند. از اینرو مانور در باره ترك تباری سران آن دولت نمی توانست تركان و آذربایجان را فریب دهد و یا امتیازی مثبت برای آن رژیم در نزد ملت ترك تلقی شود.
اما داستان جمهوری اسلامی چیز دیگری است. این دولت گویا اسلامی، مدتی كوتاه پس از تاسیس، به سیاستهای قومیتگرایانه افراطی فارسی و به شدت ضدتركی و ضدآذربایجانی رژیم پهلوی بازگشت نمود و حتی آنها را گسترش و تعمیق داد. در این شرایط، نظام اسلامی كه در ظاهر می بایست آنتی تز پهلویها بوده و از جمله بر ضد نژادپرستی آریائی و قومیتگرائی فارسی آنها نیز باشد، برای توجیه تناقض تعقیب و اعمال سیاستهای نژادپرستانه ضدتركی و ضدآذربایجانی رژیم پهلوی از طرف خویش، محتاج به خلق عذر و بهانه ای مقبول و پوشش جدیدی بود. از اینرو این دولت، گفتمانی عوامفریبانه بدین شكل بوجود آورد كه گویا سیاستهای فارسیگرایانه، تركستیزانه و ضدآذربایجانی نظام جمهوری اسلامی كه ظاهرا مشابه سیاستهای رژیم پهلوی است، ربطی به رژیم پهلوی نداشته و در اصل سیاستهائی اسلامی و ایرانی اند. زیرا كه رهبر نظام كه خود یك روحانی آذربایجانی و یك ترك می باشد طراح، مدافع و مجری این سیاستهاست و علاوه بر آن تركهای ایران نیز با آغوش باز از این سیاستهای فارسگرایانه ضدترك و ضدآذربایجانی استقبال می كنند.
آذری نمایان رهبر:
آذری و آذربایجانی نمایان داخلی و خارجی رهبر جمهوری اسلامی ایران سه دسته زیر اند:
١- مراكز سیاسی- علمی و رسانه های كشورهای استعماری اروپائی. انكار هویت و حضور جمعیت شناسانه، فرهنگی و سیاسی تركان در ایران و تاریخ آن، و تبلیغ این ادعا كه گویا تركان و آذربایجانیان كوچكترین مشكل هویتی و ملی با دولت ایران ندارند، مشی راهبردی مراكز و رسانه های اروپائی بویژه انگلیسی و فرانسوی است. نباید فراموش نمود پیدایش قومیتگرائی فارسی بر مبانی نژادپرستی آریائی، باستانگرائی و ترك ستیزی و عرب ستیزی، ایجاد هویت ملی ایرانی، هویتی ملی كه هرگز وجود خارجی نداشته، همچنین اقتدار سیاسی قوم اقلیت فارس و دور ساختن تركان از حاكمیت سیاسی در ایران در سده اخیر همه دست آورد و محصول دولتهای استعماری اروپائی به محوریت بریتانیا است.
٢- دستگاه سیاسی و تبلیغاتی دولت جمهوری اسلامی. آذری نمایاندن رهبر جمهوری اسلامی ایران، در میان وظائف اساسی این دستگاه است. دستگاه سیاسی و تبلیغاتی فوق العاده ندانم كار و بی كفایت دولت جمهوری اسلامی، توانسته است در مدت كوتاهی تنوع ملی مردمان در ایران را به مساله ملی با ابعاد بین المللی تبدیل نماید. این دستگاه سیاسی و تبلیغاتی بی كفایت، همچنین خواباندن شعله خشم روزافزون و ناخشنودی فزاینده ملت ترك و آذربایجانیان از سیاستهای ضدتركی و ضد آذربایجانی جمهوری اسلامی فارسگرای ایران -عالی ترین تشكل سیاسی قوم فارس-، ریشه یابی شورش اخیر ملت ترك در آذربایجان و كلا خواستهای ملی تركان ساكن در ایران را در کارهای نمایشی و تبلیغاتی مهمل، پوچ و بی اثری مانند وصل نمودن شجره پدری رهبر به آذربایجان و اثبات آذربایجانی بودن وی خلاصه کرده است.
٣- گروههای سیاسی و الیت روشنفكری- فرهنگی فارس. این طیف كه تقریبا شامل همه شخصیتهای عمده فرهنگی- سیاسی قوم فارس٬ رسانه های فارسی زبان و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون قوم فارس موسوم به سراسری اعم از قومیتگرایان، مذهبیون و جناحهای راست و چپ فارس است، در مساله تركان ایران و آذربایجان جنوبی به عنوان زائده و دنبالك جمهوری اسلامی و قبل از آن رژیم پهلوی عمل كرده و همواره در هماهنگی كامل با سیاستهای ضدتركی و ضدآذربایجانی دولت ایران موضع می گیرد. در مورد آذری نمایاندن خامنه ای نیز این طیف مدافع آتشین تبلیغات جمهوری اسلامی است.
هدف از آذربایجانی نمایاندن خامنه ای فارس، رهبر جمهوری اسلامی ایران چیست؟
خامنه ای بنا به اقرار خود، نه ترك است و نه متولد آذربایجان. او متولد مشهد- در منطقه ملی فارسستان بوده و زبان مادری اش نیز فارسی است. خامنه ای در بعد هویتی بدرستی خود را فارس زبان (و به نادرستی زبان ملی و مادری همه ایرانیان را فارسی) می داند، او در بعد سیاسی نیز ضد ترك و ضد آذربایجانی بوده و علاوه بر تائید كلیه سیاستهای جمهوری اسلامی برای امحاء زبان، هویت، فرهنگ و ملت ترك در ایران؛ هویت طلبان، برابری خواهان و فعالین حقوق بشری ترك و آذربایجانی ضدآپارتاید در ایران را مزدوران بیگانه و آمریكا و اسرائیل می شمارد. خامنه ای هیچگونه پیوندی نه از جنبه هویتی و نه از جنبه مصالح و منافع سیاسی با ترك و آذربایجان – به غیر از ضدیت و دشمنی با آنها- ندارد. با این اوصاف مفید است تبیین شود به چه سبب دولت ایران و قومیت گرایان فارس به اصرار به دروغپردازی در باره ترك و آذربایجانی بودن این شخصیت كه هویت ملی خود را آشكارا فارس و زبان ملی اش را نیز صراحتا فارسی میداند و معرفی می كند، و كلا تراشیدن رگ و پی تركی برای نظام جمهوری اسلامی ضدترك و ضدآذربایجانی مشغولند؟
- نخست باید ذكر كرد مخاطب این تبلیغات رسمی و دروغین، در درجه اول توده ترك، و یا بزرگترین ملت ساكن در ایران به لحاظ عددی است.
