موازنههای بینالمللی در شرایط جدید جهانی باعث شده تا زنگهزور به یک سوژه بسیار مهم مبدل شود. در سطح کلان، دنیا به سمت یک صفآرایی محسوس بین چین و غرب در حرکت است. قدرتهای ثانوی نیز هر یک متناسب با منافع ملی خود و فرصتهایی که از آن برخوردار میشوند، برنامههای مشخصی را در دستور کار قرار دادهاند. این بازی آفرینیها بدون شک میبایستی در تناسب با مقابله اصلی فوق قرار داشته و یا این که گردانندگانش دارای مهارت لازم برای استفاده از فضاهای خالی در این کشمکش بوده باشند.
در این میان، اهداف استراتژیک ترکیه و آیندهنگری آن جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. این کشور به دلیل موقعیت ارزنده خود در دنیای کنونی و با دارا بودن: جمعیت بالا، رشد اقتصادی قابل توجه، تثبیت داخلی، سیاست خارجی موفق، و توان نظامی که واجد آن است، عملاً نوعی از رهبریت کشورهای ترکزبان را یدک میکشد. اگر چنانچه ترکیه بتواند از طریق خاک و جغرافیا به آسیای میانه متصل گردد، عملاً تورانیسم شکل سرزمینی گرفته و مبدل به قدرتی جهانی خواهد شد. به عبارت دیگر، مجموعه کشورهای ترک آسیای میانه در اتصال با کشورها ترک غربی چون: ترکیه، آذربایجان، قبرس، قفقاز و یا حتی مجارستان قرار داده میشوند تا بلوک قدرتی جدید در سرتاسر اوراسیا ظاهر شود. چنین ساختار نوین ژئوپولیتیک، شرایط جدیدی از قدرت ملی را با پشتوانههای اقتصادی و طبعا امنیتی ترسیم مینماید تا معادلات موجود جهانی را از شرقیترین سرزمینها تا اروپا، در موقعیت متفاوتی قرار دهد. ایجاد چنین محوری با رهبریت ترکیه، از جهت آن که میتواند در برابر زیاده خواهیهای نظامی و سیاسی چین قرار داشته و یا حداقل طرح بزرگ جاده ابریشم جدید آن را تحت تاثیر قرار دهد، اهمیت فوقالعادهای حتی برای غرب در پی دارد. از این جهت، شکلگیری پدیده تورانیسم، منافع زمانی و مکانی منطبقی را نیز در فضای کنونی بینالمللی به خود اختصاص میدهد.
اولین بخش این هدف استراتژیک برای ترکیه، اتصال به خاک اصلی جمهوری آذربایجان از طریق دهلیز زنگهزور است. بنابراین، مجموعه کشورهای تورانی اصرار یا اشتهای فراوانی به تحقق آن دارند. در عین حال، اهمیت مضاعفی را هم برای ترکان آسیای میانه و بویژه برای جمهوری آزربایجان دارد. بدین صورت که معبر زنگهزور، تنها مسیر ارتباطی اینان به دریاهای آزاد از طریق ترکیه است.
اما در نقطه مقابل، منافع ملی ایران توسط سیاستمداران قبلی و جدید آن در جایگاه متفاوتی ترسیم شده است.
در نگاه اینان و همانگونه که محورهای شرق و غرب توران در تلاقی با جهت شمال و جنوب ایرانشهری واقع شده، از زاویه امنیت ملی هم موضوع با ۱۸۰ درجه اختلاف قرار دارد. بر پایه ترسیم جایگاه فرضی این استراتژی، تمامی منافذ اتصالی ایران با اروپا در سایه اتصال زنگهزور به آزربایجان، در انحصار نیروی جدید توران قرار داده میشود و از این لحاظ، چنین نگرشی، موقعیت خود را در خطر احساس کرده و بدان واکنش نشان میدهد. به عبارتی دیگر، تضاد منافع ملی ایران نسبت به منافع توران اوراسیایی، شرایط متضاد و بغرنجی را بوجود آورده است.
حال آنکه فلات ایران همواره در طول تاریخ، محل ارتباط، تبادل و پیوند دهنده دو جهان ترکان غربی و ترکان شرقی بوده است. به طوری که تقریباً تمامی دولتهای مستقر در اراضی غربی، به واسطه همین جغرافیا، گسیل و مستقر شده بودند. علاوه بر این، حتی در زمان آذربایجان باستانی یا آتروپاتن، اشکانیان پروتوترک، و یا دولت ساجیان در بعد از اسلام، بخش عمدهای از اراضی شمالی فلات ایران در قالب یک اتحاد سیاسی واحد قرار گرفته و تقریبا از حوالی خراسان در شرق تا قفقاز در انسجام اتنیکی و فرهنگی قرار میگرفت. در اعصار بعدی هم حکومتهای قدرتمندی که به واسطه سلجوقیان، ایلخانیان و یا تیموریان، برقرار بوده، نه تنها سرتاسر دالان ارتباطی غربی-شرقی این مناطق را تحت جغرافیای سیاسی واحدی در طول قرنها اداره میکردند، بلکه حتی تمامیت فلات ایران نیز جزئی از حدود سیاسی آنان محسوب میشد. جدا از این سوابق تاریخی، حتی در شرایط کنونی هم بخش بزرگی از جمعیت ایران را ترکان به خود اختصاص دادهاند. به طوری که تقریباً در تمامی استانها و به رغم سیاستهای فرهنگزدایی و آسیمیلاسیونی که از زمان پهلوی بنیان نهاده شده، همچنان ترکان بومی با ریشههایی دیرین زندگی میکنند و هنوز زبان و فرهنگ خود را پاس میدارند.
