توجه و هشدار

همین اول نوشته ام به صراحت و صداقت تمام بگویم: این مقاله من طولانی، حدود 22 صفحۀ A4 به طور متوسط 24 سطری با پوینت 14 است. پس خلاصه خوانها و نازک نارنجیها و کامنت خوانان و کامنت نویسان که ادعای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان را دارند، اما فرق بین تحلیل و نظر درست و حسابی و کامل و همه جانبه را با کامنتهای یکی دو پارگرافی نمی فهمند و به دنبال مقاله های یک یا دوپاراگرافی هستند، این مقالۀ بلند مرا را لطفاً نخوانند و بروند دنبال کارهایشان، ولی کسانی که «درد» ملت مظلوم تورک آزربایجان و کل ایران، را دارند و به نوشته های من، به عنوان یک انسان حق طلب، که در واقع پارۀ جسم من و ذرۀ روحم هستند، احترام می گذارند، این نوشته مرا یا در همین سایت آذوح با حوصله بخوانند یا بر روی word، کپی پیست کنند و با آرامش سطر به سطر و جمله به جمله و کلمه به کلمه بخوانند. با آرزوی بیداری شعور ملی در تمام تورکان اسیر در ایران اهریمن زده و استقلال کامل آزربایجان و کل سرزمینهای تورک از ایران اهریمن زده.

مقدمه

در دو هفتۀ اخیر شاهد پخش مصاحبه¬ای ضبط شده با جناب آقای رضا همراز، نویسنده و پژوهشگر تورک آزربایجانی از تلویزیون گوناز بودیم. در این مصاحبه رضا همراز از سوابق نوشتاری خودش گفت؛ از این که افتخار و سعادت شاگردی یکی از بزرگترین ارکان حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران، شهید راه مقدس حرکت ملی آزربایجان و راه مقدس آزادی و استقلال ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران، زنده یاد پروفسور محمدتقی زهتابی کیریشچی را داشت، حرف زد و از این که مجموعۀ نوشته های زنده یاد مرحوم دکتر محمدعلی فرزانه را جمع و منتشر کرده گفت و از همکاریهای قلمی اش با مجله وارلیق زنده یاد پروفسور جواد هیئت گفت و از دیگر فعالیتهایش. این فعالیتها البته قابل تقدیر است و بدین وسیله من نیز از ایشان تقدیر و تشکر می¬ کنم که به جای مانقورت شدن و ساتقین شدن، «ملتچی تورک» شده است و در راه اعتلای آزربایجان و حقوق زبانی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی ملت تورک آزربایجان، یعنی ملت خودش، قدمها برداشته است؛ ولی آنچه در این مصاحبه بیشتر از همه چیز جلب نظر و توجه می کرد و مهمتر از همه، مسئله ای آسیب زا برای حرکت مقدس ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران بود که باید به آن حتماً و حتماً و حتماً به صورت مخصوص و مجزا پرداخت، مرا به نوشتن این تحلیل واداشت: شیفتگی نزدیک به پرستش ایشان «تبریز» و «تبریزی بودن» بود؛ گویی تبریزی بودن به خودی خود، ارزشی در حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران محسوب می¬شود. نکتۀ مهم در مصاحبۀ ایشان این بود که ایشان خود را محقق و صاحب نظر در زمینۀ انقلاب مشروطه و نقش آزربایجان در این انقلاب معرفی می کرد که البته این هم به خودی خود قابل نقد نیست. دوران مشروطه به عنوان دوره ای مهم و حیاتی در تاریخ آزربایجان و کل ایران و حیات سیاسی- اجتماعی ملت تورک آزربایجان می تواند توسط هر کسی موضوع تحقیق و تدقیق و بررسی و تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد؛ با توجه به دوران سختی که فاشیسم فارس بعد از پیروزی انقلاب مشروطیت برای ملت تورک رقم زد، کار نقد و تحلیل و تدقیق و بررسی همه جانبۀ دوران مشروطیت و زمینه های بروز و ظهور انقلاب مشروطیت نه تنها، عیب نیست، بلکه وظیفۀ ملی هر محقق، متفکر، نویسنده، صاحب نظر و صاحب قلم تورک آزربایجانی و غیرآزربایجانی است که جستجو کند که چه طور شد که حاکمیت تورک قاجار از درون پوک و پوچ شد و به یکباره سقوط کرد؟ آری، بررسی و تحقیق و نظر دادن دربارۀ دوران مشروطه عیب نیست؛ مشروط بر این که بر اساس اصل اصیل «توجه به واقعیات و حقایق» و دوری از هرگونه ملاحظه کاری و مسامحه کاری و تساهل و مصلحت اندیشی و همراه با قاطعیت و مخصوصاً دوری از تعصب و جانبداری کورکورانه یا شهرپرستی و مرعوبیت مطلق نسبت به شهر تبریز و از همۀ جوانب و زوایا و عواقب غافل شدن و متمرکز شدن بر یک شهر و نخبگان آن باشد.

تبریزی پرستی پاشنۀ آشیل حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران

از آن جا که شخص من محقق، متفکر و نویسنده، بر اساس این که مسئلۀ تحقیق من و میلیونها انسان تورک متفکر و دلسوز به ملت تورک، مثل من، این سؤال حیاتی، و بسیار اساسی، همیشه در ذهنمان بوده و هست و در اغلب نوشته های من نیز، مسئلۀ اساسی تحقیقات و بحث و تحلیل و نظر من در سالهای اخیر این بود که «چه شد که ملت تورک در آزربایجان جنوبی و در کل ایران، با وجود این که از لحاظ نفوس و تعداد انسانها، بی شک، پرجمعیت ترین ملت در میان ملل ایران است و هزار سال آزگار حاکمیت مطلق را در دست داشت، اکنون به این روز ذلت و ضعف و بدبختی سیاه افتاده است که مادران تورک با افتخار به بچه هایشان زبان استعماری و نامادری فارسی را ید می دهند و کودکان معصوم تورک را از نعمت زبان مادریشان محروم می سازند؟» آری من، به عنوان یک متفکر روشنگر تئوریسین تورک، سالیان سال وقت، عمر، انرژی و جوانی خودم را گذاشته ام و روز و شب کتاب و مقاله و نوشته خوانده و فکر و تحلیل کرده ام؛ به گواهی صدها مقاله و بیش از هفت کتابم که البته به دلیل وفاداری به اصل اصیل «حقیقت محوری» اجازه نشر در داخل ایران فاشیستی پیدا نکرده است و سایت آذوح و امیر مردانی مبارز صادق و راستین حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران آنها را به صورت اینترنتی و الکترونیکی چاپ کرده است؛ در زمینه تاریخ پژوهی و تحلیل تاریخ، در زمینۀ جنبش مشروطه و زمینه های ظهور و پیدایش آن تحقیقات مفصلی کرده ام که مهمترین آنها به ترتیب اهمیت، این کتابهایم است:

     ایران یا اَرَن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=23481:1393-07-14-01-47-41&catid=2:10&Itemid=18

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=697

نژادپرستی ایرانی، پانفارسیسم و تورک ستیزی در کتابھای درسی جمھوری اسلامی

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2298

https://www.azoh.net/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87/1093-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-

بیزیم دؤیوشوموز- آتشی بر جان اتحاد نژادپرستی ضدتورک ایران و جهان

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2299

https://www.azoh.net/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87/1203-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-

تبرهای مقدس بیداری بر ریشه های شوم نژادپرستی ضد تورک ایرانی

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2115

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=31215:1395-03-16-04-51-15&catid=1:1&Itemid=19

مانقورت نامه

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=31607:---q-q----&catid=2:10&Itemid=18

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=2252

خیانتهای رضا شاه پهلوی به ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران

https://app.box.com/s/ifvsp11i6m0qcilmzoz8elucqr41yk60

https://www.azoh.net/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87/3015-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8

من یک تورکم؛ من یک انسانم؛ حق دارم خودم را فریاد بزنم

https://www.google.com/search?q=%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1+%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8+%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF+%C2%AB%D9%85%D9%86+%DB%8C%DA%A9+%D8%AA%D9%88%D8%B1%DA%A9%D9%85%D8%9B+%D9%85%D9%86+%DB%8C%DA%A9+%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%85%D8%9B+%D8%AD%D9%82+%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85+%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85+%D8%B1%D8%A7+%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF+%D8%A8%D8%B2%D9%86%D9%85%C2%BB+%D8%A7%D8%B2+%D8%A7%D9%88%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86+%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86&ie=utf-8&oe=utf-8&client=firefox-b-ab

نوشته های فوق من مخصوصا کتاب «ایران یا ارن» من به گواهی روش تحقیق، متدولوژی علمی و استناد به منابع و مأخذ معتبر و تکیه بر تحلیل و استدلال به جای نقل قول، ارزش رسالۀ دکتری را دارد و با توجه به این که من هم مثل اغلب مبارزان راه آزادی و استقلال ملت تورک آزربایجان و کل ایران دغدغه و آرزوی آزادی، استقلال و سعادت ملت تورک خودم را از چنگ اشغال و استعمار فاشیسم راسیست ضد تورک، ضد عرب و ضد انسان فارس حاکم در سدۀ اخیر را دارم، به عنوان یک روشنگر تورک آزربایجانی و کسی که سالیان سال عمر و جوانی خود را در راه مقدس آزادی ملتم از چنگ اشغال و استعمار صلیبی گذاشته ام، لازم دانستم که نگاهی انتقادی به مسئلۀ تبریزپرستی رضا همراز و امثال رضا همراز بکنم.

پیداست که منظور من از این که تبریز پرستی را نقد و نکوهش می کنم این نیست که مثلاً اردبیل پرستی، موغان پرستی، زنگان پرستی، اورمو پرستی، همدان پرستی، قزوین پرستی، آستارا پرستی، انزلی پرستی، تهران پرستی، کرج پرستی و ... را تأیید می کنم. نه، من همه انواع این شهرپرستیها را نه تنها تنقید می کنم، بلکه آن را سم مهلک و کشنده برای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران می شمارم و وظیفۀ ملی خودم می دانم که با این طرز تفکر جدا مبارزه کنم. پیداست که بی هیچ شک و شبهه ای در یک حرکت ملی، تکیه و تأکید بر یک شهر و فراموش کردن و به حاشیه راندن شهرهای دیگر آسیب زاست و این مقاله در اصل مقاله ای دلسوزانه در جهت آسیب شناسی و رفع آسیب و مواضع آسیب از حرکت ملی است.

باید همین جا متذکر شویم که ما با شخص رضا همراز مشکلی نداریم ما سخنان او را دقیقاً گوش کردن و نقد می کنیم همان گونه که گفتیم با آزربایجان گرایی او مشکلی ندرایم؛ اما به شیفتگی اش به تبریز در حد تبریز پرستی تا حدی که انقلاب ضدتورک و ضد آزربایجانی مشروطه خیانت مسلم «انجمن غیبی تبریز» به حاکمیت تورک قاجار و خیانت مسلم مانقورتهایی مثل «احمد کسروی» و «جواد طباطبایی» را به بهانۀ تبریزی بودن و این که «تبریز جایی بزرگ پرور است» توجیه می کرد، مشکل که چه عرض کنم، «ضدیت و تضاد» داریم و در این دوران حساس و بلکه فوق حساس برای ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران که استعمار صلیبی به نوکری فاشیسم راسیست فارس با پروپاگاندای مغرضانه و ضد تورک خود نژاد «فارس» و «کورت» را تا حد تقدس بزرگ می کند و اصل وجود و حضور بیش از 42 میلیون انسان تورک را در آزربایجان جنوبی و کل ایران از بیخ و بن انکار می کند، نه تنها با رضا همراز بلکه با بزرگتر و نویسنده تر و زحمتکش تر از او هم هیچ گونه «تعارف» و «تساهل» و «ملاحظه» و «گذشت» نداریم؛ چرا که حرکت ملی ملت تورک آزربایجان حرکتی «ملی» است و نه «شهری» و «محلی» و در حرکت «ملی» پای حقوق انسانی ملی میلیونها انسان موجود در یک «کشور» در میان است نه یک شهر و اهالی یک شهر یا یک منظقه یا یک استان و این باید یک بار برای همیشه درک شده و در پایانش نقطه گذاشته شود.