- دیگر آنكه هرچند مشی سیاسی گروههای سه گانه فوق متفاوت است، اهداف چندگانه آنها از تبلیغ آذری بودن رهبر جمهوری اسلامی یكسان بوده و در راستای آسیمیلاسیون ملی، هویتزدائی، از خودبیگانگی، مغزشوئی، فارسسازی ملت ترك و ممانعت از رشد شعور ملی تركی و بلوغ ملی ترك زبانان در ایران است.
- سوم آنكه سیستم شوونیستی حاکم بر ایران همیشه از وجود تعداد قابل ملاحظه ای از تركان و آذربایجانی ها در حلقه سران و سیاستگزاران موثر در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی، که بسیاری تصادفا از با حرارت ترین مدافعان و مجریان آسیمیله کردن ترکها نیز بوده اند، به صورت ابزاری تبلیغاتی استفاده کرده است.
- دولت ایران و قومیتگرایان فارس با طرح مساله مقامات ترك ستیز و ضد آذربایجانی اصلا ترك و آذربایجانی و یا گویا ترك و گویا آذربایجانی در دولتین پهلوی و جمهوری اسلامی و مشخصا سید علی حسینی ملقب به خامنه ای چند هدف را دنبال کرده اند:
١- عرضه كردن مشی سیاسی و موضعگیری ضدتركی و ضدآذربایجانی شخص اول نظام- كه گویا خود آذربایجانی و ترك است- به عنوان بالاترین نمونه ملی و دینی مناسب برای الگوبرداری از طرف بروكراتها و تكنوكراتها، ماموران دولتی، پرسنل نظامی و دستگاه خادمان دینی (موسوم به روحانیون و علما) ترك كه متناسب با وزنه جمعیتی تركان در ایران، هنوز دارای وزنه بسیار سنگینی در دستگاه دولت ایرانند.
٢- القاء این باور به توده های ترك آذربایجان و ایران، و بویژه نسل جوان-كه معمولا شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی را مدل خویش میسازد- كه یك ترك و آذربایجانی و یك شهروند ایده آل ایرانی میباید دارای مناسبت و موضعگیری همانندی با وی در باره آذربایجان و هویت تركی خویش –یعنی موضعی تركستیز، ضدآذربایجانی، فارسی پرستانه و آریاگرایانه باشد.
٣- نشاندن این باور در افكار عمومی ایرانیان و جهانیان كه قومیتگرایی فارسی حتی پارسیگری افراطی، فارسزدگی هویتی و نژادپرستی آریایی همانگونه كه در رهبر جمهوری اسلامی گویا ترك و آذربایجانی نیز دیده میشود، الگوی جامعه شناسی جاافتاده، تمایلی خودی و خوشایند، امری خودجوش و داوطلبانه، سنتی تاریخی و نوعی نرم فرهنگی باكلاس در میان تركان و آذربایجانیان ایران است؛ و این پدیده به هیچ وجه ناشی از جبر و تحمیل قومیتگرایان فارس و یا سیاستهای دولتی نیست. همچنین القاء این اندیشه که اساسا این خود آذربایجانی ها هستند که در سیستم موجود ایران حل شده، با قطعیت ترک بودن خویش را نفی کرده و خودشان را جزوی از خانواده اقوام ایرانی و آریائی میدانند.
٤-- تبلیغ این اندیشه و تصور نادرست كه دولت و نظام سیاسی ایران –از آنجائیكه گویا شخص اول نظام خود آذری و آذربایجانی است- دولتی تحت كنترل و تسلط عنصر قومی فارس نبوده و بر اساس هویت ملی اقلیت فارس ساكن در ایران شكل نگرفته است. در تبلیغات پان ایرانیستی به اینگونه ادعاهای قالبی بسیار برخورد می شود: “رهبر این رژیم، آقای «خامنه ای» آخوندی اصلاً از ترک های خامنه آذربایجان است؛ در تبریز هم چماقداران و چاقوکشان دولتی همه محلی هستند و زبان فارسی را به سختی تکلم می کنند. وزیر انرژی اش فارسی را با لهجه غلیظ ترکی حرف می زند، و بسیاری از «علما»یش، هم در گذشته و هم در زمان حاضر، از آذربایجان برخاسته اند” و یا “مگر خود رهبر این حکومت اسلامی هم ترک خامنه و هم سید عرب نیست؟ «فارسیت» این حکومت را از کجایش باید استخراج کرد؟”
٥-- تبلیغ این ادعای بی پایه كه هیچگونه تبعیض ملی و مذهبی بر علیه تركان و آذربایجانیان، بلكه هیچگونه به حاشیه رانی ملل و ستم ملی در نظام سیاسی و جامعه ایرانی و از جمله تبعیض ملی در تقسیم مناصب حکومتی وجود ندارد و تركان –مانند نمونه سید علی حسینی ملقب به خامنه ای- حتی به راس نظام نیز می توانند صعود كنند.
٦-- ایجاد تناظر بین هویت تركی-آذربایجانی از یك طرف و استبداد سیاسی دولت ایران، بنیادگرائی شیعی و دیگر صفات و خصائل منفی در تمثال رهبر گویا ترك و گویا آذربایجانی. و با حركت از این نقطه تخطئه و تحقیر فرهنگ و هویت تركان و آذربایجان و خوار، واپسگرا و منفور نمایاندن آن در میان مردم دمكرات ایران و جهان متمدن. به همین سبب است كه در ادبیات سیاسی فارسی، هرگز اشاره ای به ترك بودن و یا هویت ملی ترك شخصیتهای تاریخی و یا معاصر كه به نحوی دارای وجهه ای مقبول و موفق باشند (ستارخان، حیدرخان، مصدق، شاملو، بهرنگی، توللی، هدایت، هشترودی، عبادی، گوگوش، پسیان، وثوقی، پناهی، میلانی، دائی....) نمیشود. اما اگر حسب الاتفاق شخصیتی منفور و منفی اصلا ترك بوده باشد، بویژه اگر بر علیه هویت ملی تركی و آذربایجانی خود نیز حركت نموده باشد، به كرات و با بزرگنمائی به ترك و آذربایجانی بودن وی اشاره و تاكید می شود (صادق خلخالی، تقی ارانی، احمد كسروی، خلیل ملكی، .....)
