مدت زمانیست برخی از رهبران فکری جبهه ی پان ایرانیست ها و پان فارس ها سعی در کتمان حقایق و گاها وارونه نشان دادن واقعیت های موجود ساختار جمعیتی و مقوله ی زبانی جامعه ی ایران امروزین هستند .
فارغ از اینکه کشیدن پرده ی رنگی بر چهره ی حقیقت رنگ حقیقت را تغییر نمیدهد و تاثیر ی در ماهیت حقیقت نخواهد گذاشت بلکه تنها مدت کوتاهی حقیقت را میشود پنهان کرد و کتمان نمود اما زمانیکه پرده ها کنار روند و برافتند آن زمان پنهان کنندگان و کتمان کنندگان حقایق رسوا خواهند شد.
پان فارس ها سعی دارند با نامیدن هموطنان ترک ایران تحت عنوان " آذری " یا " ترک زبان " تلاش میکنند نژاد و اصالت ملی و قومی ترکها را انکار نموده و نهایتا آنها را به لحاظ ائتنیکی و قومی دارای اصالتی" فارس "بنمایانند،و این امر یعنی انکار هویت یک ملت و حذف یک ملت و هضم یک ملت در یک ملتی دیگر و این یعنی اوج سیاست فاشیستی و راسیستی ونژاد پرستی ...
"ترک زبان" یعنی چه ؟
پان فارس ها سعی دارند با " ترک زبان " نامیدن ترک های ایران آنها را با اصالت و ریشه و نژاد آریایی(پارسی) معرفی کنند .
آنها ادعا میکنند ساکنان آذربایجان امروزی و نهایت ترک های امروزی ،روزگاری پارس (آذری)بوده اند .و تحت تاثیر حکومت های ترک، زبانشان به ترکی تغییر یافته و فارسها ی (آذری )های دیروز به ترک زبان های امروز تغییر یافته اند.و در واقع ترک نیستند بلکه داری اصالتی آذری (پارسی )با گویش ترکی هستند .و اینها فقط زبانشان تحت تاثیر حکومت های ترک به زبان ترکی تغییر یافته است و در نهایت "ترک زبان امروزی" یعنی همان "پارس دیروزی" هست .
فارس زبان کیست ؟
تفاوت یک" فارس" با یک "فارس زبان " در این است .که یک فارس دارای اصالت و نژاد و قومیت پارسی هست و هم زبانشان و هم نژاد شان پارسی هست .
اما "فارس زبان" دارای اصالتی و ریشه ی پارسی نیست.مثل بخشی از جامعه ی ترک های ایران که از دوران حکومت رضاخان تحت تاثیر سیاست های نژاد پرستانه ی یک ملت و یک دولت زبانشان به فارسی تغییر یافت البته این مقوله در مورد هموطنان عرب و ترکمن و کرد هم صادق هست . و تقریبا میشود چنین گفت که اکثر " فارس زبان های امروز "همان "ترک های دیروزی " هستند .و داری اصالت پارسی یا آریایی نیستند .
حقیقت ماجرا ...
آنچه ناگفته پیداست اینست که حکومتها و امپراطوری های ترک حاکم بر ایران هیچ زمانی دارای دیدگاهی نژاد پرستانه نبوده اند و به شهادت و گواه تاریخ نیز به راحتی میشود به این حقیقت آشکار پی برد.
همه به خوبی میدانیم آثار فاخر ادبی پارسی تقریبا همه در دوران حاکمان ترک نوشته شده است.و این حقیقت برکسی پوشیده نیست.
و انکار این حقیقت ممکن نیست .
اگر چنین می بود در دوران حکومت سلوکیان میبایست نصف یا ربع این سرزمین زبانشان به سلوکی تغییر میافت در صورتی که ما حتی یک قصبه و روستا به این گویش نداریم .و حتی تاریخ نگاران هم چنین روستایی در این سرزمین با گویش سلوکیان سراغ نداده اند.
و باز بر همه عیان است که پایتخت حاکمان ترک اکثرا در مناطق پارس نشین امروزی مستقر بوده است و اگر قرار بر تغییر زبانی می بود اکنون نیشابور و ری و اصفهان ترک زبان میشدند تا تبریز و اردبیل و ارومیه ...
و تغییر یافتن زبان آذری ها (پارسها ) به ترکی توسط حاکمان ترک یک ادعایی پوچ و بی معناست .