با توجه به تجربۀ شخصی خودم که سالیان سال است در فضای حقیقی، در شهرهای تبریز و اردبیل و اورمو و تهران و غیره در میان انسانهای ملت تورک و در فضای مجازی، در اینترنت، فیس بوک، انواع و اقسام کانالهای تلگرامی مربوط و مختص حرکت ملی ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران فعال هستم، باید بگویم متاسفانه تبریزپرستی و تبریززدگی تا حد توجیه و لاپوشانی گناهان بزرگترین مانقورتهای خائن به ملت تورک و خائن به آزربایجان که اصالت تبریزی دارند، مثل احمد کسروی و سید جواد طباطبایی که از این شهر مهم و مرکزی آزربایجان جنوبی برخاسته اند، مختص رضا همراز نیست و متأسفانه بسیاری از تبریزیهای تبریزپرست را که عده ای از آنها خود را فعال حرکت ملی ملت تورک آزربایجان نیز معرفی می کنند، دربرمی گیرد. حال رضا همراز از جمله نخبگان باسواد و دست به قلم و زحمتکش و محقق تبریز است و اگر حرفی می زند «شاید» از روی شناخت و علم و آگاهی و مطالعه و تحقیق و تدقیق باشد، متاسفانه بسیاری از بی سوادان بی مایۀ تبریزی که حقیقتاً نه سوادی دارند و نه آگاهی ای و نه شعور ملی و سیاسی چندانی تا حدی که به قول معروف هِر را از بِر تشخیص نمی دهند، در کل فضای مجازی، در اینترنت و در کانالهای تلگرامی خاص تبریز و کل کانالهای آزربایجانی و تورکی و در فیس بوک و البته در فضای حقیقی و در جامعه پرسه می زنند و حرف می زنند و کامنتهای پر از اغلاط املایی و دستوری تورکی و فارسی می نویسند که به راستی این تبریز پرستی شان به صورت حیرت آوری عملاً به ریشۀ حرکت ملی ملت تورک هم در آزربایجان جنوبی و هم در کل ایران تیشه می زند؛ از این رو ما فعالان حقیقی و دلسوز حرکت ملی که با هیچ کس و هیچ گروه و هیچ شهر و هیچ جنبنده ای وقتی پای منافع ملی انسانهای تورک آزربایجان در میان باشد، «شوخی» و «تعارف» و «گذشت» و «اغماض» و «چشم پوشی» نداریم، لازم دانستم، این معضل را تا کلیت حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران را لوث و بدنام نکرده، برای این که همه تورکها، در کل شهرها و روستاهای آزربایجان جنوبی و کل ایران این نوشته و تحلیل و انتقاد و آسیب شناسی را بخوانند و بفهمند، علی رغم میل باطنی خودم به زبان نامادری فارسی بنویسم امیدوارم همه بخوانند و بیندیشند و تا دیر نشده همه با هم دست در دست هم داده و جلوی آسیب جدی را بگیریم.

بگذارید برای این که مسئله دقیقا و عمیقا فهم شود تبریزی پرستی را به ساده ترین زبان ممکن توضیح دهم: تبریزی پرستی مورد انتقاد من در این نوشته این است که کل آزربایجان جنوبی را منحصر در تبریز بدانیم و برای تبریزی بودن و زاده شدن در تبریز فی نفسه «ارزش» و «اعتبار» قائل شویم؛ طوری که حتی خیانت و خباثت و جنایت مانقورتهای بزرگی که از این شهر آزربایجان برخاسته اند «توجیه» کنیم. عزیزان ما باید یا زنگی زنگ باشیم یا رومی روم. اگر ملتچی تورکچو آزربایجانچی هستیم، باید قاطعیت در فکر و حرف و عمل داشته باشیم و به هیچ وجه در جایی که پای منافع ملی ملت تورک در میان است، گذشت و تعارف و ملاحظه و مجامله و مداهنه نداشته باشیم. اکنون وقت توجیه و نرمی و مدارا با خائنان ساتقین خبیث مانقورت به بهانه تبریزی بودن و خیاوی بودن و اردبیلی بودن و موغانی بودن و زنگانی بودن و همدانی بودن و خویی بودن و اورمویی بودن و امثالهم نیست، اکنون وقت قاطعیت و ایمان و یقین و با قاطعیت و ایمان و یقین و محکم و استوار حرف زدن و اظهار نظر کردن است: یک شخص تورک یا مانقورت خبیث جانی خائن به ملت تورک آزربایجان و کل ایران هست یا نیست. چرا بعد از دویست سال که ملت تورک آزربایجان دچار کمرشکن ترین و ویرانسازترین و دهشتناک ترین جنایتها و خیانتها و خباثتها شده و عملا در حال نابود شدن و محو شدن از ایران اهریمن زده است، باز هم با نرمی و ملاحظه و تعارف حرف بزنیم. اساساً یک ملتچی باید قاطع و مبارز و بُرنده و با ایمان و یقین باشد و متمرکز در هدفش باشد و بدون هیچ ملاحظه و مجامله ای خائن را خائن بگوید و خادم را خادم. فکر تولید کند و «راه» نشان دهد، آن هم با ایمان و قاطعیت تمام. دیگر وقت مصلحت اندیشی و تعارف نیست وگرنه نابود خواهیم شد.

   بارها گفته ام و بار دیگر می گویم که ما باید با درک پتانسیل جمعیتی خودمان در کل آزربایجان جنوبی و حتی کل ایران، یعنی با درک واقعیت جمعیتی و سرزمینی خودمان ملت تورک آزربایجان خودمان و درک این نکته که «قدرت ما در انسانهای ملت تورک ماست» تمامی تورکان موجود در آزربایجان جنوبی و کل ایران را درست و استراتژیک رهبری کنیم. تبریزی بودن به خودی خود برای عده ای از هموطنان تورک تبریزی ما ارزش شده است؛ در حالی که ارزش حقیقی در تورک بودن، آزربایجانی بودن، وجدان داشتن، شعور ملی تورکی و آزربایجانی داشتن، ملتچی تورکچو و آزربایجانچی بودن است نه این که من بگویم چون تبریزی است پس خوب است و چون نیست پس ولش کن نمی تواند یک «پوخی» باشد!!! (با عرض معذرت عین تفکر و نزاکت این نحلۀ گمراه احمق در حرکت ملی است).

متاسفانه در فضای مجازی در تلگرام در فیس بوک در اینترنت بارها و بارها و بارها با تورکهای تبریزی بی سواد و کم سواد و حتی باسواد مواجه شده ایم که مثلاً در تورکی نویسی به خط عربی فعل تورکی «گئتمک» را «گیتماخ» می نویسند و وقتی به اینها دلسوزانه و دوستانه و برادرانه و خواهرانه تذکر می دهیم که «جانم این «گیتماخ» شما لهجۀ تبریزی است و تورکی آزربایجانی معیار و رسمی نیست» برآشفته می شوند که «این تورکی رسمی ما در آزربایجانی جنوبی است چه در حالا و چه در آینده می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه»! و اگر باز دلسوزانه دوباره متذکر شویم که زبان تورکی آزربایجانی یک زبان تثبیت شده و دارای گونۀ رسمی و معیار است و ما نمی توانیم به بهانۀ تبریزی بودن «گلماخ و گیتماخ» بنویسیم و به بهانۀ اردبیلی بودن «گلیر و گئدیر» را «گله ی، گئدی»، شروع دادن به فحش و ناسزای رکیک ناموسی می کنند و ما را مانقورت می خوانند!!! در حالی که منی که تا بالاترین سطوح دانشگاهی درس خوانده ام به سه زبان بلکه چهار زبان تورکی و فارسی و عربی و انگلیسی مسلط هستم و روزگارم با فرهنگهای لغت لغویان و صاحبنظران تورک مثل دکتر حسین محمدزاده صدیق، اسماعیل هادی، حسن بی هادی، روشن خیاوی، بهزاد بهزادی، پرویز زارع شاهمرسی، حسن عبدالهی جهانی (اوموداوغلو)، اسماعیل جعفرزاده، حسین محمدخانی گونئیلی و دیگران گذشته است و خودم هم به گواهی مقاله و کتاب «ایران یا ارن» و دیگر نوشته هایم که عمداً همه را اینجا ذکر نمی کنم، صاحبنظر در زمینه زبان شناسی و لغات تورکی هستم و لااقل در این حد که لهجۀ تبریزی را از تورکی معیار آزربایجان تشخیص دهم، حق اظهار نظر دارم، ولی جوانان ناپخته و هرزه درای تبریزی بارها شخص مرا و امثال مرا به خاطر این که آنها را راهنمایی کردیم که به جای لهجۀ تورکی تبریزی از تورکی معیار آزربایجانی استفاده کنید، آماج فحشها و ناسزاهای ناموسی رکیک قرار داده و ساتقین مانقورت خوانده اند!!! و جالب این که تنها من شامل این مرحمتها و نوازشهای این عده از تبریزیها نشده ام بلکه کل تورکهای غیرتبریزی، تورکهای زنگان، همدان، قزوین، اورمو، اردبیل، حتی تورکهای قاشقای و افشار و خوراسانلی و غیره هم بارها از این ضد اخلاق این گونه افراد تبریزی شاکی بوده و هستند.

منظور من از تبریز پرستی این گونه نگرش خودپرست و مهاجم است و متاسفانه نشانه های تام و کامل آن را، البته نوع مترقی مودب با فرهنگ ان را نه نوع «دارغاشاییردی» و اراذل اوباشی آن را، در شخص رضا همراز هم می بینیم. جالب این که صاحبان این نگرش عجیب و غریب شهر پرست، مانقورتهایی خائن خبیث جانی مثل عبدالرّحیم نجّارزادۀ تبریزی طالبوف، میرزا آقا تبریزی، میرزا اسماعیل خان تبریزی، احمد کسروی، سید حسن تقی زاده، تقی ارانی، حسین کاظم زاده ایرانشهر، کاظم کاظم زاده ایرانشهر و همۀ مانقورتها و ساتقینهای تبریزی الاصل حتی سید جواد طباطبایی ابرمانقورت ابرساتقین مسلم را که از شهر تبریز برخاسته اند، به بهانۀ تبریزی بودن به کلی توجیه و آنها را تا حد ملتچی تورک نخبه و بی همتا بالا می برند!!! تو گویی اگر شخص تبریزی باشد، دیگر آن قدر بزرگ و عظیم و مهیب و شریف و مهم است که دیگر نمی شود افکار و گفتار و اعمال و کتابهایش را زیر تیغ انتقاد برد و حتی در موردش چون و چرا کرد؛ چون به قول رضا همراز و همفکرانش «تبریز جای بسیار عجیب و شگفت انگیزی است»!!! آقای رضا همراز و همفکرانش هر وقت به جای تبریز از «آزربایجان» حرف زدند و گفتند «آزربایجان جای شگفت آوری است» یا «ملت تورک آزربایجان ملتی شگفت آور هستند» یا «ملت تاریخساز و قهرمان تورک ملتی شگفت و شگفت آور است» آن موقع در مقیاس و میزان و ترازوی ما ملتچیهای تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران، ملتچی و تورکچو و آزربایجانچی واقعی و حقیقی به شمار خواهندآمد؛ وگرنه در کار و نگرش و جهان بینی محدود و محلی و شهری اینها و امثال اینها مثل اردبیل پرستان و موغان پرستان و امثالهم یک ایراد و اشکال اساسی هست، که می تواند تیشه بر به ریشۀ کل حرکت ملی آزربایجان بلکه کل ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران بزند.