٧-- مسئول شمردن تركان ایران و آذربایجان بابت مواضع ارتجاعی، بنیادگرانه و استبدادی رژیم جهموری اسلامی از طرف اپوزیسیون غیرمذهبی فارس، به این بهانه كه گویا زمامداران و مسئولین اصلی این رژیم ضد دمكراتیك و بنیادگرا که بحق مورد تنفر همه اند، ترك می باشند. این افراد مدعی هستند که یکی از دلایل بدبختی ایران امروز بخاطر حاکمیت رهبری است که منشا ترکی دارد و نتیجتا تنها راه رهائی از ارتجاع و استبداد و بنیادگرائی در ایران ریشه كردن منبع این بلایا یعنی تركان و هویت تركی در ایران است. با حركت از این نقطه این دسته از اپوزیسیون غیرمذهبی فارس، سیاستهای همانندسازی و نژادپرستانه فارسی – آریائی دولتی بر علیه تركان ایران و فرهنگ و هویت تركی را موجه می شمارند. مشابه این سیاست به طور موفقیت آمیز بر علیه دولت تركی و آذربایجانی قاجار- كه گویا عامل اصلی تمام مصائب و عقبماندگیهای ایران در قرن نوزده بود- از طرف قومیتگرایان فارس و دول استعماری اروپائی به پیش رانده شد و باعث فریفته شدن بخش قابل توجهی از نخبگان، رهبران، روشنفكران و همچنین توده ترك در آذربایجان گردید. به گونه ای كه تركان خود، دولت تركی و آذربایجانی قاجاری و به تبع آن هویت و فرهنگ تركی و آذربایجانی را مسبب همه مصائب و عقب ماندگی تاریخی جامعه دانستند و ساده لوحانه در ساقط نمودن دولت تركی آذربایجانی قاجار در قالب ماجراجوئیهای تروریستی حیدرخان عموغلو و قیام بی هدف ستارخان و .... ؛ آریائیگری و نژادپرستی پارسی در قالب آخوندزاده و ارانی و تركیستیزی و فارسزدگی كسروی و محمود افشار…. پیشگام و آلت دست نژادپرستان و قومیتگرایان فارس شدند.
٨- كاشتن آگاهانه تخم تفرقه و كینه و دشمنی ملی میان ملل ایران با منحرف نمودن جهت و سمت مبارزه و تنفر مردم و ملل ساكن در ایران از مسیر اصلی مبارزه با نژادپرستی آریائی، استعمار فارسی و سلطه و حاكمیت سیاسی قوم فارس در ایران؛ و سوق دادن آن بر علیه قربانیان این نژادپرستی و استعمار یعنی ملت ترك و جنبش ملی دمكراتیك آذربایجان، به این بهانه که در هر سرکوب و کشتاری که در رابطه با ملل غیر فارس انجام شده، نشانی از مشارکت مشتاقانه صاحب منصبانی از تركان و آزربایجانیان حتی در سطوح رهبری دیده شده است (غافل از این واقعیت كه دولت فعلی ایران، جانشین دولت تركی آزربایجانی قاجار-افشار-صفوی..... بوده و تركان نیز اكثریت نسبی جمعیت ایران را تشكیل می دهند، بنابراین طبیعی است كه علی رغم همه محدودیتها هنوز، نه در رهبری اما در سطوح و لایه های گوناگون دیگر دولتی حضور داشته باشند).
٩- تخطئه هر گونه اعتراض خلق ترك به تضییق حقوق ملی اش در ایران، به این بهانه كه از آنجائیكه تركان خود در راس و بدنه نظام قرار دارند شریك تمام اقدامات و جنایات رژیم هستند و در نتیجه حق هیچگونه شكایتی از وضع موجود- كه خود از آفریدندگان آنند- را ندارند. این توجیه عوامانه در میان همكشوریهای فارس از عامی و روشنفكر بسیار جا افتاده است. به شكلی كه جواب بسیاری از فارسهای ایران به تظلم خواهی تركان این پاسخ قالبی است: آخر شما ترکها دیگر چرا اعتراض می کنید؟! مگر رهبر مملکت ترک نیست… مملکت که دست شماها است!!!
١٠- ایجاد كشمكش و تفرقه داخلی بین تركان و آزربایجانیان به جای متمركز شدن یكپارچه آنها بر نظام و دولت ترك ستیز و ضد آذربایجانی. هنگامی كه تركان و آزربایجانیان به نوشته ها و اعمال ضد ترکی مقامات گویا ترك و آزربایجانی اما در عمل ضد آذربایجان و ترك ستیز اعتراض می کنند، پاسخ داده می شود که این مقامات خود ترك و آزربایجانی هستند. بنابراین، این اختلاف مساله ای بین تركان است و ربطی به دولت و نظام و فارسها ندارد.
١١- بالا بردن وجهه به شدت مخدوش جمهوری اسلامی در میان تركان منطقه، كه نظام جمهوری اسلامی ایران را نظامی فارسگرا، آریاپرست، ترك ستیز و ضدآذربایجانی می دانند، از طریق بزرگنمائی نقش فوق العاده ناچیز تركان در مدیریت نظام و یا جعل هویتی تركی و آزربایجانی برای برخی از آنها مانند سید علی حسینی ملقب به خامنه ای.
١٢- دست و پا كردن مقلدینی برای حجت الاسلام سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در میان تركان جعفری ایران، جمهوری آذربایجان، تركیه، عراق و سوریه، جهت ایجاد فضای مانور برای مداخلات جمهوری اسلامی در این مناطق حساس و پراهمیت.
زبان مادری خامنه ای تركی نیست، فارسی است:
زبان مادری سید علی خامنه ای تركی نیست، او خود زبان مادریش را فارسی ذكر كرده است: - « مادرم (صبیه حجت الاسلام سید هاشم نجف آبادی) فارس زبان بود؛ . مادرم یك خانم بسیار فهمیده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - به معناى مانوس بودن با دیوان حافظ - با قرآن كاملا آشنا بود و صداى خوشى هم داشت». برخی از منابع ترك و آذربایجانی ادعا نموده اند سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای زبان تركی را نه در محیط خانواده بلكه بعدها در اثر مراوده با تركان مشهد فراگرفته است: «ترکی صحبت کردن رهبر جمهوری اسلامی چندان امر غریبی نیست. در ایران كه زبان اكثریت نسبی مردم تركی است، میلیونها نفر از غیرترکها به دلایل مختلف ترکی را بصورت زبان دوم یاد گرفته اند. جمعیت ترکها در مشهد نیز بسیار زیاد است. یکی دیگر از کسانی که به همین طریق زبان ترکی را یاد گرفته، اقای احمدی نژاد رئیس جمهور فارس و فارسستانی جمهوری اسلامی است. سید علی حسینی ملقب به خامنه ای نیز همانند احمدی نژاد تورکی را بصورت طبیعی در معاشرت با تورکها یاد گرفته است».