آنچه بیش از همه درد آور و رنج آور است اینست که سیاست های نژاد پرستانه ی یکصد سال اخیر پهلوی ها و اخیرا مبنی بر رسمیت یافتن یک زبان (فارسی ) در یک سرزمین پهناور چند ملیتی و چند قومیتی مثل ایران ،ایجاد شبکه های تلویزیونی و رادیویی رسمی و سراسری صرفا به یک زبان (فارسی) و تدریس و تحصیل فقط به یک زبان (فارسی)و کوچ اجباری ملل دیگر به مناطق پارس نشین به دلیل اعمال سیاست های اقتصادی مبتنی بر تبعیض نژادی و قومی و بیکاری ...
و سیاست های نژاد پرستانه ی دیگر که با اعمال سیاست های اسیمیلاسیون ، زبان ملل و اقوام دیگر را به زبان پارسی تغییر داد .
و زبان و گویش خیل عظیمی از جماعت غیر فارس را به زبان فارس تغییر داد .
و به جرأت میشود گفت که ترکها در این سرزمین اصلی ترین قربانی این سیاست های نژاد پرستانه شده اند .
و امروز شاهد جمعیتی هستیم که دارای نژاد ترک با گویش و فارس زبان هستند.
پان ایرانیست ها و پان فارس ها با فرار به جلو و با آذری و ترک زبان نامیدن ترکها سعی در پنهان کردن جنایتی بزرگ بشری چون انکار کردن حقیقتی به نام " فارس زبانها " هستند .فارس زبان ها دارای اصالت و نژاد فارس نیستند بلکه قربانی سیاست های نژاد پرستانه هستند
به نظر من این امر بسیار طبیعی است بعد از کشتن زبان مادری نوبت به از میان بردن منابع طبیعی و تاریخی و در اخر طبق شواهد از بین بردن کلی آذر بایجان با خشکانیدن دریاچه ارومیه.
دریاچه اورمیه و چند سؤال:
اخیراً عیسی کلانتری،رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران، بار دیگر تأکید نموده که در صورت خشک شدن دریاچه اورمیه شهر تبریز باید تخلیه گردد. این اولین بار نیست که عیسی کلانتری به عنوان یکی از صاحبمنصبان حکومتی در خصوص آثار زیانبار خشکی دریاچه اورمیه هشدار میدهد. وی قبلاً نیز هشدار داده بود که مرگ دریاچه اورمیه زندگی چهارده میلیون نفر را به مخاطره خواهد انداخت.
علاوه بر رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سایر کارشناسان و مقامات کشور نیز بارها و بارها در خصوص عواقب فاجعهانگیز خشکی دریاچه اورمیه هشدار دادهاند و شکی نیست که خشک شدن این دریاچه به منزله نابودی آذربایجان و مرگ حیات در این خطه پهناور میباشد.
سؤال اینجاست که با وجود آگاهی کامل عوامل دولتی و حکومتی از عواقب جبرانناپذیر خشک شدن دریاچه اورمیه چرا هیچ ارادهای برای احیای این دریاچه مشاهده نمیشود؟ به عبارت دیگر، در حالی که تمامی کارشناسان و حتی مقامات مربوطه اقدامات صورت گرفته در خصوص احیای این دریاچه را ناکافی میدانند چرا هیچ اقدام عاجلی در خصوص احیای این دریاچه صورت نمیپذیرد؟ علت این همه اهمالکاری چیست؟ چه کسانی نمیخواهند دریاچه اورمیه احیا شود؟ چه کسانی از تخلیه تبریز و مرگ حیات در آذربایجان خوشحال میشوند یا به عبارت بهتر نابودی آذربایجان منافع چه کسانی را تأمین میکند؟
چرا مسؤولین آذربایجان در برابر این همه اهمالکاری و عدم تحقق وعدههای مرکزنشینان همچنان سکوت پیشه کردهاند؟ آیا نابودی آذربایجان به معنای نابودی آنها نیست؟ چرا جز فعالین ملی و مدنی آذربایجان کسی در برابر این فاجعه زیست محیطی لب به اعتراض نمیگشاید؟ چرا اقلیتهای قومی و مذهبی ساکن در آذربایجان در قبال این فاجعه انسانی ساکت ماندهاند؟ آیا نابودی دریاچه اورمیه و مرگ حیات در آذربایجان زندگی آنها را تحت تأثیر قرار نخواهد داد؟
چراهایی از این دست خیلی زیاد است ولی میتوان جواب همه آنها را در این سؤال یافت: چه کسانی تصور میکنند که نابودی آذربایجان به نفع آنها خواهد بود و منافع آنها را تأمین خواهد نمود؟