گفتم که این نوع جهان بینی محدود به تبریز و برخی از تبریزیان نیست: سالهای سال است که این گونه شهرپرستیها و طایفه پرستیها و نگرشهای محلی- منطقه ای به آزربایجان را دیده ایم و این استخوان در گلوی ما مانده و به مرحله فساد رسیده و به خاطر منافع ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران و ترس از سوء استفاده دشمنان، دم برنیاوردیم؛ ولی چون چند سال است که بر ما ثابت شده است که وزارت اطلاعات رژیم ضد تورک جمهوری اسلامی ایران از این تبریزی پرستی، موغان پرستی، اردبیل پرستی و امثالهم سوء استفاده کرده و حتی خودش با عواملش، با تبلیغات مخفی و جا به جا کردن مهره ای سیاسی، هیزم به این آتش می اندازد، از این رو این مقاله راکه باید سالها پیش می نوشتم، نوشتم. البته نوشتن و روشنگری در این زمینه الان و در شرایط کنونی هم خیلی بجا و خوب است. جلوی ضرر را هر وقت بگیریم، منفعت ناب و صرف است. در کتاب «من یک تورکم؛ من یک انسانم» خودم هم نوشته ام که من «برخلاف انسانهایی از ملت تورک خودمان در آزربایجان که «تبریز پرستی» پیشه کرده اند و می کوشند به بهانۀ تبریزی بودن و نخبه بودن (؟) تمام مانقورتهای ساتقین تبریزی و آزربایجانی را به ویژه سیداحمدکسروی و طالبوف و حسن تقی زاده و تقی ارانی و رضازاده شفق، حتی حسین کاظم زاده ایرانشهر را در دویست سال اخیر تطیهر و بزرگ و حتی مقدس سازند، در کتابهای خودم کوشیده ام صورت کریه و نژادپرست ضد تورک و فارس پرست همین مانقورتهای خطرناک و مانقورتهای دیگر را افشا کنم و آنها را بر اساس منافع ملی ملت تورک رسوا سازم و هرچند از سوی مانقورتهایی که اسم خودشان را «تبریزچی» و «آزربایجانچی» گذاشته اند، بارها به همین خاطر مورد فحش و ناسزای رکیک قرار گرفته ام؛ ولی الان ما و ملت تورک ما در برهۀ حساسی قرار داریم که باید و باید و باید شفاف و بدون تعارف باشیم و از مانقورتهای مسلم قهرمان نسازیم. شفاف باشیم و استقلال طلبی را به طور کاملاً واضح و شفاف سرلوحۀ افکار و شعارهایمان سازیم و حاشیه نرویم. خائن را خائن بدانیم و خادم را خادم. ما هم اکنون در آزربایجان جنوبی دهها بلکه صدها ملتچی قهرمان داریم و نیازی نیست که از مانقورتهای «سونسوز سئویندیرن» (!) تاریخ پردرد آزربایجان، «قهرمان ملی آزربایجان» بسازیم. هدف ما استقلال آزربایجان جنوبی و نجات ملت تورک آزربایجان در وهله و درجۀ اول و اتحاد با آزربایجان شمالی و در وهلۀ بعد کمک مالی- جانی- مادی- معنوی برای استقلال سرزمینهای تورک نشین دیگر ایران و پیوستن ملت تورک این سرزمینها (یوردلار) به خاک آزربایجان متحد و در وهلۀ بعد(در صورت امکان و ضرورت) اتحاد دو آزربایجان (آزربایجان کبیر) با تورکیه و تشکیل یک قدرت جهانی تورک است. پس باید فکر و حرف و عمل قاطعیت داشته باشیم».

جناب رضا همراز در مصاحبه اش از همۀ نخبگان مشروطه چی تبریز از ستارخان، از مرکز غیبی تبریز و علی مسیو دفاع کرد و دامنۀ این دفاعیات به احمد کسروی هم رسید و حتی مانقورت احقر ارذل امروزی جواد طباطبایی را هم شامل شد!!! مثلاً رضا همراز، در مقام دفاع از کسروی مانقورت کبیر، به شگرد عجیبی متوسل شد و این مانقورت خائن خبیث جانی اعظم را که به گواهی دهها کتابش به زبان فارسی، از تئوریسینهای اصلی فاشیسم راسیست فارس و از بنیانگذاران سره نویسی در فارسی است و با جملۀ مزخرف و پلید و شیطانی «خدا با ماست»!!! (شما را به خود خدا قسم بخوانید: شیطان با ماست)، «خدا با ماست» جمله ای برآمده از شعارهای سرّی لژهای مخفی فراماسونری شیطان پرست صلیبی ضد تورک و ضد عرب و ضد خدا و ضد انسان، در ابتدای کتابهای مغرضانه نژادپرستانۀ فارس پرستش، صبغه ای مقدس به فاشیسم راسیست ضد انسان و ضد خدای فارس ایران بخشیده است و «خدا را همراه و پشت و پناه فاشیسم راسیست ضدتورک، ضد عرب، ضد اسلام، ضد خدا و ضد انسان فارس ایرانی دانسته است» (؟)، با توجیه این که مقاله ای به زبان عربی به نام «اللغة التركیة فی ایران» (زبان تورکی در ایران) دربارۀ آمار تورکان ایران نوشته، و در مجله العرفان سوریه، جلد 8، شماره 2، نوامبر 1922و به زبان عربی چاپ کرده است، ملتچی تورک بودن او را اثبات کند!!! در حالی که در بارۀ مانقورت یا بوزقورت، ملتچی یا ضدملت بودن یک شخص شیوۀ درست قضاوت این است که به کل آثار او و کل عملکرد و اعمال او نظر شود و قضاوت روی کل آثار و اعمال او شود نه یک مقاله آن هم به زبان عربی ان هم در خارج از ایران. کسروی به شهادت دهها کتابش که به زبان فارسی از زمان نوشته شدن تا به امروز، در حد بیش از یک میلیون نسخه در ایران چاپ و افست و پخش شده است، از جمله کتاب شوم «آذری یا زبان باستان آذربایگان» او، خطرناکترین، جانی ترین، خبیث ترین، رذل ترین، کثیف ترین و خائن ترین خائنان به ملت تورک آزربایجان و فراماسون عضو «انجمن آسیایی همایونی (یا سلطنتی) لندن» بود كه بزرگترین لژ فراماسونری استعمار انگلیس در خاورمیانه بود. پس بر خلاف عقیدۀ رضا همراز و تبریزی پرستانی مثل او، گناه مانقورت ساتقین آلت دست استعمار صلیبی انگلیس مثل کسروی را نمی شود حتی به آب کوثر و زمزم شست، چه برسد که با یک مقالۀ عربی چاپ شده در سوریه (؟) از او دفاع کنیم و ملتچی تورک اش بخوانیم. بله، کسروی «تاریخ هجده ساله آذربایجان» را هم نوشته ولی این خدمت کوچکش (اگر بتوان نام آن را خدمت گذاشت که به نظر من به همین راحتی نمی شود) در مقایسه با خیانتهای بی شمار بزرگش در حد هیچ است.

   من دربارۀ علل پیدایش و ریشه ها و زمینه های اصلی ظهور و بروز انقلاب ضد تورک و ضد آزربایجان مشروطیت و نقش استعمار صلیبی انگلیس کمپانی هند شرقی و لژهای مخفی فراماسونری و یهودیان و ارمنیان ضد تورک و مانقورتهای ضد تورک و ضد آزربایجان مثل میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا زین العابدین مراغه ای، میرزا عبدالرحیم نجارزاده تبریزی (طالبوف)، میرزا علی اکبر دهخدا قزوینی، جلال الدین میرزا قاجار پسر فتحعلی شاه قاجار، میرزا آقا تبریزی، میرزا اسماعیل خان تبریزی، محمدحسین فروغی یهودی اصفهانی فراماسون و محمدعلی فروغی فراماسون پسر منحوس او، رضاقلی خان هدایت (بزرگ خاندان تورک هدایت) و ... و ملا- سیدهای ضدتورک فراماسون مثل سید جمال الدین اسدآبادی، ملّا محمّدکاظم خراسانی، میرزا محمّد حسین نائینی، سیّد عبدالله بهبهانی، سیّد محمّد طباطبایی، سیّدجمال الدّین واعظ اصفهانی و غیره از تئوریسنها و سردمداران انقلاب صلیبی- ماسونی مشروطیت که از دویست سال پیش در ایران مخفیانه باز شدند و به فعالیت پرداختند و با راه انداختن انقلاب مشروطیت و با هزینه کردن و فداکردن انسانهای ملتهای غیرفارس قیامی مغرضانه علیه حاکمیت تورک قاجار راه انداختند و متاسفانه با عدم درک و شعور ملی ملل غیرفارس ایران موفق هم شدند، در همۀ مقالات و کتابهایم نوشته ام و باز هم می نویسم و عیان هم می نویسم و از هیچ احدی هم باک ندارم با هیچکس هم تعارف و رودربایستی ندارم که حاکمیت هزار سالۀ تورکان بر ایران، اگر نخبگان مانقورت تورک آزربایجانی و غیرآزربایجانی (مثل محمود افشار) به ملت تورک با ترویج و تبلیغ کورکورانه و خائنانۀ تاریخ جعلی مهره های فراماسونر صلیبی غربی مثل سر جان ملکم سر پرسی سایکس و دیگر جاعلان فراماسون تاریخ ایران، پان ایرانیسم یا پان فارسیسم را تئوریزه نمی کردند، شکست نمی خورد و نابود نمی شد و این که آقای رضا همراز با تبریزی پرستی افراطی اش و با استناد به کتابهایش هی زور می زند که نه این طور نبود و عملکرد همه تبریزیها در انقلاب مشروطیت خوب بود و خیانت نبود و خدمت بود و .... کمکی به این نتیجه گیری نمی کند؛ چرا که آنچه در یک جنبش فکری مهم است، چگونگی و کیفیت عملکرد رهبران و سردمداران آن نیست، بلکه «نتیجه و حاصل افکار، حرفها و اعمال آنها در عمل و در واقعیت و در تاریخ» آن هم از منظر «منافع ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران» است و واقعیت تلخ متاسفانه این است: تورکان آزربایجان در تبریز به دمدمه و وسوسۀ خیل مانقورتها که تشکیلات سری از جمله «مرکز غیبی تبریز» و دهها روزنامه و نشریه داشتند، به اساس و پایه و بنیان تورک بودن و آزربایجانی بودن خیانت کردند و بی سوادان شجاع و لوطی و جوانمرد ولی فاقد شعور ملی و سیاسی از جمله ستارخان و باقرخان را فریفتند و سبب شدند این دو نفر با تفنگچیهایشان با لاتها و ماجراجویان مغرض گیلانی و مازندرانی و طوایف و عشایر ناآگاه لور همدست و هم قطار و هم تفنگ شده و به میدان جنگ با شاه تورک قاجار بیایند و بقیه ماجرا را هم که همه می دانیم: بعد از تضعیف کامل حاکمیت سنتی تورک قاجار، ستارخان و تفنگچیهایش را فاشیسم صلیبی فارس و استعمار صلیبی انگلیس به تهران فراخواند و در پارک آتا بیگ، به دست کثیف یپرم خان داشناک ارمنی زخمی کرد و کشت و باقرخان را هم بی سر و صدا کشتند و آزربایجان را خلع سلاح کرده و دست بسته در اختیار فاشیسم راسیست فارس به سردمداری رضا پالانی و مهره های ماسون استعمار صلیبی انگلیس گذاشتند تا هر خیانت و جنایت و خباثتی می خواهند، برای نسل کشی و نابودی فیزیکی و فرهنگی ملت تورک آزربایجان و کل ایران انجام دهند. آری نتیجۀ قیام مسلحانه و جانفشانی ستارخان و باقرخان و یونجه خوردن و تسلیم نشدن مردم قهرمان اما ناآگاه تبریز (ناآگاه از نظر شعور ملی و سیاسی) این بود که حاکمیت تورک قاجار را که تبریز را گلستان و شاهزاده نشین کرده بود، با دستهای خودشان، برانداختند و سبب شدند که انگلیس عنصر خودفروخته و نوکرصفت و عقده ای و کینه ای و ضد تورک و ضد عرب و ضد بشر فارس، رضا پالانی و حاکمیت پالانیها را که در اصل به منزلۀ حاکمیت فاشیسم راسیست فارس بر ملت تورک آزربایجان و کل ایران و همۀ ملل غیرفارس در ایران بود، به قدرت برساند، تا فاشیسم راسیست عقده ای و کینه ای صلیبی فارس، ملت تورک را در آزربایجان جنوبی و کل ایران نسل کشی سیاسی و فرهنگی کند و جالب تر این که قیام ستارخان و باقرخان را «قلمهای کثیف و زهرآلود مانقورتهای تبریز» سبب شدند و گناهی هم اگر هست، خیلی بیشتر از آن که به گردن بی سوادان لوطی مثل ستارخان و باقرخان باشد، به گردن خیل مانقورتهای مغرض خائن قلم به دست و باسواد بود. کل ماجرا همین است. حالا امثال رضا همراز با آن سائقۀ تبریز بازی و تبریزی پرستی اش هی بیاید و توجیه کند که نه این طور نبود نه آن طور بوده نه اینها شریف بودند، اینها یونجه خوردند و از دموکراسی و مجلس حمایت کردند، اینها لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را به تصویب مجلس مشروطه رساندند، «هر چیز را در زمان خودش باید نگاه و تحلیل کرد» و ....، هیچ فرقی به نظر و حال ما نمی کند: واقعیت این است و من بارها در کل کتابهایم با سند و مدرک مکفی ارائه کرده ام و علاقه مندان می توانند «ایران یا ارن» من یا دیگر کتابهایم را بخوانند و در اینجا لزومی به دراز کردن بیهوده این مقاله نیست: ضربه ای که ملت تورک در کل آزربایجان و در کل ایران خورد، فقط و فقط و فقط به دست «مانقورتهای خودمان» از پشت و ناجوانمردانه خورد و بس و این ضربۀ مهلک را نه از استعمار انگلیس خورد و نه از نخبگان فارس و یهودی و ارمنی و مازندرانی و غیره. انقلاب صلیبی- ماسونی مشروطیت نیز همان گونه که بارها و بارها و بارها نوشتم «بزرگترین خودزنی سیاسی تورکان آزربایجان و کل ایران» در طول تاریخ 12 هزار سالۀ ایران بود که عملا به «خودکشی سیاسی» هم منجر شد: سرکوب قیام خیابانی و پیشه وری. این مانقورتهای باسواد و متفکر ما «دانسته» و «عمدا» به کل ملت تورک در آزربایجان و کل ایران «خیانت» کردند. چرا که ابرمانقورتهایی که اسم کثیفشان را بردیم، اگر مثل برخی از آذربایجانیهای کنونی «بی سواد» و «ناآگاه» و «بی شعور» بودند، می شد این «عدم درک سیاسی» و «عدم وقوف بر خیانت به ملت تورک و وطن مادرشان» را بر ایشان بخشید؛ ولی در بررسی اسناد و کتابها به یقین می رسیم که مانقورتهایی مثل آخوندزاده و طالبوف و جلال الدین میرزا و مراغه ای و دهخدا و تقی زاده و ارانی و کاظم زاده ایرانشهر و رضازاده شفق و میرزا آقا تبریزی و میرزا اسماعیل تبریزی و احمد کسروی و محمود افشار و.... نه تنها بی سواد نبودند بلکه به جرات می توان گفت «باسوادترین با سوادهای ایران» همینها بودند؛ در هر زمینه ای استاد بودند؛ چندین زبان بلد بودند؛ در رشته های تخصصی خودشان اساساً بی همتا بودند؛ نخبه به معنی اخص کلمه بودند؛ نزدیک به خود خدا بودند؛ ولی نتیجه چی شد؟! نتیجه آن همه قلم زدن آخوندزاده و دهخدا و کسروی و ارانی و ایرانشهر و افشار و رضازاده شفق و دهها مانقورت ساتقین خائن خبیث رذل جانی چی شد؟ این مهم است دوستان این مهم است. من هرگز و هرگز و هرگز و هرگز و هرگز و هرگز و هرگز با هیچ توجیهی با هیچ توجیهی با هیچ توجیهی نمی توانم قبول کنم که نخبگانی مثل آخوندزاده و تقی زاده و کسروی و افشار نمی دانستند که با کارهایشان، به ملت تورک و وطن مادریشان آزربایجان خیانت می کنند. حالا رضا همراز می آید و در مقام تعریف از مانقورت خائن خبیثی مثل «علی مسیو» که با ماجراجوییهایش و خودشیرینهایش برای استعمار انگلیس «مرکز غیبی تبریز» را بنا کرد و انسانهای ساده ولی لوطی ملت تورک مثل ستارخان و باقرخان را به مرکز غیبی برد و برای ضدیت با حاکمیت تورک قاجار به بهانۀ حمایت از «ملت» شستشوی مغزی داد و در اصل مغز این جوانمردان را آلوده، کرد، به بهانۀ این که او «زبان فرانسه را مثل بلبل حرف می زد» از این مانقورت خطرناک تبریزی می خواهد یک بت در ذهن جوانان تورک ما بسازد، باید بگوییم که دانستن زبان خارجی برای یک مانقورت خائن نه تنها حسن و مزیت محسوب نمی شود، بلکه به مثابه «دزدی که با چراغ آید» یک عیب نابخشودنی برای یک مانقورت خائن است.

