با گذشت چند دهه از حوادث آذرماه ۱۳۲۵ هنوز روایتهای مختلفی از قتل عام مردم آذربایجان، فرقه دموکرات آذربایجان، ایران و آن روزها مشاهده می کنیم.
گروهی هنوز اصرار بر روز آزادی آذربایجان دارند ، آزادی که با قتل عام دهها هزار انسان غیر نظامی میسر شد ، آزادی که باعث تبعید ناخواسته صدها هزار آذربایجانی به مرکز شد .
اما به راستی چه اتفاقی در آذرماه ۱۳۲۵ افتاد ؟
آذر ۱۳۲۵ و قتل عام مردم آذربایجان چه تاثیری بر راه جامعه سیاسی آذربایجان بعد از آن روزها داشت ؟
تاثیر قتل عام آذر ۱۳۲۵ بر اعتماد جامعه آذربایجان به مرکز چه بود ؟
برخلاف تصورات، مفهوم اعتماد اجتماعی بهعنوان روح یک ملت به شمار میآید که در فرآیند جامعهپذیری آموخته میشود. سرمایه اجتماعی نهتنها به ارتباطات انسان معنا و مفهوم میبخشد، بلکه زندگی گروههای اجتماعی را لذتبخشتر میکند.
از طرفی اعتماد متقابل مردم و حکومت از مهمترین مولفههای سرمایه اجتماعی بهشمار میآید، زیرا این اعتماد، بستر همکاری میان اعضای جامعه است.
اما در برهه هایی از زمان برخی اتفاقات باعث میشود که یک گروه و یا جامعه اعتمادش را به تفکرات حاکم از دست بدهد و در نتیجه راه جدیدی را آغاز کند .
اما اعتماد چگونه ایجاد میشود و اساسا حکومت و تفکرات حاکم می تواند با دستور و یا نگاه پلیسی اعتماد را به جامعه بازگرداند ؟
در پاسخ به این سوال باید گفت اعتماد در بین گروههای یک جامعه زمانی ایجاد خواهد شد که نقشهای محول اجتماعی که در اختیار دولتها و حکومت ها است به شایستگی و به دور از تبعیض ایفا شود، به عبارتی هر نهادی وظیفهاش را مسوولانه و بهدرستی انجام دهد. در غیراین صورت آن نگرش مثبت نسبت به نظام اجتماعی که همان اعتماد است سلب خواهد شد.
بنابراین میتوان گفت اعتماد اجتماعی مفهومی دستوری نیست که بخواهیم با نگاه پلیسی در جامعه محقق کنیم، بلکه اعتماد با عملکرد دولتها و حکومتها جلب و یا سلب میشود.
وقتی در جامعهای زمینه رشد و شکوفایی گروهی خاص محقق نشود و آنان امید به آینده روشن را از دست بدهند، بهمعنای از بینرفتن اعتماد اجتماعی است. وقتی در جامعه توزیع ثروت عادلانه نباشد و این نابرابریها افراد جامعه را پولاریزه و به دو قطب دارا و ندار تقسیم کند، طبیعی است که شایستگی ساختار سیاسی جامعه مورد بیاعتمادی عمومی قرار میگیرد، زمانی که تفکر حاکم سیاست نابودی ملتی را دهه ها با تمام قدرت پیش ببرد بدون شک بی اعتمادی آن جامعه نسبت به تفکرات حاکم طبیعی خواهد بود.
بی اعتمادی که در آن سالها باعث دفاع و حمایت تمام قد آذربایجان از فرقه دموکرات شد تا بتوانند دوباره جامعه آذربایجان را به روزهای اوج خود بازگردانند ،
عملکرد یکساله فرقه دموکرات آذربایجان و دولت تشکیل شده به قدری روشن است که کمتر کسی می تواند منفعت آن برای آذربایجان را انکار کند ، نه اینکه بگوییم دولت آن روزها هیچ نقصی نداشت ، نه .
بلکه صحبت اینجاست که عملکرد اقتصادی، فرهنگی و ... فرقه نشان از روزهای روشن در آینده نه چندان دور می داد .
اما چه کنیم تمام قدرتهای آن زمان در برابر قتل عام نه تنها سکوت کرده بلکه با گرفتن باج از قوام و پهلوی آن را مشروع نیز جلوه دادند .
مذاکراتی که قوام با دادن وعده دادن امتیاز نفت تمام پنج ایالت شمال به روسها با مولوتف که آن روزها رئیس دولت بود و عملا سیاست خارجی روسیه را اداره می کرد باعث شد رسیدگی به اوضاع آذربایجان از دستور کار دومین جلسه سازمان ملل متحد که در نیویورک برگزار میشد حذف شود ،
آنجا نماینده روسیه که گرومیگو بود گفت «ما با دولت ایران مشغول مذاکره هستیم و موضوع به طور مسالمت آمیز حل میشود طبق ماده فلان سازمان ملل متحد و بنابراین خواهش میکنيم و دولت ایران راضی است، این را از دستور جلسه حذف کنید فعلاً تا بعداً نتیجهی مذاکرات را به اطلاعتان برسانیم.
نتیجه ای که با قتل عام دهها هزار نفر به جهانیان اعلام گردید .
اما به راستی چرا بعد از گذشت دهه ها که ارتش مرکز با تمام امکانات و قدرت خود سعی بر معرفی این قتل عام به عنوان نجات آذربایجان بوده ، موفق نشده است؟
از منظر اندیشمندان سیاسی و اجتماعی، در عصر نوین پیروزی از آنِ گروهی است که در ذهن مردم پیروز میشوند. این همان چیزی است که مانوئل کاستلز بیان کرده است: «جنگ قدرت بنیادین همان نبرد برای ساخت معنا در ذهن مردم است.» از منظر او قدرت در عصر جدید مانند اعصار گذشته تنها از طریق اهرم فشار و زور اعمال نمیشود، بلکه قدرت از طریق اثرگذاری یا ساخت نظام معانی مردم صورت میپذیرد. عنصر حیاتی که همواره برای ساخت معنا مطرح بوده است، ایجاد روایت میباشد. به قول جوزف نای پژوهشگر سیاسی، «در عصر اطلاعات موفقیت صرفا این نیست که ارتش چه کسی پیروز میشود، بلکه به این است که روایت چه کسی پیروز میشود.»
و حال با گذشت چندين دهه از تجاوز ارتش سرکوبگر پهلوی به آذربایجان، می بینیم صحبت از خدمات دولت یک ساله آذربایجان هنوز رواج دارد ، چرا که این دولت برخاسته از مردم بود و ریشه در انقلاب مشروطيت داشت.
بدون شک حوادث قبل و بعد از دولت یکساله آذربایجان سندی محکم بر تایید عدم صلاحیت تصمیم گیری مرکز بر آذربایجان است و بی تردید قتل عام مردم آذربایجان توسط تفکرات مرکز برای همیشه باعث فروپاشی اعتماد شده و راه جدیدی را که استقلال و آزادی آذربایجان است را گشوده است.
به امید اینکه روزی پاییز و آذر دوباره در آذربایجان معنا پیدا کرده، با فریاد تغییر تنه درخت وطن را برای شکفتن شکوفه ها و برگهای سبز مهیا کند .