با چنین عقبه تاریخی و حقیقت ملموس فرهنگی، اگر چنانکه ایران نیز با مشارکت در اتحادیه کشورهای ترکزبان به تورانیسم در حال تشکیل، پیوسته بود و یا سیاست خارجی خود را همانند کشوری چون پاکستان منطبق با آن قرار میداد، میتوانست به جای احساس تضاد منافع ملی، به اشتراک با آن دست یابد.
موردی که حتی کشور قدرتمندی چون روسیه نیز با درک به موقع واقعیتها و موازنههای موجود، واکنش معقولی از خود نشان داده است. این کشور با توجه به این که درصد بالای جمعیتاش را ترکان تشکیل میدهند، و همچنین به دلیل موقعیت ژئوپولیتیکی جدیدی که فراهم خواهد آمد، نگاه واقعبینانه و هوشمندانهای داشته و درخواست عضویت در اتحادیه کشورهای ترک را مطرح کرده است. منتهی به نظر میرسد برخی از طراحان سیاست خارجی در وزارت امور خارجه ایران، به نوعی بازیچه ایرانشهریها شده و از چنین بینشهایی خود را جدا و در ذهنیتی غیرواقعی و متوهمانه قرار گرفتهاند. در صورتی که با همسو شدن با این نیروی بزرگ و در حال تبلور، نه تنها با عضویت در کشورهای ترک، تهدیدی مطرح نمیشد بلکه حتی امتیازات زیادی نیز از جهت امنیتی و یا اقتصادی حاصل میآمد. در عین حالی که با توجه به اتصال ترکان شرقی به اقوام غربی با واسطه فلات ایران، حساسیت زنگهزور هم دیگر نادیده انگاشته میشد. و حتی محتملا اهمیت ژئوپولیتیک فلات ایران جهت اتصال به دریاهای آزاد جنوبی، برای تورانیسم مطرح میشد. متاسفانه چنانچه ایرانشهریها تاثیرگذار سیاست خارجی باشند و یا نگاه برتریجویی یک قومیت خاص در کشور و به شیوه تلقینات متعصبانهای که سالها بدان هزینه شده تسری داده شود، محتملا وضعیتی منحرف کننده و در عین حال مخاطرهبرانگیز رقم خواهد خورد.
مخصوصا که تضاد منافع ملی ایران و ضرورتهای راهبردی توران، در موقعیت کنونی و با توجه به اتحاد استراتژیک ترکیه، آذربایجان و پاکستان، ابعاد گستردهای را هم واجد شده است. به گونهای که پیوند این کشورها، از سرحدات غربی ایران تا تمامی نوار شمالی و همچنین از شمال شرقی تا جنوب و دریای عمان را سرتاسر شامل میشود.
مضاف بر این، اعمال نفوذ، منافع، و دسیسههایی نیز توسط برخی از حاکمیتها یا دول بیگانه جهت تحریک ملتها به شکل ملموسی خود را در این مناقشه نشان میدهد که میبایستی مردم منطقه نسبت بدان هوشمندانه واکنش نشان دهند.
بدیهی است که با ارزیابی موازنهها و مخصوصا مشغلههای متعدد خارجی ایران از جمله تنش با اعراب در جنوب، و یا اختلاف با اروپا و آمریکا، نمیتوان کفه ترازو را به نفع توصیههای در نظر گرفته شده توسط ایرانشهریها مجسم نمود. بویژه که در این تقابل سیاسی، تمایزات ملی و یا مذهبی نیز چندان قادر به همراهی اهداف جنگافروزانه آنان نیست. به دلیل آن که دو سوی آراز (ارس) نه تنها دارای فرهنگ، اتنیک و زبان مشترکی است بلکه از جهت دیدگاههای اعتقادی یا مذهبی نیز هویت واحدی را دارا است. بنابراین، با کوبیدن چشم بسته بر طبل حزب پان ایرانیست و یا آرای سید جواد طباطباییها، هرگز نمیتوان نتایج پیشفرضی که در تقابلهای دیگر خارجی مطرح بوده را این بار هم توجیه نمود.
حتی وضعیت طبقاتی جامعه ایران و شکاف بزرگی که بین اکثریت افراد جامعه نسبت به معدود مرفهین ایجاد شده نیز در همسویی با یک رویارویی نظامی قرار ندارد. فقر گسترده و اختلافات طبقاتی، انسجام اجتماعی را در این کشور به شدت تحتتاثیر خود قرار میدهد. به گونهای که گسلهای معیشتی قدرتمند شده، مناسبان ملی و شهروندی را تحت کنترل خود گرفته است. مخصوصا انعکاس اخبار متعدد ناشی از اختلاسهای درشت در بدنه دستگاههای دولتی و نارضایتیهای گسترده، موانعی هستند که زمینههای اجتماعی مورد نیاز ناسیونالیسم از نوع ایرانشهری را در چنین موقعیتی دچار اختلال میکند.
در یک جمعبندی، زمان آن فرا رسیده تا به نژادپرستان تهییج کننده جنگافروزی که بعضا برخی از کوتهفکران معتقد به برونسپاری بحرانهای داخلی به جای حل ریشهای مشکلات هم به آنان میپیوندند، تذکر داد تا به جای این ماجراجوییها، متوجه موقعیت جدید جهانی باشند.