قدیر گلکاریان تبریزی مانقورتی زباندان اما بسیار خائن و خطرناک برای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان

من بارها و بارها و بارها به عنوان یک متفکر نوشته ام و می نویسم، امکان ندارد و هیچ امکان ندارد که مانقورتهای بزرگی مثل آنهایی که در این مقاله بارها به اسم منحوس آنها اشاره کرده ایم، از ماهیت خائن خبیث رذل کثیف جانی و ضد بشر استعمار انگلیس و نوکران فاشیست راسیست به شدت کینه ای و عقده ای ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان فارس خبر نداشته باشند. نه هرگز امکان نداشته و ندارد. از دویست سال پیش تا کنون، همۀ مانقورتهای ساتقین باسواد و آگاه حتما و حتما و حتما دانسته و عمدا به ملت تورک خودشان خیانت کرده اند و هیچ عذری برایشان پذیرفته نیست. این ایده و فکر سرتاسر مغرضانه و غلط نیز که در توجیه مانقورتها در تبریز و کل آزربایجان باب کرده اند که «شوونیسم و فاشیسم فارس بعد از به قدرت رسیدن رضا پالانی به وجود آمد و قبل از حاکمیت پالانی اثری از فاشیسم ایرانی و فارس نبود» و بدین وسیله می خواهند دامن امثال آخوندزاده و دهخدا و تقی زاده و رضازاده شفق و کسروی و امثال انی مانقورتهای خائن پلید را از کثافت فاشیسم ضد تورک، ضد آزربایجان، ضد عرب و ضدانسان ایرانی- فارسی پاک کنند، از بیخ و بن غلط و مغرضانه است. برآمدن رضا پالانی و رسیدن حاکمیت ایران به پانفارسها برآیند و نتیجۀ برنامه های صلیبی- ماسونی استعمار انگلیس و روس و کوششهای صد سالۀ نوکران ماسون یهودی، ارمنی، فارس، مانقورت این استعمار بود، نه این که فاشیسم فارسی- ایرانی را محدود به صد سال کنیم و از صد سال پیش، چشم بپوشیم. اگر زبان دانی مزیتی برای یک مانقورت است، امروز مانقورتی مثل «قدیر گلکاریان» داریم که اتفاقاً این هم یک شخص «تبریزی» و البته یک شخص باسواد است و در زبان تورکی استانبولی استاد است؛ چندین لغت نامه تورکی استانبولی نوشته و ...، ولی به گواهی این اسناد و این مصاحبه ها با بی بی سی فارسی و صدای امریکا و شبکه های تورکیه ای، یک مانقورت تمام عیار خائن به ملت تورک آزربایجان است و از مهمترین جاسوسان و عوامل جمهوری اسلامی ایران است که این فکر را در ذهن دولتمردان تورکیه کاشته و پرورده است که انسانهای ملت تورک در آزربایجان نیازی به کمک دولت تورکیه و ملت تورک تورکیه ندارند و به تنهایی می توانند گلیم خود را از آب بکشند و این فکر که «ما تورک ایران هستیم و چون (نه تنها در آزربایجان) بلکه در کل ایران پراکنده ایم از سمیرم تا خلیج فارس و خواهش می کنیم که تورکهای تورکیه و حاکمیت تورکیه ما تورکهای ایران را به حال خودمان رها کنند. ما تورکهای ایران می خواهیم سرنوشت خودمان را خودمان رقم بزنیم از این رو باید حاکمیت تورکیه و کل تورکهای تورکیه ما را رها کنند که خودمان طالع خودمان را تعیین کنیم»!!! و امثال این افکار خیانت آلود:

تعدادی از مصاحبه های مغرضانه و هدفمند و ضد تورک و ضد آزربایجان و ضد تورکیه قدیر گلکاریان مانقورت با تلویزیونهای تورکیه که هدف او ایجاد تفرقه بین تورکهای آزربایجان و کل ایران با تورکهای تورکهای و جلوگیری از اتحاد جهان تورک بوده و هست:

https://www.youtube.com/watch?v=oGLs5-hFpZg

https://www.youtube.com/watch?v=HuzBB3vJblI

https://www.youtube.com/watch?v=kIXnE_25flk

https://www.youtube.com/watch?v=b3ldSezutMc

https://www.youtube.com/watch?v=na6__3ETeHw

https://www.youtube.com/watch?v=L_vgV0T25WQ

https://www.youtube.com/watch?v=NIIPnJxW7gY

https://www.youtube.com/watch?v=7ayMQ8cnPyc

https://www.youtube.com/watch?v=2QX3-xmAnpo

https://www.youtube.com/watch?v=R9a_VgBbxJc

مقاله ضدتورک و ضد تورکیه ای قدیر گلکاریان مانقورت در سایت رادیو فردا:

https://www.radiofarda.com/author/95884.html

مصاحبه های ضد تورک و ضد تورکیه قدیر گلکاریان مانقورت با صدای آمریکا:

https://ir.voanews.com/a/ghadir-golkarian/3005911.html

https://www.youtube.com/watch?v=kgXvsHSkEmY

خودشیرینهای قدیر گلکاریان مانقورت به جمهوری اسلامی ایران:

https://www.youtube.com/watch?v=OfUUMTitflo

https://www.youtube.com/watch?v=K9h-VIJPY6g

سخنرانی قدیر گلکاریان به زبان انگلیسی و خودشیرینی اش به فاشیسم فارس و نسبت دادن اوغوز بایرامی (جشن ملی و باستانی ملت تورک) به پارسها و کوروش:

https://www.youtube.com/watch?v=2QX3-xmAnpo

https://www.youtube.com/watch?v=6Kso58CpWX0

https://www.youtube.com/watch?v=cc1ddWChDis

تعریف و تمجید بی امان از قدیر گلکاریان مانقورت در سایت صلیبی ضد تورک و ضد آزربایجان و ضد تورکیه ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%AF%DB%8C%D8%B1_%DA%AF%D9%84%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86