خامنه ای آذربایجانی نیست، خراسانی است:
ادعای دولت جمهوری اسلامی و قومیتگرایان فارس در مورد آذربایجانی بودن شخص اول جمهوری اسلامی نادرست است. سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای آذربایجانی نیست، وی خراسانی و مانند مادرش فارسستانی است. در شرح زندگی نامه رهبر دینی جمهوری اسلامی ایران در پایگاه شخصی وی، هیچ اشاره ای به آزربایجان نشده است. او متولد ٢٤ تیرماه سال ١٣١٨ -١٩٣٩ برابر با ٢٨ صفر ١٣٥٨ قمرى مشهد فارسستان و بزرگ شده این شهر می باشد. آقای حسینی در آنجا دوران کودکی خود را سپری کرده است. در شناسنامه ایشان، محل تنظیم سند شناسنامه پدر و مادر وی نیز مشهد ذکر شده است. مادر سید علی حسینی، اصالتا اهل کاشمر خراسان و پدر وی حجت الاسلام آقا سید جواد از مجتهدین مشهد فارسستان بوده و بزرگ شده نجف می باشد. تنها پیوند وی با آذربایجان، پدربزرگ پدری اش حجت الاسلام سید حسین كه گویا اصلا اهل آذربایجان بوده میباشد، اما او هم نه ساكن آذربایجان، بلكه از علمای مقیم نجف در كشور عراق است. آشنائی سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای با آذربایجان تنها بعد از پیروزی انقلاب، حین نخستین سفرهایش در قالب ماموریتهای دولتی به مملكت آزربایجان بوده است.
ارتباط سیدعلی حسینی با خراسان به خراسانی بودن وی محدود نمی شود، قرائن بسیاری از یك طرف نشان از تعلق خاطر او به سرزمین خراسان و مملكت فارسستان و از طرف دیگر نبود كوچكترین تعلق خاطر وی به مملكت آذربایجان دارند. خامنه ای كه كوچكترین الفت و آشنائی با آذربایجان ندارد، اخیرا شعری بمناسبت اعیاد شعبانیه سروده و در آخرین مصراع، بدرستی خود را “دلبسته یاران خراسانی” دانسته است. (هر چند امین، بسته دنیا نیم اما / دلبسته یاران خراسانی خویشم). او در این شعر نیز، كوچكترین اشاره ای به تركیت و یا آذربایجان نكرده است. اساسا خامنه ای طرفدار ایده های “ایران بزرگ” و “خراسان بزرگ” با محوریت زبان فارسی- تاجیكی می باشد كه در تضاد كامل با تركیت و آذربایجانیت وی است.
همچنین در دوره رهبریت وی پس از تجزیه خراسان به سه استان جدید، بنا به توصیه پرویز ورجاوند و اجابت مقامات، كلمه خراسان در نام هر سه استان جدید التاسیس خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی ابقاء شد. در حالی كه در دوره رهبریت خامنه ای با تشكیل استانهای قزوین، اردبیل و قم، سرزمین آذربایجان عملا بین دوازده استان شمال غربی كشور تجزیه و در نام هیچكدام از این استانها به جز دو عدد از آنها اسم آذربایجان ابقاء نگردید. آشكار است كه روند تجزیه ارضی و اداری سرزمین آذربایجان به موازات وابسته شدن مستقیم آنها به مركز و حذف نام آذربایجان از آنها، كه در راستای سیاستهای استعماری فارسی، تسریع روند فارسسازی و آذربایجان زدائی انجام می گیرد با آگاهی و تائید كامل شخص خامنه ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی انجام می پذیرد. (در دوره رهبریت خامنه ای، استانهای دوازده گانه آذربایجانی شمال غرب كشور كه زمانی از پیشرفته ترین سرزمینهای آسیائی و شرقی بشمار می رفتند به یكی از عقب مانده ترین و محرومترین مناطق ملی ایران؛ و در مقابل مناطق كویری فارسستان به یكی از آبادترین و پیشرفته ترین مناطق خاورمیانه تبدیل شده اند. آذربایجان اكنون سرزمینی مهاجر فرست، استیلا شده توسط لشگر بیكاران و معتادان و بزهكاران، محروم از هر گونه سرمایه گذاری زیربنائی و كلان دولتی، جولانگاه نیروهای سركوب بسیجی و سپاهی فارس و نمایندگان ولایت فقیه و... است كه با سرنوشت شومی كه جمهوری اسلامی به رهبری سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای برای او رقم زده، دست و پنجه نرم می كند).
خامنه ای ترك تباری نیست:
سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای به لحاظ ملی ترك نیست، او از طرف مادری فارس و از طرف پدری ترك-عرب و به عبارت دیگر ایگدش و یا دو رگه فارس- ترك است. گویا پدربزرگ پدری وی ملیت ترك داشته است. خود وی در این باره می گوید: «پدرم (حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدجواد خامنه ای) اهل تبریز و خامنه (خامنه از توابع تبریز) است»...... «البته پدرم ترك زبان بود، ما اصلا تبریزى هستیم؛ یعنى پدرم اهل تبریز و خامنه است». [ادعا شده است كه سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در یکی از سفرهای خود به استان مرکزی در ٦ سال پیش اصالت خود را از شهر آشتیان آذربایجان دانسته و نسبش را به قائم مقام فراهانی رسانده است]. در باره نادرستی ترك تبار شمردن خامنه ای در یكی از سایتهای تركی- آذربایجانی چنین گفته می شود: «در ١٧ دی ١٣٥٦ مقاله ای با عنوان “استعمار سرخ و سیاه” در روزنامه اطلاعات علیه اقای خمینی به امضای رشیدی مطلق منتشر شد. در این مقاله نسب آقای خمینی به هند و کشمیر رسانیده شده و چندین بار از وی با نام سید هندی اسم برده شده بود. واقعیت هم آن است که نسب آقای خمینی از طرف پدر به شیعیان شبه قاره هند در کشمیر می رسید. با اینهمه آیا خمینی هندی است؟! آیا کسی این ادعا را می پذیرد که وی فارس و یا فارسستانی نبوده است؟! در نهایت همانقدر كه آقای خمینی هندی بود، آقای خامنه ای هم ترک است». در منبعی دیگر گفته می شود: «کسانی که رهبر کنونی ایران را ترک می دانند سخت در اشتباهند. اگر از نظر این جماعت، آقای حسینی ترک هستند پس اقای خمینی نیز هندی می باشند! یکی از ادعاهای ساواک، کشمیری بودن پدربزرگ ایشان و در واقع هندی بودن آقای خمینی بود. چه آقای حسینی تورک باشند و چه آقای خمینی هندی، سبب هیچ اتهام و یا تبرئه ای در خصوص عملکرد این آقایان نیست. محمد رضا شاه پهلوی (قاتل دهها هزار تورک آذربایجانی در نسل کشی 21 آذر 1325) بیشتر از آقای حسینی ژن تورکانه از مادر تورک خود به ارث برده بودند و یا شخص استالین که گرجستان را تا پرتگاه نسل کشی حرکت داد یک گرجی تمام عیار بود!»
