در روزگاری که جهان بهشدت قطبی شده و هر روایت سیاسی با انگ خیانت یا قهرمانی داوری میشود، وظیفهی من، بهعنوان کسی که سالها در دل سیستم جمهوری اسلامی زندگی و کار کردهام، آن است که حقیقت را نه براساس شعار، بلکه براساس تجربه و شناخت بیان کنم. امروز، رابطهی پرتنش ایران، اسرائیل و آمریکا نهتنها آیندهی منطقه، بلکه سرنوشت میلیونها انسان را تحت تأثیر قرار داده است.
جمهوری اسلامی؛ حکومتی که جنگ را بر صلح ترجیح میدهد
ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر حمایت از «جبهه مقاومت» و «دفاع از فلسطین»، در عمل چیزی جز ابزاری برای انحراف افکار عمومی و مشروعیتبخشی به سیاستهای سرکوبگرانه داخلی نبوده است. این نظام سالهاست که با سوءاستفاده از درد مردم فلسطین، تلاش کرده است خود را ضدصهیونیست و ضدآمریکایی نشان دهد، در حالی که واقعیت میدان چیز دیگریست.
در مقام یک ایرانی ترکتبار که در پروژههای راهبردی رژیم مشارکت داشتهام و از درون ساختار امنیتی جمهوری اسلامی عبور کردهام، با اطمینان میگویم: بخش عمدهای از نزاع با اسرائیل یک جنگ تبلیغاتیست، نه واقعیت استراتژیک. درحالیکه مردم ایران در فقر، سرکوب، سانسور و تبعیض به سر میبرند، میلیاردها دلار خرج گروههای نیابتی در منطقه میشود تا پروژهی بقای رژیم تضمین شود.
اسرائیل؛ قدرتی منطقهای با واقعیتهای پیچیده
اسرائیل کشوریست که از دل یکی از بزرگترین فجایع انسانی تاریخ (هولوکاست) پدید آمد. برخلاف تبلیغات افراطی جمهوری اسلامی، نه میتوان آن را بهطور کامل یک رژیم اشغالگر و غیرقانونی دانست، و نه میتوان چشمان خود را بر رنج واقعی مردم فلسطین بست. واقعیت این است که اسرائیل، با وجود برخی سیاستهای سختگیرانه امنیتی و اختلافات دیرینه با همسایگان عرب، توانسته نهادهای مدنی، دموکراسی انتخاباتی و اقتصاد قدرتمندی بنا کند.
درست است که عملکرد دولتهای تندرو اسرائیلی، بهویژه در قبال غزه یا شهرکسازیها، با انتقادهایی روبهروست و باید پاسخگو باشند، اما باید بین سیاستهای دولتی و مردم یک کشور تفاوت قائل شد. نفرتپراکنی علیه ملت اسرائیل، همانقدر خطرناک و ناپسند است که انکار درد و رنج فلسطینیان.
آمریکا؛ ابرقدرتی با تناقضهای تاریخی
سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، همواره بین ادعای حقوق بشر و واقعیت منافع اقتصادی نوسان داشته است. در عراق، افغانستان، لیبی و سوریه، آمریکا با مداخلههای نظامیاش آسیبهایی به ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشورها وارد کرده که هنوز التیام نیافتهاند. در عین حال، حمایت بیقید و شرط از اسرائیل در برخی دورهها، اعتبار آمریکا را نزد افکار عمومی منطقه کاهش داده است.
اما نمیتوان نادیده گرفت که همین کشور، پناهگاه میلیونها مهاجر، محل رشد علوم و فناوری، و میزبان جامعهای متنوع با آزادیهای نسبی است. آمریکا ابرقدرتیست با دو چهره: یک چهره توسعهگرا و یک چهرهی ژئوپلتیک و سلطهگر.
مردم؛ بزرگترین قربانیان این بازی خونین
در این نبرد چندوجهی، چه در غزه و چه در تهران، چه در تلآویو و چه در دمشق، این مردماند که تاوان تصمیمات سیاستمداران را میپردازند. ما ایرانیها بهخوبی میدانیم که جنگ واقعی نه در مرزها، بلکه در جان و روان انسانها رخ میدهد. مردمی که نان شب ندارند، نباید خرج موشکهای ایدئولوژیک شوند. مردمی که فریاد آزادی سر دادهاند، نباید به بهانهی امنیت، سرکوب شوند.
من، بهعنوان یک شهروند آذربایجانی و فعال سیاسی که از دل ساختار جمهوری اسلامی به منتقد آن بدل شدهام، با تمام وجود شهادت میدهم که این حکومت نه دغدغهی فلسطین دارد و نه استقلال ایران؛ بلکه سالهاست به واسطهی فساد، سرکوب، و پیوندهای پنهان با همان قدرتهای جهانی، هویت و امید مردم ایران را به گروگان گرفته است.
راهحل چیست؟
ما نه باید چشم بسته به سمت نفرت از اسرائیل حرکت کنیم و نه باید اسیر روایتهای توجیهگر جمهوری اسلامی بمانیم. ما باید به همزیستی عادلانه ملتها، پایان جنگ نیابتی، گفتوگوی بینالمللی، و احترام به حقوق همه ملتها از جمله فلسطینیها و اسرائیلیها پایبند باشیم.
⸻
نتیجهگیری: نه جنگ، نه دروغ – فقط آزادی برای ملتها
هیچ ملتی، از جمله ملت ایران، نباید به گروگان سیاستهای منطقهای، دشمنتراشیهای ساختگی، یا شعارهای ایدئولوژیک دروغین درآید. آزادی، امنیت، عدالت، و کرامت انسانی، باید برای همه باشد؛ از ارومیه و تبریز تا غزه، از تهران تا تلآویو.
و این فقط از دل شجاعت سیاسی و صداقت تاریخی ممکن است، نه از دل شعار