آری، قدیر گلکاریان نه تنها مانقورت خائن خبیث جانی است، بلکه به علت داشتن سواد و مدرک و نفوذ به محافل علمی و سیاسی و فرهنگی تورکیه و جمهوری آزربایجان، سالهاست مهلک ترین ضربه ها را به حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران در داخل و خارج و مخصوصا در تورکیه و جمهوری آزربایجان زده است، او از خطرناکترین مانقورتهای ضد تورک ضد آزربایجان ضد تورکیه در کل ایران و جهان است؛ چرا که افکار او در این زمینه که دولتهای آزربایجان شمالی (جمهوری آزربایجان) و جمهوری تورکیه ما تورکهای ایران (؟) را به حال خودمان بگذارند که خودمان به تنهایی گلیم خودمان را از آب بکشیم و خودمان به تنهایی و بدون کمک تورکهای همخون و همزبان و همنژادمان در آزربایجان شمالی و تورکیه سرنوشت خودمان را تعیین کنیم در زمانی زده می شود که حاکمیت شیطانی ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان ایران (جمهوری اسلامی ایران) فعالان ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران را در خفقان و سرکوب کامل قرار داده است و با حیله و فریب کلیۀ سلاحهای انسانهای ملت تورک را در مناطق پر خطر غرب آزربایجان و شهرها و روستاهایی که در معرض خطر عنقریب تروریسم فاشیست کورت قرار دارند، جمع آوری کرده است و انسانهای بی دفاع ملت مظلوم تورک آزربایجان را بی دفاع قرار داده است و اکنون خطر نسل کشی انسانهای ملت تورک در غرب آزربایجان و اشغال شهرها و روستاهای بی دفاع آزربایجان مظلوم توسط فاشیسم کورت-ارمنی بیشتر از هر زمان دیگر است، از این رو احتیاج جوانان مبارز تورک آزربایجانی بریا تسلیح و آموزش نظامی و آمادگی برای مقابله با هر گونه هجوم فاشیستهای کورت و ارمنی به دولتهای تورکیه و آزربایجان شمالی از هر زمان بیشتر است، ولی امثال قدیر گلکاریان با نفوذ در محافل دولتی و سیاسی تورکیه و آزربایجان شمالی، این تنها شانس مقابلۀ انسانهای ملت مظلوم تورک آزربایجان با فاشیسم کورت که تلویزیونهای صلیبی ماهواره ای سالهاست با حربه و فریب و نیرنگ «کولبر» در حال «بت سازی» از فاشیستهای راسیست گشاد شلوار صلیبی کورت هستند، گرفته است.آری، در زمانی که همگی شاهدیم حاکمیت صلیبی- ماسونی تشیع مجوسی- شعوبی فارس (جمهوری اسلامی ایران) سالهاست با سرمایه گذاریهای کلان حاصل از پول نفت، در داخل لبنان، گروه مسلح صلیبی حزب الله (بخوانید حزب الشیطان) درست می کند؛ در داخل عراق گروه مسلح حشد الشعبی و گروههای تندرو شیعی مسلح را درست و حمایت می کند، در سوریه از حزب بعث و شیعیان تندرو علوی گروههای مسلح می سازد و در یمن حوثیها را متشکل و مسلح می کند و القاعده و طالبان و داعش را یا می سازد یا حمایت می کند، تا پروژۀ صلیبی تورک کشی و عرب کشی و مسلمان کشی را به نفع قدرتهای صلیبی (اربابان فاشیسم فارس) و فاشیسم فارس ایران رهبری کند؛ فاشیسم فارس (چه جمهوری اسلامی چه غیر جمهوری اسلامی) به همراه قدرتهای صلیبی روسیه، آمریکا، فرانسه، آلمان و غیره همه با هم از احزاب تروریست ضد تورک ارمنی آسالا و داشناکسیون و از احزاب تروریستی کورت مثل پ. کا. کا.، حزب دموکرات کوردستان ایران، پژاک، کومله و امثالهم حمایت کامل تبلغیاتی نظامی می کنند تا پروژۀ دهشتناک صلیبی تورک کشی و عرب کشی و مسلمان کشی صلیبی مستمر و مداوم در ایران و تورکیه و عراق و سوریه و عربستان و کل خاورمیانه با موفقیت پیش برود و به لطف افکار خیانت آلود و پر از خباثت و جنایت مانقورتهایی مثل قدیر گلکاریان که متاسفانه به دلیل تورک بودن، تبریزی بودن و تورکی استانبولی بلد بودن و باسواد بودن هنوز که هنوز است، به درستی و عمیقاً شناخته نشده اند، دولتهای تورکیه و آزربایجان شمالی نتوانسته اند برای مقابله با کورتها و ارمنیهای تروریست آسالا و داشناکسیون و پ. کا. کا. و پژاک و کومله و حزب دموکرات ایران و امثال این تشکلهای صلیبی از پتانسیل وجود میلیونها انسان جوان بیکار نگه داشته شدۀ تورک آزربایجانی و غیرآزربایجانی در داخل ایران اهریمن زدۀ ضد تورک استفاده کنند و حتی یک حزب مسلح تورکی حتی یک حزب مسلح تورکی حتی یک حزب مسلح تورکی در مقابل دهها حزب مسلح ضد تورکی ارمنی و کوردی و صلیبی درست کنند. نتیجۀ خیانت آشکار قدیر گلکاریان و امثال قدیر گلکاریان به ملت تورک آزربایجان، کل ایران و تورکیه این شده است که گروههای تروریست ضد تورکی مثل پ. کا. کا. و پژاک و آسالا و داشناک هر روز دهها و بلکه صدها تورک را می کشند و در داخل تورکیه و آزربایجان و ایران اهریمن زده و عراق و سوریه و غرب آزربایجان جنوبی مظلوم، به صورت مسلح پرسه می زنند و تورک می کشند و هر روز با حمایتهای بی دریغ ایران و قدرتهای صلیبی جهان: روسیه، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و غیره هر روز مسلح تر و قدرتمندتر می شوند، ولی ما 42 میلیون تورک ایرانی، با توجه به بی اعتنایی تورکیه و آزربایجان شمالی و حقنه کردن افکار زهرآلود مغرضانۀ مانقورتهایی مثل قدیر گلکاریان و این تفکر مسموم که حرکت ملی ملت تورک آزربایجان یک حرکت اساسا و ذاتا نرم و مسالمت آمیز است و هرگونه تفکر دربارۀ داشتن سلاح و تشکیل گروههای مسلح در برابر دشمنان خونخوار خیانت است (؟) به چنان به روز ذلت افتاده ایم که جمهوری شیطانی ایران جلوی چشم همه ما تورکان آزربایجان به حاکمیت ضد تورک صلیبی ارمنستان نفت، گاز، برق و بنزین و غذا و دارو و همۀ مواهبی که مال ما تورکان و حق ماست، حاتم بخشی می کند و ما به تماشا نشسته ایم و افتخارها می کنیم که ما ملت تورک مسالمت جوییم!!! اگر همین امروز جمهوری اسلامی ایران سقوط کند با یورش گروههای مسلح و آمادۀ کورت به اورمیه و سلماس و خوی و قوشاچای و سولدوز و حتی تبریز و اردبیل ممکن است چنان حمام خون از انسانهای مظلوم تورک ما راه بیندازند و بار دیگر چنان نسل کشی شویم که هیچ ملتی در هیچ زمانه ای ندیده است و تا تورکیه و آزربایجان شمالی به خودشان بیایند از چنگ افکار مسموم امثال قدیر گلکاریان خلاص شده و واقعیت و حقیقت را ببینند و به فکر چاره باشند و شروع به مسلح کردن خواهران و برداران تورک خودشان کنند، هم ایران و هم تورکیه و هم دو آزربایجان به نفع عناصر کورت و ارمنی و فارس تجزیه شده و هم میلیونها تورک بی دفاع و غیرمسلح در آزربایجان جنوبی و کل ایران شهید می شوند. می بینید دوستان که ما کجاها را و چه آینده ای را می بینیم و از کدام دردها خبر داریم که می گوییم امثال قدیر گلکاریان مانقورت و خائنند و تبریزی بودن و تورک بودن و باسواد بودن و کتاب نوشتن و لغت نامه نوشتن و مقاله نوشتن و مصاحبه ها کردن با تلویزیونهای صلیبی ضد تورک بی بی سی فارسی و صدای امرذیکا و حتی تلویزیونهای تورکیه و آزربایجان شمالی هیچ فرقی به حال آنها نمی کند؟ آیا مانقورت اکبر، بنیانگذار ناسیونالیسیم ایرانی و فاشیسم فارس، میرزا فتحعلی آخوندزاده تورک و با سواد نبود؟ آیا باسوادترین باسوادهای آن دوران در کل آزربایجان بزرگ و ایران همین مانقورت نبود؟ آیا افکار مشئوم ضد تورک، ضد تورکیه و ضد آزربایجانش را به زبان تورکی آزربایجانی نمی نوشت و منتشر نمی کرد؟ آیا تورکی نوشتن او و فارسی نوشتن من دلیل بر مانقورت بودن من و بوزقورت بودن او می شود؟ بدیهی است که نمی شود. امثال او، گلکاریان و طباطبایی مانقورت هستند و امثال من بوزقورت هستیم و تنها مدرک و سند متقنی که این حقیقت و واقعیت عریان و عیان را ثابت و اثبات می کند، افکار، گفتار و اعمال و مخصوصا نوشته های ما است و این نوشته های ماست که سبب می شوند که با وجود گذر زمان خائن بودن آنان و خادم بودن و شریف بودن امثال من مشخص شوند. آری، برای مانقورت خائن خبیث جانی نشدن، سواد کافی نیست، بلکه این شرف است که از انسان یک بوزقورت ملتچی می سازد و من به گواهی صدها مقاله ام بوزقورت ملتچی تورکچو آزربایجانچی صادق و باشرف هستم.

با توجه به این حجم خیانت و خباثت و جنایت قدیر گلکاریان که به گواهی اسناد بالا بی شمار و بی حد و حصر است و ما مجبور شدیم تنها چند خیانت مسلم از دهها خیانت او را مثال بیاوریم؛ سوال این جاست چرا قدیر گلکاریان سخنگوی حرکت ملی ملت تورک در تورکیه و امریکا و کل جهان شده است؟ و بدین صورت مورد تمجید و ستایش بی امان دشمنان صلیبی ذاتی ملت تورک آزربایجان و کل ایران و ملت تورک تورکیه و کل تورکان جهان قرار می گیرد: «شهر تبریز قلب تپنده ترکهای ایران است (تبلیغ شهر تبریز به جای آزربایجان هدفمند و مغرضانه و فاشیستی و پانفارسیستی است). این شهر با تمام ابهت، عظمت و نقش آفرینی تاریخی خود در طول تاریخ توانسته است نه تنها در ایران که در سایر کشورهای منطقه نیز از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تأثیرات شگرفی بجای بگذارد (واقعاً؟! پس برای چه به این روز ذلت افتاده است که هم اکنون در همین شهر قهرمان، 400 هزار انسان تورک بدبخت سیاه روز گرسنۀ حاشیه نشین زیر خط فقر و در آستانۀ هلاک شدن از گرسنگی هستند؟!) . در این برنامه زنده که به تاریخ 2006 در تلویزیون آر. تی. وی ضبط شده است، دکتر قدیر گلکاریان پیرامون وضعیت ترکهای ایران، شرایط موجود تاریخی و همچنین شهر تبریز اطلاعات مفیدی را ارائه می دهد... ». آیا این اطلاعات مفید به حال ملت تورک آزربایجان و کل ایران است یا به نفع فاشیسم راسیست فارس حاکم بر ایران و در اصل خیانت آشکار به ملت تورک آزربایجان و کل ایران و تورکهای تورکیه و کل جهان است؟ آیا این مانقورت خائن ساتقین به گواهی استناد بالا را می شود به بهانۀ «باسواد بودن»، «تبریزی بودن»، «نخبه بودن»، «آزربایجانی بودن» «تورک بودن»، «زبان بلد بودن»، «استاد زبان تورکی استانبولی بودن» و امثال این بهانه توجیه کرد و تطهیر نمود؟ البته که نمی شود.