بنابراین به لحاظ ملیت خامنه ای در خوش بینانه ترین حالت می تواند فردی نیمه فارس-نیمه ترك شمرده شود. اطلاق ترك به خامنه ای به صرف وجود رگه ای ترك و یا آذربایجانی در میان آباء و اجداد وی٬ رفتاری كاملا خطاست. اساسا نباید فراموش كرد زبان فارسی دری، زبان بومی ایران نبوده و به عنوان زبانی ادبی محدود به نخبگان، از افغانستان وارد و بعدها به موازات فارس زبان شدن تدریجی بومیان و تركان و اعراب ایرانی، كم كم و بویژه در دو سده اخیر در ایران نیز جمعیت بومی فارس زبان پدیدار شده است. در نتیجه همه فارس زبانهای امروزی ساكن در ایران اصولا تباری غیرفارسی دارند و به طور دقیقتر، از جنبه نژادی-تبار شناسی- انسان شناسی اقلا حدود ٣٠٪ از گروههای فارس زبان امروزی ایران اصلا ترك تبار و بیش از ٤٠٪ ایشان عرب تبار و بقیه نیز به لحاظ تباری مخلوطی از تاجیكان و بومیان مناطق مركزی و شرقی ایرانند. به عبارت دیگر صرف وجود رگه ای تركی در فارسزبانان ایران مانند سید علی حسینی ملقب به خامنه ای سببی كافی برای ترك شمردن آنها نمی تواند باشد، چه در این صورت همه فارسزبانان ایران را می بایست ترك و یا عرب به حساب آورد.
به لحاظ سیاسی نیز٬ چهارچوب اندیشه و عملكرد سیاسی سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای و یا اقلا وجه غالب آن قومیتگرایی افراطی فارسی و تائید سیاستهای دولت جمهوری اسلامی كه ناظر به فارسسازی همه ملل ایرانی غیرفارس است مى باشد. از منظر نگرش و عمل سیاسی، همچو شخصیتهایی را به صرف ارتباطات تباری ضعیف با گروههای ملی خاصی، نمیتوان متعلق به آن گروه ملی شمرد. در غیر اینصورت میبایست بسیاری از دیگر شخصیت های نژادپرست و ضد ترك و ضد آذربایجانی تاریخ معاصر ایران مانند محمد رضا پهلوی و یا محمود افشار را نیز ترك و آذربایجانی و در صف اول ملیگرایان ترك محسوب كرد!
خامنه ای ترك فرهنگی و هویتی نیست:
سید علی حسینی رهبر جمهوری اسلامی ایران كه بارها از طرف حکومت به عنوان یک “آذری” معرفی شده به لحاظ فرهنگی آذربایجانی و به لحاظ هویتی نیز ترك نیست. خامنه ای به تصریح خودش، به لحاظ فرهنگی ترك نبوده و فارس است. چنانچه در وی از خصائل مشهور تركان و آذربایجانیان مانند تعصب بر زبان و هویت تركی، ترقی پروری، عدالت جوئی، آزادیخواهی، تساهل و تسامح دینی و مذهبی، برابر انگاری زنان با مردان، همزیستی با دیگران و ... اثری موجود نیست. بر عكس، او مدافع بسیار سرسخت افراطیگری مذهبی شیعی امامی كه قومیتگرائی واپسگرای فارسی و شعوبیت نژادپرست پارسی در تاروپود آن رخنه كرده اند می باشد. خامنه ای حتی به فرض ترک تبار بودن، نتوانسته است هویت، فرهنگ، زبان و تاریخ ترکها را ادراک کند. فردی که پدرش مجتهدی بر مذهب امامی فارسی در شهر مشهد فارسستان بوده، پدر بزرگش گویا از اهالی خامنه آذربایجان اما مقیم نجف در عراق عرب بوده و از طرفی دیگر مادربزرگش نجفی زاده و مادر خودش نیز فارس زبان و از كاشمر و نجف آباد فارسستان است، تا چه حد می تواند دارای فرهنگ و هویت ترک و آذربایجانی باشد؟!
خامنه ای هرگز صراحتا خود را ترك و آذربایجانی نخوانده است. او خود را دارای ملیت ایرانی با زبان ملی فارسی می داند و بنابراین به لحاظ هویتی خود را ترك نمی داند. وی صرفا به منظور مصارف تبلیغاتی گاهی از اوقات از “پیوند” با مناطق ترك نشین ایران سخن گفته و ادعا نموده است كه با تركها احساس “خویشاوندی” می كند. وی در چند جا در باره زبان مادری و ملیتش چنین گفته است: «البته پدرم ترك زبان بود».... «بنده چند سال قبل از این به تبریز رفته بودم؛ . اصلاً خبر نداشتم كه در تبریز این همه شاعر هست. با این كه من به یك معنا تركزبان هستم و تركى مىفهمم و صحبت مىكنم و با آنها احساس خویشاوندى مىكنم و به آنجا رفت وآمد هم داشتهام، در عین حال نمىدانستم كه در آنجا این قدر شاعر و گویندهى خوب وجود دارد». آنچه از بررسی اقوال فوق حاصل می شود این است:
- «من “به یك معنا” تركزبان هستم». سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای خود را “ترك زبان” نمی داند، بلكه “به یك معنا ترك زبان” (و به صدها معنا فارس زبان) میداند.
- «پدرم “ترك زبان” بود». سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای خود و پدرش را “ترك” نمیداند، “ترك زبان” می داند. ترك زبان دانستن تركان ایران، گفتمان رسمی دولت جمهوری اسلامی-سلطنت پهلوی و نژادپرستی آریائی كه اصرار بر نفی تبار تركی ملت ترك در ایران دارد است. این نگرش كثیرالمله بودن ایران و هویت ملی ملل ساكن در آن را نفی كرده، قائل به وجود یك ملت آریائی نژاد و ایرانی تبار به نام ایرانی متشكل از فارسزبانها، تركزبانها، عرب زبانها و.... است.
- «با “آنها” احساس “خویشاوندى” مىكنم». سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای خود را از تركها نمی داند و تركان ایران را نه به صورت “ما”، بلكه به شكل “آنها” خطاب می كند. او با تركان ایران احساس “عینتی” نمی كند، زیرا كه ترك نیست. او با تاكید بر احساس خویشاوندی به جای عینیت و یا یكی از آنها بودن، به غیریت خود با خلق ترك تاكید می كند و با دقت سعی در حفظ مسافت خویش با آنها دارد. رابطه او با تركان ایران، حتی در حد خویشاوندی نیز نبوده، صرفا در حد “احساس خویشاوندی” است.
- «چند سال قبل از این به تبریز رفته بودم ... نمىدانستم كه در آنجا این قدر شاعر و گویندهى خوب وجود دارد». سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای از وضعیت فرهنگی و ادبی مملكت آذربایجان و پایتخت آن تبریز بی اطلاع است. او نخستین سفرهایش به مملكت آزربایجان را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام داده است.