من خودم نه خودشیفته هستم، نه الکی از خودم تعریف می کنم و تمام کسانی که از نزدیک و دور مرا می شناسند، می دانند که درجۀ سواد و آگاهی و تعهد و غیرت و وطن پرستی من نسبت به ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران تا چه اندازه است، البته نیازی هم به «گفتن» نیست و «نوشته هایم» و کتابهایم و صدها مقاله ام شاهدی بر ملتچی تورکچی آزربایجانچی صادق من هستند، من با این سواد و آگاهی و نبوغ اگر مانقورت می شدم، یقین بدانید که جواد طباطبایی مانقورت تبریزلی با آن همه فکر و کتاب و مقاله باید در محضر من زانو می زد چه برسد به قدیر گلکاریان و امثال قدیر گلکاریان؛ ولی چون ملتچی تورکچو آزربایجانچی هستم و خادم وطنم و مادرم هستم، حاکمیت پانفارس ضد تورک ذاتی جمهوری اسلامی ایران نه تنها مرا مثل قدیر گلکاریان و طباطبایی تبلیغ نمی کند، بلکه طوری مرا در حاشیه قرار داده اند که اگر سایت آذوح و امیر مردانی نبود، ممکن بود که صدای افکار مرا تا ابد کسی نشنود و با وجود این که سایت آذوح و امیر مردانی قهرمان حامی من است، ممکن است تا زمان مرگم به جز اندکی از دوستان نزدیک مرا نشناسد، من در نوشته هایم بارها خودم را میرزا فتحعلی آخوندزاده معاصر دانسته ام ولی با جهان بینی و عملکردی بالکل معکوس؛ یعنی او تامغز استخوان خائن خبیث رذل جانی مانقورت ساتقین بود و من تا مغز استخوانم خادم و شیفته و عاشق و حتی «دلی» (دلی از نوع آزربایجانی و کوراغلویی آن) نسبت به ملت تورک خودم ملتچی تورکچو آزربایجانچی هستم. یکی از نزدیکترین دوستان ملتچی به من گفت: «سن قیزیلباش¬سان» یعنی «تو قیزیلباشی»؛ من گفتم «من یئنی چئری قیزیلباشام» ؛یعنی «من یئنی چری قیزیلباش هستم»؛ یعنی ترکیبی از هر دو. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. تا قاطعیت و جنگندگی یئنی چری- قیزیلباش نداشته باشیم و در درونمان یئنی چری و قیزیباش را با هم آشتی نداده و یکی نکنیم و ترکیبی از یئنی چری با قیزیلباش نسازیم؛ تا زمانی که فراتر از «مذهب سنی و شیعه» و ملاحظات شهرپرستانه و قوم پرستانه و طایفه پرستانه نرویم، نمی توانیم ملتچی صادق حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران باشیم. بگذریم.

رضا همراز تبریزی پرست در ضمن توجیهاتش دربارۀ جواد طباطبایی مانقورت ساتقین احقر ارذل گفت: «شاید ایشان (جواد مانقورت) دوستان و همنشینان بدی داشته است (که مانقورت شده است) شاید با پنج جلسه نشستن و حرف زدن بشود او را به راه آورد (و ملتچی آزربایجان کرد) و ...» در جواب شخص شخیص ایشان باید بگوییم حضرت عالی اگر می دانستید که این مصاحبۀ شما در گوناز پخش خواهدشد و به خاطر ترس از حاکمیت غدار و بی رحم و شفقت جمهوری اسلامی ایران این گونه وارونه و ضد ملت تورک حرف زدید که البته معذور نیستید، شما به عنوان یک فرد متفکر و باسواد می توانستید این حرفها را نزنید و موضوع را به جای دیگر بکشانید؛ آخر برادر من، بزرگان و ریش سفیدان حرکت ملی ملت ما مثل مرحوم جواد هئیت، مرحوم محمدتقی زهتابی، مرحوم محمدعلی فرزانه و دیگران حتی نرم ترین نویسندگانمان مثل حسین محمدزاده صدیق بنا به نوشته هایشان، کتابهایشان و مقالاتشان که در دستمان هست، هر کدام به سهم خودشان به احمد کسروی تاخته اند و فرضیۀ سر تا پا دروغ آذری او را بدون هیچ ملاحظه کاری و همشهری بازی تنقید و او را صراحتاً دروغکو خوانده اند؛ از حسن راشدی گرفته تا حیدر بیات و حیدر شادی معتدل، جواد طباطبایی را صراحتاً مانقورت دانسته و آبروی نداشته اش را ریخته اند، آخر مگر مجبورت کرده اند که این گونه جلوی دوربین حرف بزنی؟! اگر من هم مثل شما «کشف شوم» و با شخص من مصاحبه کنند و بگویند که برای پخش در شبکه گوناز فیلم می گیریم چنان آتشی بر آبروی نداشتۀ این مانقورتها از تبریزی و غیرتبریزی می اندازم که شعله اش نه تنها شبکه گوناز را بلکه ذهن و مغز میلیونها انسان تورک آزرباجانی و غیرآزربایجانی روشن و گرم کند. اگر مسلمانیم طبق فرمودۀ قرآنمان باید «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» باشیم؛ یعنی اشدا علیه مانقورتها و پانفارسها و رحماء: رحیمان و دوستان با ملتچیها و تورکچیها و آزربایجانچیها. اکنون که نسل جوان به ما میانسالان و پیران حرکت به عنوان «الگو» نگاه می کنند، و بیش از هر زمانی به رهبری قاطع و برنده محتاجند، چرا باید در مصاحبه ای اینچنین با ملاحظه کاری و توجیه بی مورد و بلکه نفرت انگیز مانقورتها، حیثیت و آبروی یک ملتچی تورکچو آزربایجانچی را به زمین بریزیم؟! از همفکران رضا همراز در حرکت بسیار دیده ام: کسانی که آهسته می آیند و آهسته می روند و اسمشان را هم ملتچی گذاشته اند. در شب شعرها و محافل ادبی و فرهنگی تبریز و دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی عرض اندام می کنند؛ از محمد مصدق مانقورت پانفارس پان ایرانیست ضد تورک و ضد آزربایجان ذاتی، به بهانۀ تورک قاجار بودن تعریف و تمجید می کنند؛ از سید محمدکاظم شریعتمداری به خاطر تبریزی بودن «بت» می سازند؛ از محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار به بهانۀ «تبریزی بودن» و «شاعر بودن» یک مجسمۀ ملتچی تورکچی آزربایجانچی مطلق و خوب مطلق می سازند و خیانتهای شریعتمداری و شهریار را به دلیل تبریزی الاصل بودنشان، با آب کوثر و زمزم می شویند و نمی گویند که «به قول یک اندیشمند ملتچی حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران» همین دو نفر، با عملکردها و فتواها و یا برخی اشعار ضد تورک و ضدآزربایجانشان «حرکت ملی ملت تورک آزربایجان را پنجاه سال به عقب انداختند». چرا که مردم عوام چشم به اینها دوخته بودند و این دو را «خدا» کرده بودند؛ نه این که امثال زهتابی و هیئت و ائلچی بی را «الگو» قرار دهند. تلویزیون گوناز در آنونس تکراری اخبارش (گونون سسی) همه روزه، تصویر شهریار را با صدای ممتد طبل، به عنوان «آزادلیق فداییلری» (فداییان آزادی) در کنار «محمدامین رسولزاده، ابوالفضل ائلچی بی، ستارخان و شیخ محمد خیابانی» هر روزه می آورد!!! پرسش اینجاست که چگونه شده است که «محمدتقی زهتابی» «آزادلیق فدایی سی» (فدایی آزادی) نیست و «شهریار» فدایی آزادی آزربایجان است؟!!! چرا باید در این آنونس جای عکس «زهتابی»، عکس شهریار پخش شود؟! اصلاً شهریار شخصیت سیاسی مبارز تورکچی و آزربایجانچی بوده است، یا ضدآزربایجان؟ من خودم از دهان یک شخص مطمئن و او هم از دهان یک پیر فدایی آزربایجان که در دورۀ پیشه وری به آزربایجان شمالی گریخته بود، شنیده ام که «زمانی که پیشه وری و یاران مبارزش حکومت ملی آزربایجان را تأسیس کردند، از شهریار که در آن ایام (سال 1324 و 1325 ه.ش.) در تهران می زیست و مشهور عام و خاص بود، دعوت کردند که به ملت تورک آزربایجان بپیوندد و شهریار در پاسخ آنها به مجالس پانفارسهای تهران رفته و علیه پیشه وری و ملت تورک آزربایجان شعرهای ضد تورکی و ضد آزربایجانی فارسی سروده و خوانده بود و پیشه وری و فدائیان آزربایجان را به جرم تجزیه طلب بودن «خائن» خوانده بود، همۀ این اشعار کوروش پرستانه و داریوش پرستانه و ضد تورک و ضد آزربایجان فارسی شهریار، در دیوان فارسی او هم اکنون موجود است و پانفارسها و مانقورتها از حربۀ وجود این شعرها در دیوان شهریار بارها برای گول زدن جوانهای تورک آزربایجان و دورکردنشان از حرکت مقدس ملی ملت تورک سوء استفاده ها کرده و می کنند؛ این اشعار آن قدر مزخرف و فاشیستی و ضد تورک و ضد آزربایجان هستند که بهتر است این کثافت را به هم نزنیم چون واقعاً گندش بالا خواهد زد؛ این توجیه که بله شهریار یک عمر در تهرون بچۀ بدی بود چون رفقای ناباب پانفارس داشت؛ برای همین پان ایرانیست و پانفارس شده بود و وقتی به دوران پیری و بعد از پنجاه سالگی رسید، تازه فیلش یاد هندوستان کرد و شروع کرد به سرودن حیدربابا و سهندیه و بچۀ تبریز و آزربایجان شد و ملتچی شد و امثال این توجیهات برای تبرئۀ او کافی نیست: شهریار می توانست به حکومت ملی آزربایجان هم نپیوندد و لااقل « بی طرف» و «بی تفاوت» بماند؛ نه این که مانقورت شود و با سرودن اشعار پان ایرانیستی و پانفارسیستی ضد تورک و ضد آزربایجان، پیشه وری و پاکترین و دموکرات ترین و بهترین فرزندان آزربایجان را «خائن» معرفی کند؟ آری، شهریار تنها به دلیل آن اشعار تورکی اش در آزربایجان آینده فقط می تواند در درس ادبیات و کتاب تاریخ ادبیات آزربایجان به عنوان یک شاعر تورکی گوی مورد نظر باشد و جایگاه او در ملتچی بودن و تورکچو بودن و آزربایجانچی بودن هرگز و هرگز و هرگز با بولوت قاراچورلو سهند یکی نیست. درمورد محمدکاظم شریعتمداری باید خاطرنشان کرد که حس ملی تورکی و آزربایجانی در او نیز موجود نبود. اگر شریعتمداری واقعاً خادم ملت تورک آزربایجان بود، آن زمانی که خمینی جلاد شیاد او را به شهر قوم برده و در بازداشت خانگی نگه داشته بود، وقتی با تحریکات خمینی جنگ مسلمان کش صلیبی ایران و عراق اتفاق افتاد، باز می گوییم اگر واقعاً شریعتمداری ملتچی تورک و آزربایجانچی بود، با شناخت عمیق و کاملی که از ماهیت صلیبی خمینی شعوبی مجوسی صلیبی ماسونی جانی ضد تورک، ضد عرب و ضد اسلام و ضد انسان داشت و به خوبی و به عیان می دید و می دانست که خمینی مهره ای صلیبی، ضد تورک، ضد عرب، ضد اسلام و ضد انسان است، برای مقلدان خودش و جوانان تورک آزربایجانی فتوا صادر می کرد که «این جنگ، جنگ بین مسلمانان است؛ پس شرکت در آن و کشتن و کشته شدن در آن حرام است» در حالی که واقعیت این است که این سید ایرانچی ضد تورک مانقورت به جوانان ملت تورک آزربایجان سفارش کرد که «در این جنگ شرکت کنید»؛ خوب، نتیجۀ جنگ ایران و عراق چه شد؟ این شد که ناسیونالیسم ایرانی یا همان فاشیسم راسیست ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان فارس، تنها در طول هشت سال سیاه جنگ تورک کش، عرب کش و مسلمان کش ایران و عراق پایه هایش محکم شد و ایران به عنوان سرزمینی مقدس که باید در راه ان جان و خون داد مطرح شد و البته پایه های حاکمیت ملا-سیدهای صلیبی ضد تورک و ضد عرب شعوبی مجوسی فارسی نیز با خونهایی که جوانان تورک و غیرفارس در راه این جنگ بیهودۀ صلیبی به ریشۀ فاشیسم راسیست مذهبی مجوسی شعوبی فارسی دادند، محکم شد و در نتیجه شریعتمداری نیز به اندازه خمینی جلاد در برابر این خونهای جوانان مسلمان تورک و غیرتورک «مسئول مطلق» است. البته شریعتمداری در ماجرای تکفیر پیشه وری و بهترین و پاک ترین فرزندان ملت تورک آزربایجان در سالهای 1324 و 1325 به همراه خیل ملا-سیدهای صلیبی ماسونی پانفارس- مانقورت مثل محمود طالقانی و سید یونس اردبیلی دست داشت و در گناه «قتله شدن» هزاران مبارز پاک و غیور ملت تورک آزربایجان در سال سیاه 1325 به دست اراذل و اوباش مانقورت و خانهای خدانشناس مانقورت به اندازۀ طالقانی پانفارس و یونس اردبیلی مانقورت پلید، «مسئول» است. عملکرد پسرش «حسن» نیز در تلویزیونهای صلیبی ضد تورک، ضد عرب و ضد انسان پانفارس اظهر من الشمس است و این پسر به تمامی پا جای پای پدر پلید گذاشته است. آری، تاریخ سخت بی رحم و بی ملاحظه و دقیق است و در نهایت چهرۀ خائن و خادم مطلقاً و حتماً و قطعاً مشخص می شود. اگر برخی از تبریزیهای «ملتچی» مثل محمد رحمانی با کتاب «شهریارلا بیرلیکده اؤزگه لشمکدن اؤزلشمه یه دوغرو» یا تلویزیون گوناز با تبلیغات هر روزه و تهی از حقیقت و واقعیت، بخواهند از شخصی به اسم «شهریار» برای ملت ما «بت ملتچی تورکچو و آزربایجانچی» بسازند، هر که باشند، در اشتباه محض هستند، حرکت ملی ملت تورک صاحبان، پیشگامان و متفکران خود را (مثل پروفسور زهتابی کیریشچی شهید راه آزادی آزربایجان از چنگ اشغال و استعمار فاشیسم راسیست فارس) دارد و نباید به هیچ وجه من الوجوه از مانقورتهای ایرانچی ضد تورک و ضد آزربایجان بت ساخت. آیا جایگاه بولوت قاراچورلو (سهند) از نظر شاعر ملتچی تورک بودن از شهریار پایین تر است؟ البته که نیست؟ آیا جایگاه «علی تبریزلی» ملتچی تورکچو آزربایجانچی بوزقورت قهرمان تبریزی، نویسندۀ کتاب ارزندۀ «دیل و ادبیات»، از نظر ملتچی تورکچو آزربایجانچی بودن با احمد کسروی تبریزی مانقورت یکی است؟ البته که نیست؟ «علی تبریزلی» یک ملتچی تورکچو آزربایجانچی بود در حالی که کسروی یک مانقورت خائن ضد تورک، ضد آزربایجان، ضد عرب و فاشیست راسیست پانفارس تمام عیار بود. باید و باید و باید یک بار برای همیشه مانقورتها را رسوای عالم ساخت و ملتچیها را بزرگ و مطرح کرد؛ راه آزادی و استقلال و خوشبختی ملت تورک آزربایجان و کل ایران در همین دقت و قاطعیت است و بس.  