خامنه ای گویا ترك و آذربایجانی، سواد خواندن و نوشتن تركی ندارد:
در تبلیغات دولتی به نفع سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای به كرات تاكید می شود كه او به شعر و ادب زبان مادری اش فارسی، حتی عربی آشنا بوده در آنها تبحر دارد: «ایشان از سنین نوجوانی عضو انجمن ادبی [فارسی] مشهد بوده اند. بسیاری از شعرای معروف مانند شهریار و اخوان ثالث با ایشان سابقه [؟] طولانی داشتند و در دوران ریاست جمهوری به دیدار ایشان می آمدند. ایشان به همه سبكهای شعر فارسی كاملاً مسلطند و هنوز شعرهای شاخص و برجسته ایشان منتشر نشده. ایشان در شعر عربی هم تبحر دارند». در این تبلیغات دولتی به آشنائی خامنه ای، با شعر و ادب تركی، زبان ملت ترك و سرزمین آذربایجان، ملت و سرزمینی كه ادعا می شود وی منسوب بدانهاست اشاره ای نمی شود. و گفته نمیشود این رهبر گویا ترك و آذربایجانی آیا در عمر خود عضو هیچ انجمن ادبی تركی بوده است یا نه؟ با هیچكدام از شعرای عمدتا تركیسرا سابقه طولانی داشته است؟ آیا در شعر تركی تبحر دارد؟ به همه سبكهای شعر تركی كاملا مسلط است؟ و دارای هیچ شعر شاخص و برجسته تركی می باشد و یا نه؟
دلیل این سكوت روشن است: سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در زبان تركی دارای سواد نمی باشد! وی خود ادعا می كند: «تركى مىفهمم و صحبت مىكنم». حقیقتا نیز وی تركی را می فهمد و حتی به تركی شكسته و مغلوطی صحبت می كند، اما خواندن و نوشتن تركی را نمی داند، بر آنها تسلطی ندارد و با ادبیات تركی و تركی نوشتاری و ادبی و معیار نیز مطلقا و هیچگونه آشنائی ندارد. به عبارت دیگر سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در خواندن و نوشتن به زبان بزرگترین ملت كشوری كه رهبر آن است، ملتی كه ماشین تبلیغاتی دولت شب و روز ادعای انتساب او به آن ملت را پخش می كند، یعنی در زبان تركی بیسواد است. اساسا تاكنون هیچ نوشته ای به زبان تركی از سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای دیده نشده است. تمام مقالات و حتی توضیح المسائل وی نیز به فارسی و نه به تركی است. خامنه ای می گوید: «مادرم یك خانم بسیار فهمیده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - به معناى مانوس بودن با دیوان حافظ - با قرآن كاملا آشنا بود و صداى خوشى هم داشت». آنچه از این قول تلویحا بدست می آید اینست در حالیكه مادر فارس او، سواد خواندن و نوشتن فارسی داشته و حتی مانوس با دیوان حافظ بوده است، پدر وی با ادب و شعر فارسی انسیت قابل ذكری نداشته است. همچنین می توان نتیجه گرفت پدر وی نیز محروم از خواندن و نوشتن در زبان تركی بوده است مگر آنكه سیدعلی حسینی به عمد سواد تركی پدر را- شاید به علت كسر شان شمردن آن- ذكر نكرده باشد.
تركی مغلوط و سخیف خامنه ای:
سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای در ملاقاتها، نطقها و مقالات خود تاكید بسیاری بر كاربرد فارسی صحیح و بدون غلط دارد. این رفتار وی قابل فهم است زیرا فارسی، زبان مادری و زبان آرمانی اش بوده و افزون بر آن زبان قومی باكلاس و برگزیده است كه او خود را منسوب به آن می داند. اما آنچه قابل فهم نیست اصرار وی در كاربرد نوعی تركی مغلوط و سخیف به مناسبتهای گوناگون می باشد كه تقریبا تمام كلمات آن فارسی است. خامنه ای معمولا در مواردی در دیدار با برخی از طرفداران آذربایجانی حکومت اسلامی، چند کلمه ای را به این نوع ترکی ویژه آنهم بسیار به سختی ادا می نماید و سیمای رهبری جمهوری اسلامی نیز بارها آن را پخش می كند. زبان تركی ویژه ای كه وی در این دیدارها بكار میبرد بدور از بلاغت و فصاحت، عامیانه و پر از اغلاط دستوری گاه فاحش است و نشان از آشنائی بسیار سطحی و فوق العاده ابتدائی او با زبان تركی در حد محاوره دارد. چنانچه واردین به زبان تركی٬ تركی سخن گفتن وی را “سخت آب نكشیده”٬ “تركی بد و شكسته بسته”، “با سختی” و “با طرزی مغلوط و حتی خنده دار” توصیف نموده اند. به همه حال بیسوادی در هیچ زبانی، مجوزی برای قتل آن زبان نیست.
تركان فارستر از فارس:
شکی نیست که در طول سالهای حاکمیت قومیتگرائی افراطی فارسی بر دولت ایران یعنی دوره دولتین پهلوی-جمهوری اسلامی، جمع کثیری از وابستگان به ملل غیر فارس بصورت ابزاری در خدمت سیستم سرکوب ملی (هم در مناصب اداری، قضائی، نظامی، نمایندگی مجالس مقننه و هم در کسوت روشنفکران و محققین و هم در میان سران و کادرهای موثر تشکیلات سیاسی مخالف حکومت)، فعالانه مشارکت نموده اند. حتی در گذشته از اواخر دوره قاجار و در سراسر دوره پهلوی، برخی روشنفکران ترك و آزربایجانی مانند آخوندزاده، كسروی، ارانی، ایرانشهر، .... از پیشگامان و تئوریسینهای سیاستها و ایدئولوژی پان فارسیسم و پان ایرانیسم در ایران با صبغه غلیظ نژادپرستی آریائی بوده اند. بسیاری از اینان به این خاطر که هر نوع شائبه ای در باره وفاداری به هویت ملی خود را رفع و سرسپردگی خود به سیستم شوونیستی حاکم را اثبات نمایند مخلصانه تر از خود فارسها در پیش برد سیاستهای سرکوب ملل همراهی کرده و از همکاران فارس خود نیز در جهت تحکیم سیستم آپارتاید ملی جلو زده اند. این افراد که اغلب به حکومتها نیز نزدیک و در کسوت پژوهشگر بودند، چنان به هویت ملی تركی و زبان مادری خود تاخته و در تحبیب زبان فارسی، نژاد آریائی، تاریخ باستان ایران و زرتشتیگری و ... کوشیده اند که در واقع «فارستر از فارس» شده اند. قومیتگرایان فارس و دولتین پهلوی-جمهوری اسلامی نیز توانسته اند با موفقیت این گونه چهره ها را به عنوان خنجری بر پشت ملت ترك و زبان و فرهنگ و هویت تركی اش بكار برند.
پس از حاكمیت جمهوری اسلامی، عده ای از بنیادگرایان روحانی و غیرروحانی ترك به شدت فارسزده، مانند مهدی بازرگان، میرحسین موسوی، مشكینی، صادق خلخالی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی و دیگران كه در راس حاكمیت ایران قرار گرفته بودند جزء همین دسته فارستر از فارس می باشند. این افراد به ندرت قدمی ولو اندك برای تامین حقوق انسانی، اجتماعی و ملی تركهای همزبان و همتبار خود برداشته اند. اگر قدمی هم در این جهت برداشته باشند تصادفی و ناآگاهانه بوده است. آنهم در شرایطی كه دولتمردان، بروكراتها و روحانیان عالیرتبه فارس جمهوری اسلامی مانند رفسنجانی، فارغ از جناح و خطی كه بدان منسوب بوده اند، به نیت نابودی آذربایجان و زبان و فرهنگ تركی، تمام امكانات دولتی را برای ارتقاء زبان و هویت فارسی بكار برده و مناطق فارس نشین را محل تمركز سرمایه های كشور كرده اند.
- حركت ملی دمكراتیك تركی و آذربایجانی اكنون به آن درجه از بلوغ و پختگی مدنی رسیده است كه نخبگان و روشنفكران ترك، بابت كرده ها و رفتارهای نژادپرستانه و فاشیستی تركان فارس زده (آخوندزاده، تقی ارانی، احمد كسروی، كاظم زاده ایرانشهر، خلیل ملكی، صادق خلخالی، بابك امیرخسروی، مشگینی، ....) از همه ملل ساكن در ایران كه معروض به سیاستهای راسیستی، كولونیالیستی و فاشیستی دو دولت پهلوی و جمهوری اسلامی بوده اند عذرخواهی كنند.
نخبگان ترك در ماشین دولتی ایران
به غیر از این تركان فارسزده، از دو دسته دیگر نخبگان ترك و آذربایجانی نیز می باید یاد كرد، نخبگان بدون ویژگی ملی و دیگری نخبگان وفادار به هویت ملی خود.
نخبگان بدون حس تعلق ملی: تركان و آذربایجانیان به دلیل وزنه سنگین جمعیتی و حاكمیت سیاسی هزار ساله شان بر ایران، در همه شئون سیاسی، نظامی، اجتماعی، علمی و اقتصادی و هنری مملکت دخالتی انکارناپذیر داشته و بسیاری از برجستگان این عرصه ها را به جامعه تحویل داده اند. ولی این نخبگان بیشتر آنانی بودند که ویژگی خاصی در تعلق ملی و حمایت از آذربایجان و آذربایجانی از خودشان نشان نداده و فقط در سطح فراملی به ایفای نقش پرداختهاند.
نخبگان با حس تعلق ملی: اینگونه نخبگان دولتی بدون استثناء از سیستم دولتی ایران طرد حتی حذف فیزیكی می شوند. بواقع در سراسر قرن بیستم آذربایجان شاهد حذف و طرد بزرگان با خودآگاهی ملی تركی از نظام سیاسی مملکت بوده است. ترك و آزربایجانی از رفتار نظام سیاسی پس از مشروطه در ایران با ستارخان، خیابانی، كلنل پسیان، احمد شاه قاجار، صولت الدوله قشقائی، پیشه وری، مصدق و بخصوص پس از انقلاب با آیت الله شریعتمداری و چهرگانی، به این جمعبندی کلی رسیده است که در سطح دولتی و در همه شئون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه، مکانیسمی وجود دارد که نخبگانی را که ترك و آزربایجانی خود را به آنان و آنان را به خود وابسته میداند، حتی در سطوح بسیار پائین دولتی بلا درنگ حذف میکند. آخرین نمونه حذف نخبگان آذربایجانی با تعلق ملی، رد صلاحیت نماینده تبریز، اعلمی به جرم بر زبان آوردن محدود برخی از خواستهای ملی آذربایجانیان و تركان است.
افلاس سیاست ترك و آذربایجانی نمایاندن خامنه ای:
«علیرغم حجم سنگین تبلیغات در این ارتباط، آنچه که درعمل دیده شد شكست این تبلیغات عوامفریبانه در بین ملت ترك است. قیام میلیونی خرداد سال گذشته در آذربایجان که برجسته ترین خیزش توده ای بر علیه سیستم آپارتاید در ایران به حساب میاید، تبلور شکست قطعی این سیاست است. این قیام نشان داد که توده ترك و آذربایجان به هویت ملی و اصیل خود وفادار بوده و بر خلاف تلقینات خامنه ای نه فارسی، بلكه زبان تركی را رمز هویت ملی خود می داند. این قیام نشان داد که بدنه اصلی مردم آذربایجان و تركان سراسر ایران نه تنها همراه سرکوبگران حقوق ملی ملل غیرفارس نیست، بلکه بشدت مدافع برابری و حق حیات یکسان فرهنگی و سیاسی برای همله ملل ساکن در ایران میباشد. این قیام نشان داد که تركان و آذربایجانیان از حاکمیت، سیاستهای آن را میبینند و برایشان نسب ملی مجریان این سیاستها اهمیتی ندارد و سرسپردگان وابسته به شوونیسم حاکم را از هر نسب و هویتی که باشند در صف مقابل میبیند. »
شعار دولتی آذربایجان جانباز:
رسانه های دولتی معمولا در دیدارهای سیدعلی حسینی ملقب به خامنه ای با تركها شعار دولتی “آذربایجان ایاختى، انقلابا/خامنه ای یه دایاختى” را نقل میكنند. همچنین در دیدارهای وی از سوی مقامات و وابستگان جمهوری اسلامی شعاری ملمع فارسی-تركی به شكل “آذربایجان جانباز، خامنه ای دن/رهبردن/انقلابدان آیریلماز” سر داده می شود. این دو شعار هم به لحاظ مفهومی هم به لحاظ زبان تركی ایراد داشته و دارای اغلاط و اشتباهات دستوری و لغتی هستند. بواقع كیفیت و سطح نازل تركی این شعارهای دولتی، در هماهنگی كامل با كیفیت و سطح نازل تركی خامنه ای می باشند:
١-فرم ادبی و تركی معیار شعار “آذربایجان ایاختى، انقلابا/خامنه ای یه دایاختى” می باید به شكل “آذربایجان اویاقدیر٬ اینقیلابا-خامنه ای′یه دایاقدیر” نوشته شود.