آری، دوستان مانقورت دو گونه است: 1. مانقورت بی سواد یا کم سواد 2. مانقورت باسواد و آگاه. مانقورتهای بی سواد را می شود به «راه» آورد؛ چون شاید دوستان یا فرزندان و اطرافیان بد باسواد و مانقورت داشته اند. پس حرف رضا همراز در مورد اینها صدق می کند؛ با پنج جلسه نشستن و صحبت یا جر و بحث «شاید» این مانقورتهای بی سواد و کم سواد گمراه را به «راه» آورد؛ اما مانقورت باسواد مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده و عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه ای و علی اکبر دهخدا و احمد کسروی و محمود افشار و حسن تقی زاده و تقی ارانی و صادق رضازاده شفق و حسین و کاظم کاظم اده ایرانشهر و محمد قزوینی و عباس زریاب خویی و جواد طباطبایی و قدیر گلکاریان و دهها، صدها، هزاران مانقورت خائن خبیث جانی ضدتورک و ضد آزربایجان با کمال شعور و آگاهی و علم و سواد خیانت کرده اند، حال چه تبریزی باشند چه اردبیلی، چه خیاوی، چه از ایل افشار باشند و چه از ایل شاهسون باشند چه از ایلات دیگر، همۀ اینها دانسته مانقورت شده اند و باید و باید و باید اینها را مجسمۀ خیانت و جنابت و خباتث و عامل اصلی سقوط حاکمیت تورکان و تضعیف و ضعف و خاکساری و ذلت و بدبختی و سیاه روزی ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران دانست؛ چون دانسته و عمداً خیانت کردند هیچ عذری پذیرفته نیست وگرنه اگر مثل رضا همراز با همشهری بازی فکر کنیم باید مانقورتهای کنونی آزربایجان از جمله جواد طباطبایی، افشین جعفرزاده با نام مستعار «علی عجمی آذرآبادگانی»، محسن ابراهیمی (مانقورت چپ تلویزیون کانال جدید)، عباس جوادی، بابک امیرخسروی، محمد ارسی، حسین حقیقی و خیل قلم به دستهای مانقورت و ساتقین سایتهای مانقورتهای ضد تورک و ضد آزربایجان فارس پرست، کورت پرست، ارمنی پرست و صلیبی پرست مثل «آذریها» را باید به بهانۀ تبریزی بودن، اردبیلی بودن، اورمویی بودن و آذربایجانی بودن توجیه و از گناه کبیرۀ خیانت به ملت تورک و وطن آزربایجان تبرئه کنیم، ولی مگر می شود؟ آیا آن جوان تورکچو ملتچی آزربایجانچی تبریزی که به جرم عشق به مام وطن آزربایجان و ملت تورک و سردادن شعارهای تورکی باتوم می خورد و کور می شود و بی هوش می شود و حتی می میرد با این مانقورتهای یکی است؟ رضا همراز و همفکرانش باید به این سؤال من و امثال من جواب دهند؟  

آری، با توجه به اهمیت تبریز برای حرکت ملی آزربایجان من حق دارم در باره این شهر و اهالی آن نگران باشم، بی شک اگر به این روز سیاه افتاده ایم تقصیر تبریز «هم» هست و «اگر تبریز حرکت کند» به دنبالش نه تنها اردبیل و اورمو و زنگان و همدان و قزوین، بلکه تهران و کرج و قوم و بلکه همۀ تورکهای ایران در همۀ ایران برمی خیزند. پس با توجه به اهمیت انکارناپذیر و کانونی تبریز، قلب تپندۀ آزربایجان، من حق دارم که بگویم یک تار موی آری، یک تار موی آن هزاران جوان تورکچو عاشق ملتچی آزربایجانچی تبریزی را که در راه حرکت ملی ملت تورک آزربایجان فعالیت کرده و در این راه مقدس دستگیر و شکنجه و زندانی شده و هزینه ها می دهند و یا در استادیوم قورت دره سی تبریز، شعار «آزربایجان وار اولسون/ ایسته مه ین کور اولسون» و «تبریز باکی آنکارا/ بیز هارا فارسلار هارا» و امثالهم سر می دهند، به هزاران مانقورت ارذل احقر خائن خبیث جانی مثل جواد طباطبایی، قدیر گلکاریان، کسروی و مانقورتهای نشاندار «باسواد» تبریزی نمی دهم. این موضع برحق من ملتچی وطن پرست تورکچو و آزربایجانچی است. حالا هر قدر هم امثال رضا همراز بیایند و تبریزپرستی کورکورانه کنند، هیچ فرقی به موضع ما نخواهد کرد.  

   اردبیل پرستی و موغان پرستی روی دیگر تبریزپرستی

همان گونه که تبریزپرستی پاشنه آشیل حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران است، اردبیل پرستی و موغان پرستی و خیاوپرستی و امثالهم نیز پاشنه آشیل و نقطۀ آسیب پذیر حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران بوده و هست. متاسفانه با عملکرد غلط و جاهلانۀ برخی از رسانه های حرکت ملی ملت تورک آزربایجان مثل تلویزیون گوناز، شاهد این معضل سهمناک در حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران نیز هستیم. حمایت همه جانبه از یک شخص و یک گروه خاص و یک شهر و یک استان از آزرباجیان جنوبی از طرف هر شخص، هر طیف، هر حزب و هر رسانه که باشد، مذموم است و متاسفانه در سالهای اخیر شاهد اردبیل پرستی و موغان پرستی و خیاوپرستی و امثالهم در کنار تبریز پرستی در حرکت ملی هستیم که البته هر دو به یک اندازه آسیب زا است و ما نمی خواهیم حرکت ملی ملت ما، شهری و استانی و محلی شود. حرکت ملی ملت تورک آزربایجان در شمال آزربایجان بزرگ چنان قدرتمند بوده و هست که ابوالفضل ائلچی بی را از روستای کلکی ولایت اوردوباد نخجوان به باکو می آورد و رهبر جنبش آزادی ملت تورک آزربایجان از چنگ استعمار سیاه صلیبی روسیه می کند، حرکت ملی ملت تورک آزربایجان در جنوب آزربایجان بزرگ آن قدر قدرتمند است که یک نخبه را از روستای زیوه خلخال به نام سیدجعفر جوادزاده پیشه وری را می پرورد و سردمدار حکومت ملی می کند و جالب این که علی توده را از روستای چاناق بولاق اردبیل می پرورد و بالا می آورد و وزیر فلارمونیای (موسیقی) حکومت ملی آزربایجان می کند و فریدون ابراهیمی را از آستارا می پرورد و قلم به دستش می دهد و او «مختصری از تاریخ آزربایجان» را می نویسد و او را تا حد دادستان حکومت ملی آربایجان بالا می کشد. آیا جایگاه فریدون ابراهیمی با احمد کسروی از نظر ملتچی تورکچو آزربایجانچی بودن یکی است؟ چرا تبریزی بودن را ارزش کنیم و از کل پتانسیل آزربایجان چشم بپوشیم؟ اکنون نیز نخبه های بزرگ که اهل شهری بزرگ نباشند در حرکت ملی ملت تورک آزربایجان کم نداریم و حرکت و ملت تورک آزربایجان خودش رهبران و پیشگامان خودش را می پرورد و می سازد و رو می کند و به رأس می شناند و نیازی به شهرپرستی و استان پرستی و قوم پرستی و طایفه پرستی هیچکس نیست.