٢-بند اول شعار “آذربایجان جانباز، خامنه ای دن/رهبردن/انقلابدان آیریلماز” اساسا تركی نیست و فارسی است. در زبان تركی صفت قبل از موصوف می آید، بنابرین فرم تركی این بند “جانباز آذربایجان” میباشد.
٣- از معانی جانباز در زبان تركی، بندباز، حقه باز و رتبه ای نظامی است. در دوران دولت تركی-آذربایجانی قاجار به فرمان پادشاه و نظارت عباس میرزا در ممالك ایران، نظام بخشهای شمالی آذربایجان را به فارسی “سرباز” (ترجمه رتبه تركی “باشدان گئچه ن” دولت تركی آذربایجانی افشاری، گرفته شده از اردوی عثمانی)٬ و نظام بخشهای جنوبی آذربایجان در اراك (عراق) و مازندران را “جانباز” (گرفته شده از رتبه جانباز عثمانی كه به معنی سواره ای كه در جنگها در مقدم پادشاه جای می گرفت) لقب دادند. بنابراین جانباز صرفا می تواند به معنی سربازان نواحی جنوب آذربایجان و نه همه آن بكار برده شود و كاربرد آن در مورد همه آذربایجان به لحاظ تاریخی اشتباه است.
٤- معادل تركی كلمات جانباز، رهبر و انقلاب در زبان تركی، باشدان گئچه ن- آلپاغوت- قاوقان، اٶنده ر و دئوریم است.
آذربایجان جانباز یا عضو فلج؟!
شعار آذربایجان جانباز .... به لحاظ مفهومی شعاری توهین آمیز است. در این باره، نوشته ای كوتاه اما بسیار رسا از ضحاك هشترودی كه در روزهای قیام خلق ترك در سایتهای اینترنتی تركی و آذربایجانی نشر شده بود عینا در زیر نقل میشود:
«چند ماه پیش که در تبریز بودم در یکی از خیابانها دیدم که روی پارچه بزرگی نوشته است که «آذربایجان جانباز، خامنه ای دن آیریلماز»!. تا اینکه اخیر در برخی راهپیماییهای دولتی نیز چنین مضمونهایی تکرار شد و در دیدار اخیری که آقای خامنه ای با نمایندگان مجلس داشتند نوع دیگر این شعار را یعنی «آذربایجان جانباز، اینقیلابدان آیریلماز» را شنیدیم. راستی چرا آذربایجان جانباز است و جانباز بودن آذربایجان به چه معنا است؟ جانباز در دهه های اخیر اصطلاحی رایج است که به کسانی که در راه دفاع از مملکت به نقص عضوی دچار شده اند اطلاق می گردد. اگر جانبازی آذربایجان به این معنا است آذربایجان چه نقص عضوی دارد؟ آیا آذربایجان از دست خود مجروح است که در این صورت به خاطر شباهتی که به رهبر دارد نمی خواهد از او جدا شود؟ آیا آذربایجان از پای خود مجروح است و نمی تواند سرپای خود بایستد و این عضو فلج مجبور است به کمک ایران سر پای خود بایستد؟ آیا آذربایجان قطع نخاعی است؟ آذربایجانی که می گویند سر ایران است یعنی سایر مناطق ایران به مثابه تن اویند ولی به خاطر قطع نخاع بودن از او اطاعت نمی کنند؟ به راستی آیا آذربایجان سر ایران است! حداد عادل فارسپرست چندی پیش گفت: همانگونه که بر روی نقشه نیز مشهود است آذربایجان سر ایران است! واقعا اگر آذربایجان سر ایران است چرا باید جای دیگر ایران یعنی مناطقی مانند یزد و کرمان و شیراز که در روی نقشه با برخی اجزای انسان یا گربه مطابقت دارد حرف می زند ؟ اگر آذربایجان سر ایران است چرا سیاست ایران نه در سر که در جای دیگرش تدوین می شود! آیا آذربایجانی که آن را به عنوان سر ایران تصور می کنند کر است که جانباز است؟ کور است که جانباز است؟ یا اینکه لال است که جانباز است؟ آیا آذربایجان جانباز است مثل ترکیبهای دیگر آن دخترباز و بچه باز و … که آذربایجان در این میان جاندوست و جانباز باشد؟
آیا آذربایجان جانباخته است یعنی جان خود و روحیه و هویت و کیستی خود را به دیگران باخته است؟ آیا آذربایجان به خاطر تجزیه شدن و نیمی در آنسوی ارس و نیمی در این سوی ارس افتادن جانباز است؟ یا به خاطر این است که بخشی از سرزمین آذربایجان به اشغال ارامنه و کردها در آمده است برادران باسیجی چنین شعاری سر می دهند؟ این جانبازی آذربایجان به چه معناست؟ اگر به معنای نقص عضو است که باید باسیجیها شعار دهند که آذربایجان چولاخدی، انقلابا دایاخدی! اگر آذربایجان هستی خویش را فدای دیگران کرده است دیگرانی که واقعیت شعارشان این است که: اگر یک به یک ..ون به دشمن دهیم محال است یک تن به کشتن دهیم! آیا آذربایجان اینقدر احمق است که هستی خود را فدای آنها کند!؟! اگر اینگونه است بهتر است باسیجی ها شعار دهند که آذربایجان قانماز، انقلابدان آیریلماز! آذربایجان اویانماز، کوپکلردن آیریلماز. یا اینکه آذربایجان اوتانماز، خامنه ای دن آیریلماز یا …! همان خامنه ایی که در دیدار نویسندگان نویسندگان فصلنامه نامه پارسی گفت: «زبان فارسی تقریبا همه چیز ماست!» و اکنون هیچ اعتنایی به درخواستهای قانونی و منطقی آذربایجان جانباز نمی کند! و فریادهایش را نمی شنود و به خواسته هایش توجهی نمی کند و همزمان با تجمع ملت آذربایجان در مقابل مجلس شورای اسلامی نمایندگان دولتی مجلس را دور خود جمع می کند و برایشان ستیز با خواسته های ملت را توصیه می کند و با این عمل خود وفاداریش به شوونیسم فارس را تایید می کند. همپیمانی مجلس و دولت و فرماندهی کل قوا بر علیه ملت آذربایجان مرا یاد شعر عصر مشروطه انداخت که می گفت:
نه شاهدان چاره وار بیز میللته یاران، نه مجلیسدن
بیزه هر کیمسه یار اولسا، اونا آللاه یار اولسون!
به راستی چرا آذربایجان جانباز است و جانبازی آذربایجان به چه معنا است؟ آذربایجان کور است که نیست! موجی و کر است که نیست! بی دست و پاست که نیست! لال است که بود ولی با نهضتی که اخیرا به راه انداخت نشان داد که لال هم نیست! به راستی: «چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد؟!؟!»