موغان پرستی روی دیگر تبریزپرستی

در طول چهل سالۀ حاکمیت شیطانی جمهوری اسلامی ایران در استان اردبیل شاهدیم که حاکمیت عمداً پستهای حساس سیاسی حاکمیتی را به موغانیها می دهد. هم اکنون از هر 70 نفر مدیرکل در استان اردبیل بی شک 65 نفر موغانی و تنها 5 نفر غیرموغانی هستند!!! و جالب این که همین موغانیهای مانقورت با طایفه بازیها و موغانلی بازیها کل ادارات و سازمانهای استان اردبیل را پر کرده اند از هم طایفه ایها و همشهریان موغانی خودشان، به طوری که هم اکنون که من این سوطر را می نویسم، مثلا در اداره کل آموزش و پرورش استان اردبیل اکثریت مطلق بیش از 90 درصد کارکنان از مدیر کل گرفته تا آبدارچی و نگهبان همه بالکل موغانی هستند و این با توجه به بافت جمعیتی شهرستان اردبیل و وجود هزاران هزار تورک اردبیلی بومی، سخت غیرمنصفانه و ظالمانه و خائنانه است. پیداست که حاکمیت جمهوری شیطانی، با این ترفند می خواهد بین اهالی بومی شهر ادبیل و موغانیها اختلاف بیندازد؛ اما صحبت اینجاست که این خیل موغانیهای مانقورت را چه شده است که در این چهل سال سیاه، آلت دست حاکمیت شعوبی مجوسی صلیبی جمهوری اسلامی ایران شده اند و در خدمت فاشیسم راسیست ضد تورک و ضد آزربایجان فارس درآمده اند؟ آری، هفتاد و سه سال پیش در زمان سقوط حکومت ملی پیشه وری در سال سیاه 1325 ه.ش./ 1946م. بسیاری از خوانین مانقورت خائن ضد تورک و ضد آزربایجان عشایر شاهسون موغان از جمله امیر اصلان بیگ عیسی لو شاهسون رئیس طایفۀ عیسی لو، فرض الله خان پاشایی طالش میکائیللو، میرعبدالحسین منصوری رئیس طایفۀ خلیفه لو، شیخ حسن برزندی، بالاخان گیگلو، علیخان گیگلو، علیخان بهرامی فولادلو، بیوک مغانلو، فضل الله طالش میکائیللو، حاتم خان گیگلو، حسین آقاخان وطندوست رئیس طایفۀ آلارلو برادرِ نجف قلی خان و پسر محمّدقلیخان آلارلو، سلطان احمد و قلعه میرزا برادرزاده های حسین آقا وطندوست، یدالله خان آلارلو، روح الله آلارلو، قدرت بیگ جعفری، اژدر بیگ سلطانی، بهرام خان فرزانه خامسلو، یدالله خان بیگدلی اسلحه دار باشی (از مالکان خونخوار و مانقورت زنجان در تهران)، عزت طریقی و مقدّس زاده (عمو و عموزادۀ علی شجاعی)، سروان امیر فتحی آلارلو، ابراهیم سلطانی، سرخای صادقی مغانلو، ضیاء بخش عیسی لو، گرشاد خسروی، علی گشاد فکری قوجه بیگلو، نصیر پاکدل مرادلو، فرمان شجاعی، بیوک امیرفتحی آلارلو، فرهاد بیرامی، نصرت شهبازی، رحیم سلطانی، حنیفه شریفی، عدالت امیرفتحی، سید جلیل خاقانی، مجید امیرصیفی، یونس پاشایی و جلال، برادر بالاوغلان رئیس طایفۀ کله سرلو، بندعلی، رسول و حیدر آلارلو و عباسعلی فولادلو، حاجی علی محمّدی و چوبان آقا و امیرخان، آواد درخشی، غلامرضا یحیایی به همراه مانقورتهای ضد تورک و ضد آزربایجان موغان و اردبیل مثل سید احمد بخاص (میرخاص) پسر سیّد محمّد یاردیملی، حاجی میر منصور منصوری، میر غلام منصوری، شیخ محمّد کردلر پسر ملّا حسین کردلر، شیخ العلماء صدیقی اردبیلی و حاجی شیخ حسن لنکرانی (وساطت کنندگان و آزادکنندگان میرخاص از زندان) و غیره به ملت تورک آزربایجان خیانت مسلو و آشکار کردند و شرح دقیق و مفصل این خیانت عظمی را در کتاب «ایران و ارن» خودم با استناد به مدارک و اسناد متقن آورده ام. در نقطۀ مقابل این مانقورتها، گروهی از همین عشایر شاهسون موغان، نه تنها مانقورت نبوده و شرف تورکی و آزربایجانی داشتند، بلکه در راه آزادی وطن مادریشان آزربایجان به هیئت یک بوزقورت دست به سلاح برده و با همین مانقورتها جنگیدند و به شرف شهادت در اره وطن دست یافتند. در کتاب خودم نوشته ام که « در این میان همین شاهسونها مردان غیور، جوانمرد و باشرفی بودند که به دموکراتها پیوسته بودند و برای آزادی ملّت آزربایجان از سلطۀ کثیف پانفارسیسم و حاکمیّت فاسد و ضدّ تورک پهلوی با خائنان مانقورت مسلحانه مبارزه می کردند: نصرت اجیرلو، علی خان قوجه بیگلو و بلوط قوجه بیگلو، هاوار (هوار) گیگلو و بالاخان گیگلو، رستم عیسی لو، کریم خان قوجه بیگلو و پسر شهیدش اشرف قوجه بیگلو و... امروز که من این تحلیل را می نویسم، حدود 73 سال از آن تاریخ می گذرد. امّا تاریخ بی نهایت بی رحم و بی ملاحظه و دقیق و منصف است. هر دو گروه فوق، از عشایر مغان و خانهای آن روزگار طوایف شاهسون بودند؛ امّا تنها گروه دوم با وجود کمی نفرات، بر حق بوده اند و می توانند نام فرزندان غیور تورکچی و آزربایجانچی حقیقی آزربایجان را با افتخار از آن خود کنند و فرزندان و نوادگان این گروه دوم افتخار این را دارند که به نام، یاد و خاطرۀ پدرانشان در بین ملّت آزربایجان ببالند و در آزربایجان آزاد و مستقل آینده تنها از این گروه دوم تقدیر و تشکر خواندشد و نام نیک همین گروه دوم در تاریخ حقیقی و واقعی ملت تورک آزربایجان به نیکی باقی خواهدماند. آری، حرکت ملی آزربایجان در 73 سال پیش قربانی خیانت بسیاری از خانها و بیگهای موغان و نیز خانها و بیگهای مانقورت عشایر ذوالفقاری زنگان مثل محمودخان ذوالفقاری زمیندار خونخوار زنجان و بزرگترین برادر ذوالفقاری های جنایت پیشه و خائن و جانی و خبیث، اینان که نسل در نسل حکومت یا نیابت حکومت زنگان را داشتند، به دشمنی با آزادیخواهان تورک آزربایجانی شهره بودند. سرکوب نهضت آذربایجان (حکومت ملی آزربایجان) تنها یک صفحه از صفحات خیانت و خباثت و جنایت از کارنامه این خاندان خائن خبیث رذل کثیف ضد انسان است. تاریخ شاهد جانیات ذولفقاری ها در حق انسانهای مظلوم و زحمتکش تورک آزربایجان در شهرها و روستاهای آزربایجان جنوبی بوده است. این جنایت پیشگان رذل مانقورت، دارای ارتشی خصوصی بودند که قبل از نهضت آذربایجان در سرکوب انسانهای بی دفاع و بی سلاح آزادیخواه تورک آزربایجان، شهرتی بهم زده بود و در کشتار سال 1325 هـ.ش. در آذربایجان در کنار ارتش شاهنشاهی و گاهی پیشاهنگ و پیشتاز آنان بود. مشاهده می کنیم که امروز مانقورت و بوزقورت و خائن و خادم به ملت تورک آزربایجان و کل ایران معلوم و مشخص است و دیگر نیازی نیست که برخی انسانهای ملت تورک در موغان با طایفه بازی بیایند و چهرۀ سیاه برخی از هم طایفه ای های خود را نورانی و سفید جلوه دهند. بعد از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیز کل مانقورتهای موغانی از هر طایفه و ایل و قبیله ای باشند نسبت به جنایاتشان، خیانتهایشان و خباثتهایشان در حق ملت تورک آزربایجان «مسئول» خواهندبود. ما این حرکت مقدس ملی را راه نینداخته ایم که عده ای از جنایتکارترین مانقورتهای ضد تورک موغانی فردای پیروزی حرکت ملی، توسط ایل و طایفۀ موغانی خودشان تبرئه شوند و دوباره این بار در هیئت مسئولان حکومت ملی آزربایجان شروع به خیانت و جنایت و خباثت در حق ملت تورک کنند. از این رو فریاد می زنیم که کل مسئولانی که از طوایف موغان، هر طایفه ای که باشد باشد، هر شخصی که باشد، باشد، در طول حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی ایران در حق ملت تورک آزربایجان جنایت و خیانت و خباثت کرده اند، «مسئول» هستند و موغانی بودن و عضو فلان طایفه و ایل از موغان بودن اینها را نجات نخواهدداد؛ چرا که بوزقورتهای واقعی موغانی مثل علی خیرجو (آیت) و خیاویهای بوزقورت مثل رحیم غلامی که در راه حرکت ملی ملت تورک آزربایجان هزینه ها داده اند و استخدام دولتی نشده و در عین لیاقت توسط حاکمیت ضد تورک و ضد آزربایجان، از هر گونه استخدام و اشتغال دولتی منع شده اند، کم نیستند. همبستگی ایلی و تباری و طایفه ای و شهری نه مانقورتهای تبریزی را نجات خواهدداد و نه مانقورتهای موغانی و نه هیچ مانقورت دیگری را. این نکته را باید یک بار برای همیشه بپذیریم که در آیندۀ آزربایجان تنها کسانی در رأس امور خواهندبود که در راه حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و در راه آزادی و استقلال ملت تورک از چنگ فاشیسم راسیست صلیبی فارس کوشش کرده، رنج کشیده و هزینه داده اند؛ نه مانقورتهای نشانداری مثل «صادق سروری» مانقورت ساتقین پلید و خائن موغانی که در زمانی که در سال 1382 فرماندار اردبیل بود؛ برای خوش رقصی به فاشیبسم راسیست فارس، تجمع بر حق فعالان حرکت ملی در شهر اردبیل، به سرکردگی عباس بی لسانی را که در مسجد بزرگ سرچشمۀ اردبیل جمع شده بودند و نسبت به حمایت بی دریغ حاکمیت صلیبی شعوبی مجوسی ماسونی جمهوری شیطانی ایران از ارمنیهای صلیبی داشناک اعتراض مسالمت آمیز داشتند، با دستور همین مانقورت و با هجوم اطلاعاتیها، بسیجیها و پاسداران مانقورت به مسجد و ضرب و شتم شدید عباس لسانی و ملتچیهای دیگر اردبیل به شدیرترین صورت سرکوب کرد و دهان و دنده های عباس لسانی را شکستند. فردا هیچ ایل و طایفۀ موغانی نمی تواند مدعی شود که صادق سروری اهل فلان طایفۀ موغان است؛ اینها همه شان ملتچی تورکچو آزربایجانچی هستند!!! چون صادق سروری نمی دانست و نادان و جاهل بود و دوستان بدی داشت از این رو مانقورت شده بود و ریش سفید طایفه اش گوشش را کشید و برای همین از این به بعد بچۀ خوب و ملتچی بوزقورت تورکچو آزربایجانچی می شود و در کنار عباس لسانی و علی خیرجو و رحیم غلامی باید قرار بگیرد!!! آری، صادق سروری و کل مسئولان موغانی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نسبت به خیانتهایشان صد در صد مسئول هستند و در آزربایجان آینده مانقورتها باید و باید و باید جواب خیانتهایشان را به تمامی بدهند. همان گونه که در کتاب «مانقورت نامه» خودم هم نوشته ام، تعدادی از مانقورتهای نشاندار مثل کسانی که پای بیانیه ضدتورک و ضد آزربایجان و ضد انسان زیر را امضا کرده اند، مانقورت خائن به ملت تورک آزربایجان و کل ایران هستند و فردای پیروزی ملت تورک آزربایجان این گونه مانقورتها باید جواب خیانتهایشان را بدهند:

http://www.iranbonyad.ir/index.php/iran/iran-bozorg/2175-bayanie-azari-ha-dar-ghebal-siasat-doshmanane-rejim-baku

http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=379

این مقاله را با این هدف نوشتم که جوانان ملتچی تورکچو آزربایجانچی بخوانند و بدانند که حرکت ملی ملت تورک آزربایجان حرکتی «بی حساب و کتاب» و «بی صاحب» نیست که هر کس بتواند بنا به میل خودش و سائقۀ همشهری بازی وایل و طایفه بازی، مانقورت خائن را ملتچی خادم جا بزند. این حرکت، حرکتی به معنی اعم و اخص کلمه «ملی» است و صاحبان دقیق و قاطع خود را دارد و پروندۀ همه کاملاً باز و روی میز است و به هیچ کس ظلم نخواهدشد و حق به حقدار خواهدرسید.

به امید آزادی ملت تورک آزربایجان و کل ایران از اشغال و استعمار ایران اهریمن زده و فاشیسم صلیبی فارس.

اوجالان ساوالان- جمعه 21 تیرماه 1398- 12 ژوئیه 2019- 9 ذوالقعده 1440